درباره فیلم «قتل عادلانه»

چگونه می‌توان واقعیت را کشف کرد؟

«قتل عادلانه» که 2 هفته قبل در سطح بین‌المللی اکران عمومی شد و موفقیت مالی و انتقادی خوبی به دست آورد، از یک نظر اهمیت خیلی زیادی دارد. در این فیلم دو غول بزرگ و کلاسیک دنیای بازیگری یعنی آل پاچینو و رابرت دنیرو در مقابل هم ایفای نقش کرده‌اند. این نکته‌ای بود که اکثر منتقدان و تحلیلگران درباره‌اش صحبت کردند و نوشتند. جان آونت کارگردان فیلم است که آن را براساس فیلمنامه‌ای از راس گورتیز ساخته است.
کد خبر: ۲۰۵۷۵۸

 دیگر بازیگران این درام جنایتکارانه و دلهره‌آور عبارتند از: پنجاه سنت، کارلا گوچینو، جان گلوئیزامو، دانی والبرگ و کریستی بلاگهت. فیلم که با شعار تبلیغاتی چگونه می‌توان واقعیت را کشف کرد؟ به روی پرده سینماها رفت، می‌خواهد ادای دینی به سینمای موفق پلیسی دهه شصت و هفتاد میلادی باشد.

قصه‌

تورک (دنیرو)‌ و روستر (پاچینو)‌ دو پلیس واحد ویژه شهر نیویورک هستند که سال‌هاست با یکدیگر همکاری دارند و ماموریت‌های مشترک زیادی را با یکدیگر انجام داده‌‌اند. طی 30 سال گذشته پرونده‌های قتل و جنایت زیادی به این دو همکار ارجاع داده شده و آنها با انجام تحقیقات گسترده، این پرونده‌ها را به یک سرانجام خوب و منطقی رسانده‌‌اند. زمان برای بازنشستگی تورک و روستر فرارسیده و این دو می‌خواهند قبل از ترک همیشگی محل کار خود، یک پرونده بزرگ جنایت را حل کنند. در سطح شهر نیویورک یک قاتل زنجیره‌ای خطرناک مشغول انجام کارهای خویش است. هدف اصلی قتل‌های او، آن دسته از جنایتکاران و آدم‌های شروری هستند که سیستم قضایی، آنها را بی‌گناه تشخیص داده و آزاد کرده است. این جنایتکاران کارهای مختلفی مثل قتل، مردم‌‌آزاری، تجاوز به عنف و پخش گسترده موادمخدر را انجام داده‌اند. این قاتل زنجیره‌ای بر این باور است که با کشتن این آدم‌های منفی و خلافکار در حال کمک به اداره پلیس است، زیرا زمین را از وجود چنین آدم‌های جنایتکاری پاک و تمیز می‌کند. به این ترتیب، وی کمک می‌کند تا جامعه سالم‌تر و امن‌تر شود و به همین دلیل، کارها و اقدامات او خوب و درست است. این قاتل زنجیره‌ای امیدوار است با اقدامات خود باعث ترس و وحشت بقیه جنایتکاران شده و این باعث شود تا آنها هم دست از کارهای خلاف خود بردارند. تورک و روستر تمام تلاش خود را می‌کنند تا قاتل زنجیره‌ای ناشناس را قبل از این که قربانی بعدی‌اش را از بین ببرد، شناسایی و دستگیر کنند. شیوه کار قاتل این است که قربانیانش را از یک هدف خیلی نزدیک نشانه می‌رود و یک شعر چندخطی در محل جنایت قرار می‌دهد که به نوعی توجیه‌کننده عمل اعدام اوست. تورک و روستر احساس می‌کنند قاتل باید یک مامور پلیس و یا یک قاضی باشد و در دل خود او و کارهایش را تحسین می‌کنند. به اعتقاد آنها به این فرد باید مدال لیاقت داد، در عوض مامور می‌شوند که او را دستگیر کنند. رئیس تورک و روستر به آنها می‌گوید اقدامات قاتل  با هر توجیهی که همراه باشد  یک حرکت ضدقانونی است که امنیت عمومی جامعه را به خطر می‌اندازد. به همین دلیل، او باید قبل از قتل بعدی خود دستگیر شود. تورک و روستر فرصت خیلی کمی دارند و به همین دلیل به سراغ یکی دو تا از جنایتکاران کله‌گنده می‌روند که ممکن است هدف بعدی قاتل زنجیره‌ای باشند. این در حالی است که تورک و روستر بر این باورند که ارتباطی بین قتل‌های زنجیره‌ای و یک پرونده قتل قدیمی  که آنها چند سال قبل با موفقیت آن را بسته‌اند  وجود دارد.
اگر چنین باشد، پس آنها در ارتباط با پرونده قبلی اشتباه کرده‌اند و فردی را که متهم واقعی نبوده، به دست عدالت سپرده‌اند.

نقد

«قتل عادلانه» قصه‌ای پررمز و راز دارد که در هاله‌ای از ابهام تعریف می‌شود و همین نکته است که جذابیت فیلم را چند برابر می‌کند. در حقیقت، اگر این رمز و راز از قصه گرفته شود خود فیلم دیگر چیز زیادی برای بیان کردن ندارد.
کارگردان فیلم خیلی خوب موفق می‌شود این حالت رمز‌آلود رادر کل قصه فیلم حفظ کند و آن را تا دقایق پایانی فیلم به شکلی منطقی نگه دارد. قرار دادن دو چهره افسانه‌ای تاریخ سینما در کنار یکدیگر هم، اقدام جالبی است که آونت برای جذاب‌تر کردن فیلم خود انجام داده است. در نگاه اول چنین به نظر می‌رسد که او می‌خواسته این دو بازیگر یگانه را در فیلمی کنار هم بگذارد و اعتباری ویژه برای فیلمش فراهم کند. ولی در اواخر فیلم معلوم می‌شود او قصد و هدف ویژه‌ای از این کار داشته و اقدامش برای بهره‌گیری از این دو، بسیار حساس و زیرکانه بوده است. دو کاراکتر روستر و تورک سال‌هاست که یکدیگر را می‌شناسند و مثل دو برادر هستند، هر دو به توانایی‌ها و قابلیت‌های حرفه‌ای خویش اطمینان دارند و تا به امروز هیچ یک نتوانسته‌اند از  دیگری گاف کاری بگیرند. همراه با روستر و تورک، دو پلیس دیگر هم که نسبت به کل قضیه مشکوک هستند، تحقیقات درباره این پرونده را شروع می‌کنند (با بازی لگوئزامو و والبرگ)‌ فیلمنامه فیلم جست و خیز زیادی دارد و خطوط فرعی زیادی را در دل خود دارد.
مثل تمام فیلم‌های پلیسی پررمز و راز، در اینجا هم آدم‌های مختلفی به عنوان مظنون در نوک حمله قرار می‌گیرند که بزودی معلوم می‌شود بی‌گناه هستند و هنوز باید به دنبال قاتل اصلی بود. خط قصه بعضی جاها کلیشه‌ای می‌شود و تماشاچی را به یاد صحنه‌های مشابهی در فیلم‌های پلیسی می‌اندازد. شاید حرف اصلی قصه فیلم این باشد که هیچ آدمی در هیچ موقعیتی نباید از آن موقعیت سوءاستفاده کند و قانون همیشه باید مراقب ماموران خود باشد، زیرا آدم‌های قانون همیشه راحت‌تر از بقیه مردم می‌توانند قانون را زیر پا گذاشته و اقدامات خودسرانه و غیرقانونی انجام دهند.

کیکاووس زیاری‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها