در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در مجالی کوتاه با 3 تن از این برنامهسازان موفق، نقبی به آفتها و محاسن اینگونه از برنامهها که بر خی از صاحبنظران، معتقدند اینها، برنامههای رادیویی هستند که از سیما پخش میشوند چون جنبههای بصری ضعیفی دارند و مخاطب اگر چشمهایش را ببندد با گوشهایش (رادیویی) همه مطالب و معانی و مفاهیم را درک میکند و بیشترین بخش جدول زمانی شبکهها را به خود اختصاص دادهاند با نگاه به تجربههای پیشین آنان زدهایم.
محمدرضا شهیدیفرد، اقبال واحدی و سعید بشیری با دیدگاهها و عقاید متنوع خود ضرورتها و چالشهای برنامههای زنده را در این گفتار قوام دادهاند، البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که شهیدی فراکنون برنامهای در حال پخش ندارد و برنامه «روز از نو» جایگزین برنامه «مردم ایران سلام» در شبکه 2 سیما شده است.
جعفر خسروی یکی از گویندگان برنامه روز از نو است. این پرسهزنی پیرامون ساخت و پرداخت برنامههای زنده اکنون در محضر قضاوت شما عزیزان است!
زنگ نخست:گام زدن در جاده اعتماد
همیشه برای راهاندازی یک برنامه در حالت طبیعی سازندگان به اهداف نشانهگذاری شده برای مخاطب خود میاندیشند، اینکه چرا برنامهای باید زنده سروشکل بگیرد به شاخصههای گوناگونی ارتباط دارد، محمدرضا شهیدیفرد معتقد است: «برای زنده بودن یک برنامه عناصر مختلفی میتواند دخیل باشد، اول سرعت رساندن خبر و اطلاعات، دیگری ایجاد یک ارتباط مستقیم و در واقع دو سویه با مخاطب به نحوی که امکان حضور مخاطب را همزمان در برنامه فراهم کند. خود نفس زنده بودن یک برنامه برای بیننده جذاب است، در همه جای دنیا هم این شکل ارائه برنامه جذبه دارد. برنامه زنده نشان دهنده به روز بودن و به لحظه بودن هم میتواند باشد. شما میتوانید مردم را در برنامههایی مثل مسابقه یا گفتگوهایی که آنها هم در آن دخیل هستند، مشارکت دهید.
موضوعی که در خیلی از کشورها اهمیت دارد این است که اینگونه از برنامهها در آن هیچ حرف و سانسوری وجود ندارد، چون همان لحظه اتفاق میافتد.
این اطمینانی که بیننده به حذف نشدن هیچ اتفاقی از طریق برنامه زنده دارد، خودش دستاوردی است که در همه جای دنیا به آن اهمیت میدهند و از این امکان به بهترین شکل بهره میبرند».
اقبال واحدی که تجربه چندین ساله اجرای برنامه صبحبخیر ایران و ساخت آیتمهای گوناگون آن را در کارنامه کاری دارد، به شاخصههای آشنا و مولفههای اولیه برنامه زنده در ادامه اشاره میکند: «برنامه زنده اسمش با خودش است، یعنی اگر از یک زمان بگذرد مطلب بیات میشود. مثل بازی فوتبال است، چون فوتبال اگر انجام شد و نتیجه آن لو رفت برای مخاطب دیگر جذابیتی ندارد، هر چند که رگههایی از کشش را در مسابقه غیر زنده نیز میتوان رصد کرد ولی آن لطافتی که در مسابقه زنده موجود است در برنامه غیر زنده نمیتوان جست! روی این حساب همیشه برنامه زنده را باید با تعریفی از بیات شدن اثر تولیدی قیاس کرد.
این موضوع نمرهبندی دارد، برنامهای هست که در آن به گزارش یا بازدید شخصیتی اشاره دارد که زمان شاید در آن نقش نداشته و با تاخیر هم بتوان آن را ارائه کرد، اما اتفاق خاصی مثل کسوف که 15 سال پیش در بیرجند بهترین شرایط ارائه گزارش به مخاطبان داشت در لحظه و آن انجام میشد، این زنده بودن شیرینی و حلاوت مختص به خود دارد که نمیتوان از کنار آن آسان عبور کرد. موضوع مهم دیگر این است که برنامههای زنده خیلی ارزان تمام میشود، در واقع از ارزانترین برنامههای دنیا است که با استقرار 2 دوربین و حضور صدابردار و یک سوئیچ کننده تصاویر و مجری میتوان یکی دو ساعت برنامهای را چرخاند. مطلب مهم دیگر در برنامههای زنده بخصوص برنامههای صبحگاهی نشان دادن جو زمانی حال است. در برنامه صبحبخیر ایران ما میخواستیم طلوع خورشید را با مردم ببینیم، اگر برف و بارانی در نقاط مختلف کشور بود، برای شهروندان جنوبی و نقاط گرمسیر نشان دادن این فضای جوی به شکل زنده جذبه فراوان داشت، در واقع شما به زمان هستید؛ وقتی ساعت 30/7 صبح بیننده از تلویزیون میبیند لاهیجان بارانی است از این شکل اطلاعرسانی وضعیت جوی لذت میبرد. از خصوصیات مهم برنامه زنده جلب اعتماد بیننده است، یعنی او حس میکند هر گفتگویی انجام میشود بدون هیچگونه دخل و تصرف و سانسوری انتقال پیدا میکند، بیننده خیالش راحت است که این قضیه دارد کاملا بدون واسطه و مستقیم انجام میشود، در ارتباطهای خبری و اجتماعی برای این رویهکار میتوان تعاریفی قائل شد. سایر آیتمها را میتوان به شکل تولیدی در برنامه زنده لحاظ کرد».
علاوه بر ارائه اخبار و اتفاقات به روز در برنامه زنده، تحلیل و بررسی رخدادها در آن واحد شاخکهای نظری و اطلاعاتی بیننده را تحریک خواهد کرد تا به رویدادها و نظرات کارشناسی مرتبط با آن در لحظه بیندیشد. سعید بشیری تهیهکننده و کارگردان هنری برنامه زنده دو قدم مانده به صبح معتقد است: «واقعیت دیگری وجود دارد، این که مخاطب حس میکند در همان لحظهای که به تلویزیون مینگرد شخصی در جای دیگری همزمان صحبت میکند، این حس زنده بودن ناخودآگاه برای مخاطب سمپاتی دارد. این اتفاق برای بیننده خوشایند است یعنی این حس سبب میشود که مشتاقتر برنامه را پیگیری کند. همین حس در لحظه بودن نشان میدهد که همه چیز از پیش تنظیم شده و قطعی نیست، از آنجا که برنامه زنده است، آدمها در لحظه ممکن است سخنی بگویند که در راستای اهداف برنامه و ملاک و معیارهای اجتماع نباشد.
آدمها وقتی صحبت میکنند در لحظه احساساتی میشوند، اگر برنامه تولیدی باشد، شما برخی از لحظات را درآورده و برنامه را به یک اثر ساده و راحت مبدل میکنید، اما وقتی برنامه زنده است تماشاگر هر لحظه منتظر صحبتی تازه است؛ ضمن این که زنده بودن برنامه خیلی در جلب اعتماد مردم به رسانه موثر است، یعنی وقتی شما برنامهای را زنده پخش میکنید، همه میدانند که نظارت لحظهای حداقل وجود ندارد، به این خاطر اعتماد مردم به رسانه افزون میشود. مردم هر زمان که برنامه زندهای پخش میشود اگر موضوع هم مقبول نظر آنان نباشد یک لحظه توقف میکنند تا ببینند، مجری یا مهمان برنامه چه میگوید، اگر در آن لحظه کارشناس یا میزبان سخنان مقبولی رد و بدل کنند که موضوعش برای مخاطب جذاب به نظر برسد مطمئن باشید برنامه مخاطب را نگه میدارد، در غیر این صورت بیننده از کنار برنامه رد میشود.»
زنگ دوم: ساخت و ساز با نقشههای یکسان
تولید برنامههای زنده با توجه به ارتباط سریع و بیواسطه آن با بیننده یکی از دلایل برنامهسازان جهت دوری از ساخت برنامههای تولیدی است، این دلیل شرط لازم برای ساخت زنده یک برنامه است ولی کافی نیست، سازنده برنامه اینجا فرداست در ادامه توضیح میدهد: «یک ذهنیتی در ایران وجود دارد که حتما باید دلایل پیچیده و عجیب و غریبی برای زنده بودن برنامه وجود داشته باشد، الزاما این گونه نیست؛ یعنی ممکن است برنامهای زنده باشد، اما هیچ کدام از دلایلی که پیش از این به آن اشاره شد در آن قابل رصد نباشد، این دلیل نمیشود که نقد کنیم چرا فلان برنامه زنده است. در برخی مواقع ارزانتر درآمدن برنامه زنده، میتواند دلیل باشد. به نظرم زنده شدن یک برنامه خیلی دلیل لازم ندارد، اتفاقا معتقدم برای تولیدی شدن برنامه به دلایل بیشتر نیاز داریم تا زنده بودنش!».
شباهتهای دیداری و ساختاری اغلب برنامههای زنده شبکههای مختلف تلویزیون فراوان است و بداعت و خلاقیت را کمتر میتوان از شمایل این گونه برنامهها استخراج کرد، اقبال واحدی با تایید این معضل در برنامههای زنده، دلایل خود را این چنین تشریح میکند: «این موضوع دغدغه ما هم هست چون برنامه زنده قائم به ذات است، یعنی کسی که برنامه را اجرا میکند در آن محوریت دارد و رکن است، کسی مثل شومن یا مجری. شما میبینید یکی دو برنامه مثل صبح بخیر ایران و مردم ایران سلام که رو میآیند بار اصلی این برنامهها بر دوش مجری است، چون مهمانها تغییر میکنند، پس پیشبرنده چنین برنامههایی مجریان آنها هستند حتی برنامهها اگر شبیه هم شوند.
آدمهایی مثل شهیدیفرد و رشیدپور پشت هر برنامهای باشند، کار را پیش میبرند. اگر شبکه دید کسی مثل واحدی برنامهای مثل سفرنامه صبا ساخت و با اقبال مخاطب مواجه شد، هرچند در این برنامه جذابیتهای تصویری خیلی دخیل بود، ولی این خود گرداننده برنامه است که نبض برنامه را در دست خود دارد. به نظرم اگر برنامههای زنده شبیه هم شوند ایرادی بر آن وارد نیست، چون هر مجری استعداد و حلاوت خاص خود را داراست، ارتباط با مخاطب به خود مجری تعلق دارد».
به هر روی نمیتوان منکر تقلید و گرتهبرداری برخی از برنامهسازان از روی دست یکدیگر شد؛ این مهم بعد از توفیق یک برنامه زنده در شبکهای به تولید انبوه برنامههای مشابه آن در سایر شبکهها منجر میشود. سعید بشیری مشکل تقلید برنامهسازان را از منظر دیگر میسنجد: «بهتر است از اینجا شروع کنیم که تقلید به چه معناست؟ ما واقعا چند شکل اجرایی متفاوت در تاریخ تلویزیون داریم. در تلویزیون خود ما که از 15 سال پیش برنامه صبح بخیر ایران شروع شد، دیدیم این برنامه مجری دارد، کلیپ و گزارش در آن پخش میشود و مهمانان متعدد میآیند و کارشناسانی در برنامه حاضر هستند. این شکل برنامه زنده همیشه وجود داشته است، اما آنچه که برنامههای زنده را از یکدیگر متمایز میکند، نگاه با طراوت هدایتکننده برنامه است. تصور خود ما این است که نگاه «دو قدم مانده به صبح» نگاه فرهنگی است، نگاهی که جهت صعود دانایی است. به همین خاطر در اندیشه این که مخاطب فراوان داشته باشیم خیلی هم نبودیم. شکر خدا آمارهایی به دست ما رسیده که تماشاگر عادی هم برنامه ما را مینگرد. به نظرم در درجه اول نوع نگاه برنامهسازان و طراحان آن خیلی مهم است. در مرحله دوم باید از جهت سنت ساخت برنامه و ارتباط و سنجش آن با بیننده، برنامهساز دنبال نوآوریهایی باشد. از طرفی لحن کلام مجری مهم است، وقتی مخاطب میبیند مجری این برنامه شبیه مجری برنامه دیگر حرف میزند یا نوع گزارشها شبیه گزارش سایر برنامههای زنده است، این موارد ذره ذره از اعتماد بیننده میکاهد. تصورم این است که در کلیت، برنامههای زنده یک جور هستند که اشکالی هم بر آن وارد نیست ولی در جزییات فرقهایی باید با هم داشته باشند».
مخاطب در نگاه نخست با مشاهده مجریان برنامههای زنده و نحوه گردانندگی آنهاست که تصمیم به پیگیری یا وداع با آن برنامه را میگیرد، نقش کسانی که نبض برنامههای زنده را در دست دارند در توفیق یا سقوط برنامه غیرقابل انکار است، اما آیا مجری به تنهایی برگ برنده یک برنامه زنده است؟ مجری باسابقه برنامه صبح بخیر ایران این موضوع را از زاویه دیگری رصد میکند: «شما نگاه کنید در دنیا افرادی مثل لری کینگ، اپرا و... هستند که با رسانههای جهان ارتباط دارند و همه میدانند که این آدمها هستند که به تنهایی برنامهای را پیش میبرند. در کشور ما هم دقیقا این گونه است، یعنی میگویند برنامه فلانی جذاب است. در صورتی که نام برنامه را شاید اصلا ندانند ولی شخص مجری را از یاد نمیبرند. مردم سوپراستار و آدمهای این جوری را دوست دارند، نهتنها در برنامههای تلویزیونی بلکه در فوتبال هم این موضوع را میتوان دید. شما میبینید یک تیم قوی است ولی چون ستاره ندارد زیاد توی چشم نمیآید، اما وقتی 4 تا اسم جلوی تیم ردیف میشود محبوبیت تیم بالا میرود. این مطرح شدن یکی از شگردهای رسانهای است، یعنی خود رسانه باید هزینه کند، آدمها را به اوج برساند و سپس از گنده شدن افراد بهره ببرد».
زنگ تفریح: شاگرد تنبلها به بهشت نمیروند!
وقتی برنامه زندهای با اقبال فراوان بین مخاطبان خاص و عام مواجه میشود، بلافاصله نسخههای مشابه آن برنامه با تغییر مختصر در شمایل دیداری و محتوایی از شبکههای دیگر در برابر دیدگان مخاطب قرار میگیرد، این رویه کپیبرداری از روی دست شاگرد زرنگهای برنامهساز، بسان آفتی ساحت ساختاری و محتوایی برخی برنامههای موفق را هدف قرار داده و زحمات سازندگان آن را کمرنگ میکند. محمدرضا شهیدیفرد در این مقوله گفتنیهای فراوانی دارد: «یکی از آفتهای تلویزیون و رادیو در کشور حتی برخی از مطبوعات و رسانههای دیگر ما همین کپی کردن از ایده موفق یا تقلید از یک شکل اجرایی مقبول است. منکر تاثیرگذاری رسانهها و برنامههای رادیو و تلویزیون بر یکدیگر نیستم. همه ما از یکدیگر ایده گرفته و تاثیر میپذیریم، این به معنای کپی کردن نیست، به هر روی کپی کردن همیشه امر مذمومی بوده مگر در یک شکل خاص؛ به عنوان مثال ایستگاه تلویزیونی در کشوری به شکل منحصر به فردی از برنامه تلویزیونی، مسابقه و... رسیده است. آنها امتیاز برنامه خود را ممکن است به شبکه تلویزیونی کشور دیگری واگذار کرده باشند، این هم حقوقش کاملا رعایت میشود، کپیرایت اینجا معنای ویژه خود را پیدا میکند. این عمل با رضایت طراحان اصلی انجام میشود. در کشور ما عده زیادی از برنامهسازان رادیویی و تلویزیونی منتظرند یک اقلیتی که صاحب خلاقیت هستند و رسانه را میشناسند برنامهای را طراحی کنند، بعد همان ایده، فضا، ریتم، ضرباهنگ، شکل و قالب آن برنامه را کپی کنند. بنده میتوانم بگویم در سه چهار مورد اساسی یکی از قربانیان این اتفاق هستم! حدود 12 سال پیش برنامه «تا هشت و نیم» را ساختیم، بعد بلافاصله کپیهای متعدد خوب و بد از این برنامه شد. چند سال قبل برنامه «اینجا فرداست» را میساختم، باز دوباره همان اتفاق افتاد. در مورد «مردم ایران سلام» هم متاسفانه این قضیه دوباره تکرار شد، یعنی شکلهای ناقص، بد و ناصوابی از این برنامهها به صورتهای مختلف در سایر شبکهها کپی شد؛ این رویه کار چند تا ضرر دارد: نخست آدمهایی که کارهای تازه و بدیع انجام میدهند را قدری دلسرد و مایوس میکند. انگار قرار است افرادی کلیشههایی درست کنند و بقیه از آن کلیشهها استفاده کنند. این به نظرم چندان جوانمردانه نمیآید. اولین تاثیرش دلسردی و سرخوردگی است که در گروه سازنده برنامه ایجاد میکند؛ نکته دوم آفت و آسیبی است که به بیننده میزند، به دلیل این که بسیاری از اشکال و قالبهای برنامههای تلویزیونی در یک زمان، فضای خاص و در یک مدت محدود قابلیت دارند، وقتی که شما تکثیرشان میکنید، قابلیتشان را از دست میدهند! وقتی به تعداد زیاد منتشر میشوند، بیننده از یک شکل برنامه یک خوراک تصویری به تعداد زیاد و مدام از شبکههای مختلف در ساعتهای متفاوت شبانهروز دریافت میکند و به طور طبیعی دلزده میشود؛ یعنی آن شکل اولیه برنامه چهبسا تا سالها قابلیت اجرایی داشته باشد ولی به دلیل تکرار و استفاده بیش از حد، قابلیتش را به سرعت از دست دهد. رسانه از این طریق خودش اعلام میکند، گروه برنامهسازان خلاق بسیار اندک هستند و از تعداد نیروهای مجرب اندکی استفاده میکند، بقیه همه کپیکارند که دارند تقلید میکنند.
نکته مهم این است کسانی که کپی میکنند چون به همه لوازم و شرایط خاص آن برنامه واقف نیستند از شکلها در غیر جایگاه خودش بهره میبرند، یعنی ممکن است قالبی فقط به درد یک زمان صبح بخورد. یک قالب ممکن است در ریتم خاصی جواب دهد. وقتی شخصی برنامهای را با قالبها و آیتمهای متعدد طراحی میکند به ضرورتهای زمانی خودش واقف است.
هنگامی که این قالبها به صورت مجزا در برنامه دیگر استفاده میشوند، چون در جایگاه خودشان نیستند دیگر آن قابلیت لازم را ندارند. بیننده ملاحظه میکند قالبی که در یک برنامه برای او خیلی دلپسند بوده در برنامه کپی شده دلچسب نیست، چون وظیفه ندارد همه این موارد را تحلیل کند، نسبت به مجموعه آن رسانه دلزدگی پیدا میکند. به نظرم یک زمانی رسانه ما یعنی سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران باید بشدت مانع این اتفاق شود، این امر هم به افزایش اعتماد بین رسانه و مردم کمک خواهد کرد و هم به برنامهسازان خلاق مدد خواهد رساند.»
برنامهسازانی که مدت طولانی جدول برنامه روزانه یا شبانه را به خود اختصاص میدهند، برای از دست ندادن بیننده و دوری از روند فرسایشی که سایر برنامهها به آن دچار میشوند، ترفندها و راهکارهایی را برای طراوت برنامه زنده خود لحاظ میکنند که در مرحله نخست برخی به تغییر شمایل بصری اثر خود دست میزنند، برخی نیز چرخشی در سازمان محتوایی خود ایجاد میکنند؛ به هر حال خلاقیت برنامهساز است که در بلندمدت به داد برنامه میرسد، تهیهکننده دو قدم مانده به صبح در این ارتباط میگوید: «آنچه که برای خودم مهم است و از طرف مدیر شبکه دکتر پورحسین به بنده توصیه میشود حفظ طراوت و تازگی برنامه است. نوآوری در برنامه هم به طور قطع بخشی از خلاقیتهایی است که آدمها میتوانند در کار خود داشته باشند. موضوعی که خودم به آن اعتقاد دارم و مدام در ذهنم میچرخد این است که چه کنیم مخاطب حداقل هفتهای یکبار آدم جدید در برنامه ما ببیند، آدمی که تا به حال به تلویزیون نیامده یا اگر آمده آن گونهای که پتانسیل گفتاری و دانشی داشته از او استفاده نشده است؛ یا چگونه میشود یکسری نماهنگ ساخت که این نماهنگها تاکنون با این نوع موسیقی و ساختار تولید نشده باشند. به طور اساسی برنامه زنده طولانی خودبهخود ، به سبب زمان زیاد پخش آن تکراری به نظر میرسد یا این گمان به ذهن خطور میکند که نوآوری در آن نیست ولی من به عنوان تهیهکننده و کارگردان دو قدم مانده به صبح حس و حال و نگاهم به برنامه همیشه مثبت است، وقتی اتفاق خوبی در برنامه میافتد، خیلی لذت میبرم. انسان همیشه درصدد دیدن چیزهای جدید و لذت بردن از تازههاست. کشف تازهها به نظرم یک اصل در برنامهسازی است.»
برخی عنصر خلاقیت را به شکل نهادینه در خود ذخیره کردهاند و برخی افراد به مرور زمان با گذر از مراحل پر فراز و نشیب آزمون و خطا در امر خطیر برنامهسازی به کارآمدی و خلاقیت نزدیک میشوند، گاه فرد در کارش به بلوغ و خلاقیت میرسد و این امتیاز را به سایرین نیز انتقال میدهد و گاه یگ گروه در اثر تجربههای طولانی به گروهی منسجم و خلاق شهره میشوند. اقبال واحدی خلاقیت در برنامههای زنده را بیشتر به توانایی شخص مجری گره میزند و اعتقاد دارد: «به نظرم اینجور آدمها معمولا انسانهای مولفی هستند، یعنی کسانی که در تاکشوها و برنامههای گفتارمحور مطرح میشوند تقریبا در شکلهای مختلفی استعداد دارند، یعنی در عین حال که تهیهکننده هستند، در اجرا و کارگردانی نیز تبحر دارند. به عنوان نمونه آقای شهیدیفرد هم تهیهکننده برنامههایش است و هم اجرا را به عهده دارد. خودم نیز علاوه بر اجرا تهیهکنندگی و نویسندگی برنامههایم را هم انجام میدهم. این موضوع به من کمک میکند در لحظه تصمیم بگیرم فلان گزارش پخش شود یا نشود! چون میبینم موضوعی در آن لحظه بخوبی دارد جا میافتد، از آنجا که خودم تهیهکننده هستم هیچ اشکالی ندارد که مثلا به اتاق فرمان بگویم که از پخش یک گزارش صرفنظر کنند. در کشورهای خارجی مجریهای موفق نیز بدین سیاق عمل میکنند، به ضرورت اتفاقات لحظهای و آنی برنامه آیتمها را جابهجا میکنند. در مواقعی که تهیهکننده در برنامههای زنده از مجری جدا میشود ، گاهی اوقات اصلا تهیهکننده گوش نمیدهد که مجری چه میگوید؛ چون دنبال این است که چه نواری را دنبال نوار قبلی قرار دهد. به خاطر همین قضیه شما میبینید طرف تازه گل صحبتش شکفته شده، یکدفعه داخل گوشی به مجری میگویند مراسم خداحافظی را به جا آورد تا آنها سرود پخش کنند یا میگویند فلان پرسش را مطرح کن در حالی که 5 دقیقه پیش سوال را از مهمان پرسیدهایم؛ چون تهیهکننده گوش نمیدهد، مشکلاتی برای برنامه رقم میزند؛ این شکل کار کردن به برنامه ضربه میزند. در برنامههایی که مجری خودش مولف و تهیهکننده برنامه است به دلیل این که بر کلیت کار اشراف دارد، خودش را جای مخاطب گذاشته و مشکل را حل میکند.»
زنگها برای ما به صدا در میآیند
فراوانی برنامههای زنده در جدول شبکههای مختلف تلویزیونی هم مفید است و هم مضر. از یکسو نیاز شبکهها به خوراک جهت غنی کردن جدول برنامهها و ارزانی و آسانی به سامان رساندن این شمایل از برنامهها دلیل قانعکنندهای است برای هویت دادن و پررنگ کردن این نوع از برنامهها. از سوی دیگر کمبود نیروهای کار بلد در این عرصه حساس و ورود نیروهای تازه کار که بیشتر به گرتهبرداری از برنامههای موفق گذشته روی خوش نشان میدهند، زنگهای خطر را برای دفع مخاطب کنار گوش مدیران گروهها به صدا درمیآورد. اگر اعتماد به برنامهسازان موفق همراه با حمایت و پشتیبانی فکری و اجرایی از آنان جهت یافتن روزنههای تازه همراه شود، برنامههای زنده نیز با بداعت و طراوت انیس خواهند شد، این مهم با کمی ایدهپردازی، نکتهسنجی و نظارت بر کار برخی از سازندگان برنامههای زنده محقق خواهد شد.
علی احسانی
در واکنش به حمله رژیم صهیونیستی به ایران مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد