توشیشان،پسرنوجوانی که دردوران کودکی،مادرش را ربوده بودند،سال‌های کودکی‌ را همنشین بچه‌های ولگرد کوچه و خیابان بود تا اینکه بالاخره بزرگ شد.این افسانه ژاپنی از آنجا آغاز شد که در مکاشفه‌ای به توشیشان الهام ‌شد که می‌تواند سه تا آرزو کند.
کد خبر: ۱۳۸۰۵۴۸
نویسنده مریم فلاح
تعداد بازدید : 51

اولین آرزوی او، ثروت بود. پیرمراد به او‌ گفت: «امشب موقع غروب آفتاب، جایی که سایه سرت افتاد را بکن.»

با یافتن صندوقچه طلا، توشیشان مرد ثروتمندی شد ولی سرمستی از ثروت، خوشگذرانی وغفلت از حساب و کتاب، باعث شد مال و منالش از کف برود. بار دوم آرزوی قدرت کرد. اما به ‌دلیل بی‌کفایتی خودش و توطئه اطرافیان،آن هم از دست رفت. توشیشان مال و قدرت‌باخته که دیگر سرد و گرم روزگار چشیده، این بار می‌داند که چه بخواهد؛ انسانیت و مردانگی. آرزویی که برای دست‌یافتن به آن وارد فضاهای مالیخولیایی شد. گذر از صخره‌های بلند، حمله موجودات عجیب‌الخلقه و...همچنین پیرمراد برای او شرط می گذارد که به هیچ وجه نباید بترسد و حرف بززند. آن مرارت‌ها برای پاک‌کردن پسرک از تعلقات نفسانی بود. در نهایت توشیشان با یافتن گل‌سر مادرش آرام گرفت، در حالی که برای خودش مردی شده بود.

این انیمهٔ ژاپنی که محصول سال ۱۹۸۱ - به کارگردانی تاکه ایچی سایتو- است،با صدای زهره شکوفنده برایمان روایت می شد.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها