ورود به عرصه هنری شاید دشوار بنماید اما به هر جهت شدنی است و ممکن . مهم مانا بودن در این عرصه است . مهم آن است که بتوانی با نیروی هنری ، خودت را تثبیت کنی و ماندگار.منوچهر آذری چهار دهه است که در رادیو، تلویزیون و سینما حضور دارد. به قول خودش هم بچه ها او را می شناسند و هم بزرگترها.
کد خبر: ۱۵۳۷۸
سراغش رفتیم و گپی با او زدیم . با هم بخوانیم : کسانی که کاراکترهای طنز را اجرا می کنند گه گاه اختلاف فاحشی با نقش هایشان دارند. خیلی جدی ، کم جنب و جوش و بعضا حتی خشک و انعطاف ناپذیر. منوچهر آذری را هم با این فاکتورها مجسم می کردیم . جلوی درب خانه رسیدیم . خانه بزرگ است و قدیمی . از همان خانه هایی است که بوی چای تازه دم مادربزرگ ها را می دهد. زنگ که می زنیم و در را که باز می کند از نوک سر تا انگشتان ما را نگاه می کند و قبل از سلام و احوالپرسی طنز و شوخی و بذله گویی است که از سوی آذری شروع می شود. فاصله حیاط تا اتاق را که طی می کنیم لطیفه بارانمان می کند. اصلا انگار دهان این مرد پر از لطیفه است . وارد اتاق می شویم یک میزگرد پر از میوه و سه تا صندلی در کنارش . حالا دیگر راحت تر بودیم فهمیده بودیم که صفای جلوی دوربین و پشت میکروفون رادیو در زندگی روزمره هم وجود دارد و شاید بیشتر. روی طاقچه ، عکس دو نفره اش با فرهنگ مهرپرور جلب نظر می کند. جلو می رویم و دقیق تر نگاه می کنیم . یکی از کارهای مشترکمان است که برای کودکان انجام دادیم . کاربرد فعل حال از سوی او برای مهرپرور خیلی جالب است . حتی پس از چندین سال که از فوت مهرپرور می گذرد فعل ماضی برایش به کار نمی برد، تازه فهمیدیم هنوز هم با یاد و خاطره فرهنگ زندگی می کند. از او می خواهیم که از ابتدای فعالیت هنری اش بگوید: «وقتی با افرادی مانند شما روبه رو می شوم ، دوباره احساس بودن می کنم . چقدر خوب است سراغ کسانی می روید که خبری از آنها نیست . از آنجا که سال ها برای شادی مردم کار کردم دوست ندارم مصاحبه هام خیلی خشک و بی روح باشه پس با یک لطیفه شروع می کنم ». گفتیم که شروع کار آذری با لطیفه است . حتی اگر قرار باشد از سابقه هنری اش صحبت کند لطیفه او درباره آقای شوت زاده است ، همان شوت زاده معروف صبح جمعه با شما «یک روز آقای شوت زاده به میدان اسب دوانی می رود، مسوولان آنجا برای شوخی با شوت زاده یک اسب بدون زین به او می دهند، شوت زاده سوار می شود، به مجرد تکان های سوار کاری از پشت اسب سر می خورد تا این که به دم اسب می رسد، دم اسب را دو دستی می گیرد و بلند می گوید: «آقا این اسب تمام شد لطفا یکی دیگه ». بلند می خندد و ادامه می دهد: راستی ماجرای فوت پدر شوت زاده را هم که می دانید؛ تعجب می کنیم و می گوییم نه نمی دانیم ! پدر شوت زاده دچار حریق می شود، می سوزد و فوت می کند شوت زاده در آگهی ترحیم می نویسد به علت پدر سوختگی مغازه تعطیل است . اگر رشته کلام را در دست نمی گرفتیم باز هم لطیفه داشت ، گفتیم که دهانش پر از لطیفه است . آقای آذری قرار بود بگویید چند سالتان است و کار هنری را چطور و چگونه و از کجا آغاز کردید؛ می خندد و می گوید: از سن و سال حرف نزن ، البته این حساسیت ها برای خانم هاست اما من هم نمی گویم . در گوشم بگویید. این شد یک چیزی ، متولد 1324هستم به شماره شناسنامه 505، بچه سرچشمه تهران . تا دیپلم در دبیرستان ادبی درس خواندم . سال 1342به هنرکده هنرهای دراماتیک رفتم و دوره فن بیان ، بازیگری و کارگردانی را زیر نظر اساتیدی چون پرویز تاییدی سپری کردم . جسته و گریخته در کاخ جوانان آن زمان برنامه اجرا می کردیم تا این که در سال 43با یک گروه پیشاهنگی در تالار فرهنگ در جشنواره ای شرکت کردیم و نمایش یعقوب لیث صفاری را روی صحنه بردیم ، این اولین کار جدی من بود. همانجا بود که برای اولین بار با مهرپرور آشنا شدم و دوستی مان عمیق شد. پس از مدتی به تبع درج آگهی یک گروه هنری جذب آن شدیم (همراه مهرپرور). گروهی بود که اجراهای تلویزیونی داشت . با این گروه برنامه طنزی به نام «خارج از محدوده » را اجرا می کردیم . برنامه ای بود که حرف های خارج از عرف می زد و به نوعی مشکلات مردم را بازگو می کرد. در این برنامه هنرمندان دیگری مثل رضا ژیان و محسن یوسف بیک نیز حضور داشتند. البته من قبل از این که وارد این گروه شوم با گروه هنر ملی که توسط عباس جوانمرد اداره می شد نیز همکاری داشتم . آن زمان آقای بهرام بیضایی در آنجا تدریس می کرد. امتحان دادم و قبول شدم . دوستان دیگری هم آنجا بودند. بهزاد فراهانی ، فردوس کاویانی ، حسین محجوب و هنرآموز. به هر جهت کار تئاتر را در این گروه شروع کردم و در کلاس های آقای بیضایی و نصرت کریمی چیزهای زیادی آموختم . بنا به دلایلی کار تئاتر را ادامه ندادم و با دوستان دیگر وارد رادیو شدیم ماهی یک بار هم برنامه ای داشتیم به نام «دوخت و دوز». برنامه صبح جمعه رادیو بود که دوستان دیگری نیز در این برنامه همکاری داشتند. جوانی ما مثل حالا نبود وقتی می خواستیم وارد کار شویم باید از هفت خوان رد می شدیم برای گفتن نقشی یک خطی . یادش به خیر ترانه های ریتمیک را از همان زمان شروع کردم . (در این مورد آقای مرتضی احمدی حق استادی به گردن من دارد). پس از اینها با برنامه آقای حمید قنبری هم همکاری داشتم که ماجرای این همکاری جالب است . یک روز داشتم برنامه اجرا می کردم و ترانه ای ریتمیک می خواندم درباره محتکرها. دیدم آقایی از اتاق فرمان مرا نگاه می کند. خوب می شناختمش استاد حمید قنبری بود. برنامه که تمام شد با دست به من اشاره کرد که نزدش بروم از شدت هیجان قلبم داشت از جا کنده می شد. قنبری گفت : من از این کار شما خیلی خوشم آمد و گفت از هفته دیگر در برنامه من هم حضور داری «شما و رادیو» برنامه ای بود که کسانی چون مهین دیهیم ، زرندی ، احمدی ، مهین بزرگی ، احمد قدکچیان و بهمنیار در آن حضور داشتند. از شدت خوشحالی حالم بد شد و افتادم . آن زمان 21ساله بودم . حالا آذری 57ساله است و خودش جزو پیشکسوت ها به شمار می آید. فعالیت های هنری او بی وقفه ادامه می یابد تا انقلاب . بعد از انقلاب هم برنامه های طنز او ادامه پیدا کرد هم در رادیو و هم در تلویزیون و نیز سینما. برنامه «شما و رادیو» پس از انقلاب متوقف شد و «صبح جمعه با شما» جای آن را گرفت . برنامه ای که کار مشترک احمد شیشه گران و سعید توکل بود. برنامه ای که هر کدام از هنرمندان چندین کاراکتر را خلق کرده بودند. ملون ، دست و دلباز، زرگنده ، آمیزعبدالطمع و... کارمند کوچولو، آقای شوت زاده و... هم کاراکترهای آذری بودند. گروه بسیار منسجمی بود که حدودا 20هنرمند در آن به ایفای نقش می پرداختند. هنرمندانی که هر کدام کوله باری از سابقه و تجربه داشتند. به همین دلیل بود که یکی از موفق ترین برنامه های رادیویی شناخته شد. به هر جهت فعالیت منوچهر آذری تا به امروز ادامه داشته و هر روز تجربه ای دیگر را به کارنامه هنری اش می افزاید و به نظر بسیاری از مخاطبان او، آذری نقش بسیار مهمی در موفقیت برنامه های طنز رادیویی و تلویزیونی داشته است .
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها