شخصیت‌های فیلمهای خوب، همچون انسان‌های واقعی زنده‌اند و اگر در فیلمنامه، به اقتضای داستان، زندگی‌شان خاتمه یابد، در دنیای اذهان ابدی‌اند. شخصیت‌های داستانی خوب، در زندگی مخاطبان تأثیر می‌گذارند و به شکل نامحسوسی در شخصی‌ترین تصمیم‌گیری‌های مخاطبان نقش ایفا می‌کنند. قهرمانان ماندگاری که به تاریخ می‌پیوندند؛ نه تاریخ هنر و ادبیات که تاریخ حیات بشر.
کد خبر: ۱۸۶۶۶۸

 حال چه می‌شود که این‌ها را خیالی و دروغ می‌دانیم و به راحتی از کنارشان می‌گذریم، اما بی‌تأثیرترین و خنثی‌ترین انسان‌های دور و بر خود را حقیقی می‌پنداریم و چه بسا گاه، جزء جزء روابط زندگی‌شان را به عنوان تجربیاتی واقعی می‌نگریم؛ کاری که اگر کسی در مورد شخصیت‌های داستانی مطرح انجام دهد، خیالباف و مهمل‌گو نامش می‌نهیم. بیایید جور دیگری هم ببینیم. این بار الگویمان داستان‌ها باشند و قهرمانان واقعی دنیای شگفت انگیز قصه‌ها. قصه‌های دیدنی و باورکردنی قاب جادویی سینما.

«در بعضی فیلم‌ها دنیا‌هایی که نشان داده می‌شوند، به گونه‌ای هستند که شما دلتان می‌خواهد برای همیشه ساکن آنها شوید؛ من اگر بتوانم هر روز سانست بولوار را خواهم دید»

و این دنیاها بیش از هر چیز متعلق به شخصیت نورما دزموند است. ستاره دهه گذشته‌ای که با آرزو‌های محالش، با خیالبافی‌های دروغینش و با فریفتگی شهرت فاجعه‌ساز می‌شود. در فیلم نورما با این توصیف خانه‌اش معرفی می‌شود: «ساختمان باشکوهی به سبک ایتالیایی که در اثر مرور زمان فرسوده، غم‌انگیز و متروکه شده بود و باغچه کوچکش را علف هرز پوشانده بود». پس: نورما الف) ثروتمند است ب) با به سن گذاشته است؛ چنانچه خانه‌اش هم در اثر مرور زمان مثل خودش فرسوده شده ج) سرنوشت غم‌انگیزی دارد؛ چراکه این خانه به گفته همسر سابق نورما و خدمتکار کنونی او، مورد بی‌توجهی قرار گرفته (مثل خود او) و د) مطرود است و فراموش شده باز هم درست مثل خانه‌اش که متروکه است. تنهایی مهمترین ویژگی نورماست که خدمتکار آن را با این مقایسه بهتر به ما می‌شناساند: «شبیه آن پیرزن فیلم «آرزو‌های بزرگ» بود. همان خانم هاویشام ژولیده در آن لباس عروسی پاره که سرخوردگی‌هایش را سر دنیا خالی می‌کرد».

 نورما به علاوه خودبرتربین و سرشار از غرور کاذب است؛ غروری که با قتل یک انسان هم شکسته نمی‌شود و در این دیالوگ‌های او بخوبی قابل روِیت است: «ستاره‌های بزرگ، غرور‌های بزرگ دارند... هنوز هم (هنرپیشه معروف سینما) هستم. این فیلم‌ها هستند که از اهمیت افتاده‌اند... مرده‌اند... تمام شده‌اند». خودبینی نورما تا به آنجاست که اگر هم تصمیم می‌گیرد خودش را بکشد و این کار را نمی‌کند، دلیلش را چنین عنوان می‌کند که نتوانسته در حق آدم‌هایی که انتظار بازگشت دوباره او روی صحنه را می‌کشند، بی‌انصافی کند! اما حقیقت این است که این آدم‌ها سال‌هاست که تحمل دیدن او را هم روی پرده سینما ندارند.

این اوست که تمام شده و مرده؛ مثل خانه‌اش، شهرتش و همه یادگار‌های دوران اوج و محبوبیتش. نورما بیش از آن که منفور باشد، ترحم‌برانگیز است و عبرت‌آموز. دنیای او اگر به‌زعم لینچ، ارزش سکونت دائم دارد، چه بسا برای هشداری است که ما همگی در غالب لحظه‌های زندگیمان نیازمند آن هستیم.

آزاد جعفری‌

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها