یک روز سرد برفی، غروب مونا تصمیم گرفت به کابوس‌های یک‌ماهه‌اش پایان دهد؛ کابوس‌هایی که زندگی را برایش سیاه کرده و چند بار هم تا مرز پایان دادن به زندگی‌اش پیش برده‌بود. از سرباز جوان مقابل در سراغ افسر نگهبان را گرفت و با راهنمایی او وارد اتاق تجسس کلانتری شد. «آمده‌ام از دو پسر متجاوز که زندگی‌ام را سیاه کرده‌اند شکایت کنم. دیگر طاقت تهدیدهای آنها وکابوس‌های شبانه‌ام را ندارم.»
کد خبر: ۱۳۹۸۰۹۴

افسر تجسس خواست ماجرا را کامل برایش تعریف کند. دختر جوان مکثی کرد و گفت:«‌ همه چیز از آشنایی در اینستاگرام شروع شد. محسن صفحه مرا دنبال می‌کرد و در خصوصی برایم پیام فرستاد و از پست‌هایی که گذاشته‌بود تعریف کرد. همین پیام شروع صحبت ما با هم شد و وقتی به خودم آمدم دلبسته او شده‌بودم. چند بار او را در یک کافه دیدم. می‌گفت عاشق من است و قصد دارد همراه خانواده اش به خواستگاری‌ام بیاید. به حرف‌هایش اعتماد کردم و هر روز اعتمادم به او بیشتر جلب می‌شد. یک روز از من خواست همراه او به جشن تولد یکی از دوستانش در باغی در اطراف تهران بروم. من هم بی‌اطلاع از نقشه شومی که داشت، قبول کردم. وارد باغ که شدیم، هیچ نشانه‌ای از جشن‌تولد نبود. آنجا بود که به او شک کردم. خواستم برگردم اما دوستش که در باغ منتظر ما بود، در را قفل کرد. تهدید کرد اگر می‌خواهم زنده از باغ بیرون بروم، نباید در برابر خواسته آنها مقاومت کنم. التماس کردم اجازه بدهند از باغ بروم اما بی‌فایده بود و به زور مرا مورد آزار و اذیت قرار دادند. بعد هم مرا نزدیکی خانه‌مان از خودرو پیاده کردند و رفتند.»
افسر کلانتری همان‌طور که اظهارات مونا را یادداشت می‌کرد، پرسید:«این حادثه برای چند وقت قبل است؟»
مونا بدون مکث جواب داد : «یک ماه می‌شود.»
مامور جوان که تعجب کرده‌بود، ادامه داد: «پس چرا این‌قدر دیر برای شکایت آمدی؟»
مونا گفت: «راستش می‌ترسیدم محسن و دوستش تهدیدشان را عملی کنند و آبروی من و خانواده‌ام را ببرند. می‌گفتند از من فیلم سیاه دارند و اگر شکایت کنم، فیلم را پخش می‌کنند تا آبروی من را ببرند. پدر و مادرم یک عمر با آبرو زندگی کرده‌اند و نمی‌خواستم آبروی آنها را ببرم. محسن و دوستش چند روزی است تهدید می‌کنند اگر دوباره به آن باغ نروم، فیلم را منتشر می‌کنند. هر شب با کابوس از خواب می‌پرم و گوشه‌گیر شده‌ام. دیگر طاقت تهدیدهای آنها را ندارم. به همین دلیل تصمیم گرفتم برای شکایت نزد پلیس بیایم.»
افسر اظهارات مونا را ثبت کرد و صبح فردا برای تعیین تکلیف به دادگاه فرستاد که قاضی پس از تحقیق از دختر جوان دستور بازداشت محسن و دوستش را صادر کرد. 
دو متهم هفته گذشته در دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه قرار گرفتند. در ابتدای جلسه مونا شکایتش را مطرح کرد و برای دو پسر جوان درخواست اشد مجازات کرد. او به قضات گفت: «این دو نفر زندگی و آینده مرا سیاه کردند.»
دو متهم که با سپردن وثیقه آزاد بودند در دفاع از خود، مونا را دروغگو خطاب قرار داده و گفتند: «مونا با میل خودش به باغ آمد و هیچ زور و تهدیدی در کار نبود. ما رابطه دوستانه‌ای داشتیم و فیلمی هم نگرفتیم اما حالا ادعای آزار خود را مطرح کرده‌است. نمی‌دانیم او چه انگیزه‌ای از طرح این ادعا دارد. حرف‌هایش دروغ است و می‌خواهد ما را به دردسر بیندازد.» 
پس از دفاعیات متهمان و وکلای مدافع آنها، قضات برای تصمیم‌گیری وارد شور شدند.

منبع: ضمیمه تپش روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها