«نزار قبانی» از برجسته ترین شاعران جهان عرب است که همه او را به عنوان شاعری عاشقانه سرا می شناختند که تنها به مضامین عاشقانه دل بسته و با دنیای اطراف بیگانه است .بعد از ژوئن 1967 که ائتلاف اعراب و اسرائیل به بن بست رسیده و با شکست مواجه شد و سرزمین آنها به دست اسرائیلی ها افتاد و قربانیان بسیاری
کد خبر: ۱۹۸۱۹
را برجای گذاشت ، از او شاعری ملی ، مردمی و حماسه سرا ساخت ؛ شاعری که بغضی تلخ را در سروده هایی تند سرازیر می کند. آنچه در زیر می آید، حاصل گفتگوی «لامع السحر» شاعر جوان لبنانی با اوست که در فوریه 1994 در مجله الشراع بیروت به چاپ رسیده و اولین بار است که در ایران ترجمه می شود. گفتنی است «لامع السحر» شاعری است که شعرهای بسیاری در زمینه مقاومت و سالهای اشغال جنوب لبنان سروده است.

نزار قبانی شاعری است که توده مردم از 50سال پیش به او عشق ورزیده اند و تاکنون هم این عشق وجود دارد. یعنی پیمان شریفی در میان شما و مردم وجود دارد. به نظر شما چرا این گونه است؛
برای این که هر نوع علاقه میان شاعر و توده مردم موفق خواهد بود و حتما باید این علاقه بر اصولی استوار باشد. اصولی همچون آزادی فرهنگی و گفتگوهای روزانه . در غیر این صورت این آزادی به رابطه ای شبیه به تجاوز شعری و زبانی مبدل خواهد شد که قانون ، مجازات آن را خواهد پرداخت . شاعری که برای مردم قصیده بی محتوایی را می سراید، با آن فرد مسلحی که به روی دیگران اسلحه می کشد و به قصد دزدی و آزار و اذیت به آنها شلیک می کند، فرقی ندارد؛ یا با آن خواننده ای که با آوازهای حقیرانه مردم را به اضمحلال می کشاند، یا با آن راهزنی که به ناموس مردم تجاوز می کند، هیچ فرقی ندارد و اگر امروزه در تمام روزنامه های دنیا درباره تجاوزات جنسی سخن گفته می شود، چرا درباره تجاوزات فرهنگی سخنی به میان نمی آید. تجاوزاتی که آن هم به صورت علنی در اجتماعات ادبی و مراکز فرهنگی تحت حمایت کامل پلیس صورت می گیرد. من در شب شعری که برگزار می شود، سعی در اعمال دیکتاتوری ، زور و برتری جویی ندارم و هیچ وقت هم تلاش نکردم شعرم را بر هر شنونده ای که آن را درنمی یابد، بفهمانم . هر شب شعری برایم دریافت دقیق نظرهای مردمم است . من می دانم که موقعیتم و نشانه های شخصیتی و طول صدایم چقدر و چگونه است . من بعد از 50سال شعر نوشتن ، در جلوی منبر، همچون شاگردی می ایستم و مانند دانش آموزی که برای اولین بار به بالای منبر رفته ، بر خود می لرزم . بین من و مردمم ، نان و نمک و فنجان های قهوه و گفتگوهای گرم و جلساتی نشسته بر زمین و صحبتهای دوستانه و غیرمسوولانه وجود دارد و این ، آن شعری است که هیچ مرز و انتهایی برای آن متصور نیست . من شاعر ساده ای هستم و با انسان های ساده سخن می گویم . این «سادگی » است که توانسته ام به وسیله آن به نیمی از مردان کشورهای عربی و بر تمام زنان عرب پیروز شوم و این بزرگترین ثروت من است !
با وجود تمام تعبیرات دراماتیکی موجود در میان سیاست عربی و جهانی ، آیا موضع شما همچنان ثابت است؛
من هنوز دیدگاه خود را درباره شعر سیاسی عرب دارم . برای این شعر محدودیتی نمی توان قائل شد؛ چرا که این شعر متعلق به سرزمین لرزان و مرتعش اعراب است و تاریخ عربی هر لحظه آن تغییر می کند. شاعر سیاسی ، روی هوا می نویسد و پشتیبان او دیواری است که در هوا معلق است و این شعر چه نتیجه ای خواهد داشت ؛ جز این که خواهد مرد. شعر سیاسی در نزد ما مانند «گزارش روزنامه ای» است که حادثه ای گذرا را خبر می دهد و با پایان یافتن حادثه ، آن گزارش روزنامه ای در زباله دان ریخته خواهد شد. من شخصا اعتراف می کنم تنها یک بار به ورطه نوشتن شعرهای روزمره روزانه افتادم . بعد از یک ماه نوشتن این شعرها، احساس می کردم دهانم بوی زننده ای گرفته است . تغییرات دراماتیکی موجود در سرزمین های عربی و در جهان را خبرنگاران جنگی و شبکه سی .ان .ان گزارش می دهند ، نه من شاعر. به نظر من ، شعر سیاسی ، آن چنان که آن را می فهمیم و می نویسیم ، در اروپا و امریکا ناشناخته است . تاکنون برای یک شاعر انگلیسی پیش نیامده که به داونینگ استریت شماره 10برود و قصیده ای در مدح چرچیل و یا تاچر بگوید. به همین دلیل است که آن شعر عربی که تاکنون در تکریم «زن» گفته و نوشته شده ، بیش از شعرهایی است که در مدح پادشاهان و کارهای خیر و نیکشان و عدل و کرم و چشمان سیاه آنان نوشته شده است . «زن» پرورش دهنده شعر و دایه و معلم و دوست شعر است و تمام شعر از شخصیت «زن» سرچشمه می گیرد و بس.
بعد از این تجربه طولانی که طی آن توانستید به دستاوردهای بسیاری برسید که تاکنون هیچ شاعر عربی در زمان ما بدان نرسیده است ، آیا می توانید بگویید نزار قبانی در کجا و چگونه ناکام مانده است؛
من در تصوری که از قدیم در جستجویش بودم ؛ برای تغییر دنیا و آرزوهایم و برای این که انسان عربی در بهترین موقعیت سعادت ، بزرگواری و آزادی قرار گیرد، ناکام مانده ام . حال ، بعد از گذشت 50سال در شعر گفتن ، این تجربه را داشته ام که هر چه را بخواهی ، نمی توانی تغییر دهی ، و هر چه را بخواهی زیبا کنی ، نمی خواهد که زیبا بشود ، و هر چه را که بخواهی آزاد کنی ، امکان آزادی اش نیست . بعد از گذشت 50سال سوراخ کردن دیوارها، فهمیدم که دیوارها از ناخن هایم محکم ترند و آن بید موجود در خانه عربی (وطن عربی) قوی تر از تمام حشره کش هاست . بعد از 50سال از ترسیم با کلمات دریافتم که زشتیها همان طور باقی مانده و از عقلهای بعضی عقب ماندگی می بارد.
شما شاعری هستید که سازمان ها و گروه های زیادی از او می ترسند، بارها پیش آمده که درباره اشعار شما نظرات منفی داشته اند، ابتدا شبهای شعر شما را ممنوع کردند که گروهها پشتیبان آن بودند و بعدها کار شما محدود به شبهای شعر در این کشور و یا آن کشور شد. و اکنون از انتشار کتابهای جدید و قدیمتان امتناع می ورزید. آیا این ترسی است که در سایه دگرگونی ها و فروپاشی ها در جامعه ما وجود دارد؛
برای اطلاع شما بگویم که پلیس هر شاعری را نمی ترساند و یا شعرش را نمی هراساند. سازمان ها می ترسند که مبادا صندلی زیرپایشان کشیده شود و یا علیه آنها حکمی صادر شود. اما شعرا تلاشی برای ریاست طلبی و یا پادشاهی و یا اهداف استعمارطلبانه و توسعه طلبانه ندارند. سلطه شعرا بیش از یک ورقه کتاب نیست . و اسلحه آنها زبان و زیبایی است . مانند اسلحه کودکان که هیچ گنجشکی را زخمی نمی کند و هیچ موشی را نمی کشد. پس تمام این ترس از اسلحه های صوتی است . چرا دولتی بر خود می لرزد و استخوان هایش از شب شعری که شاعری در سالنی حضور دارد، مرتعش می شود و میکروفون ها را قطع و نورها را خاموش می کنند؛ من هیچ تفسیری برای این اعمال نفرت آمیز جاسوسی و پلیسی ندارم . جز این که بگویم این حکومت ، حکومتی مریض ، سالخورده و کم عقل است . من زبان شعرم را با انگشتانم سراییده ام .

مترجم : هما فولادگر
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها