رمان «پیراهنی بر آب» از دغدغه‌های من درباره بی‌آبی و خشکسالی شکل گرفت

این‌بار جنگ، بر سر آب است

رمان فانتزی «پیراهنی بر آب» در روزگاری که خشکی به هستی مردم زده و آنها در آرزوی آب هستند، روایت می‌شود. روایت بخشی از زندگی «پری» که همراه مادرش زندگی می‌کند و ناخواسته وارد ماجراهایی عجیب و دنیایی می‌شود که برایش غریب است. پری با آدم‌های تازه آشنا و مجبور می‌شود خان‌های مختلفی را پشت سر بگذارد و به سمت سرنوشت نامعلومش برود. معمولا آنچه از رمان فانتزی در ذهن داریم، رمان‌های خارجی است با قصه‌ها و رویدادهایی که اغلب غربی محسوب می‌شوند، پیراهنی بر آب اما مملو از باورها، آداب، قصه‌ها و شخصیت‌هایی برگرفته از فضای ایرانی است. گرچه مخاطب با رمانی به سبک امروزی مواجه است اما با پیشرفت داستان به گذشته‌های دور خود پیوند می‌خورد. خواننده در این رمان بارها با صحنه‌های خارق‌العاده غافلگیر می‌شود و هرچه به انتهای رمان نزدیک‌تر شود، شگفتی داستان هم بیشتر خواهد شد. پیراهنی بر آب مخاطب را با شهری زیرزمینی و موجودات خیالی و باستانی ایرانی چون هوبره آتشین بال، موسیقار، درخت تیغال و... روبه‌رو می‌کند و با خود به درون تخیل ناب ایرانی می‌برد. در این شماره با لیلا باقری، نویسنده رمان فانتزی پیراهنی بر آب گفت‌وگویی داشتیم که‌ می‌خوانید:
کد خبر: ۱۳۷۹۰۰۱
نویسنده فهیمه زندیه - چاردیواری

از چه زمانی شروع به نوشتن کردید؟ و ایده رمان پیراهنی بر آب از کجا آمد؟
سال 86 خبرنگاری را شروع کردم، یک سال بعد هم کم‌کم برای نوشتن داستان کوتاه دست به قلم شدم. مجموعه داستانی هم نوشتم اما به نظرم برای چاپ کتاب زود بود، به همین دلیل منتشر نکردم. بعد فرصتی برای نوشتن رمان پیراهنی بر آب پیش آمد. البته ایده رمان با گشت‌وگذار در بافت قدیمی تهران و شهرری و شهر زیرزمینی نوش‌آباد و همزمان با مطالعاتی در حوزه تهران‌شناسی و فرهنگ بومی و فتوت‌نامه‌ها و... شکل گرفت. این‌طور نبود بخواهم رمانی فانتزی درباره آب بنویسم و بعد دنبال منابع مربوط برای پژوهش بگردم. علاقه به چنین فضاهایی کم‌کم داستان را در خیالم شکل داد که در دسته فانتزی جا می‌گرفت. البته این‌که موضوع اولین رمان خشکسالی است و فضایی آخرالزمانی دارد و از فرهنگ بومی، از جمله آداب و رسوم درباره آب استفاده کرده‌ام، نمی‌تواند چیزی جز دغدغه همیشگی من درباره معضلات محیط‌زیستی، به‌ویژه مسأله آب باشد. رمان بعدی من هم در زمینه خشکسالی و فانتزی است اما با فضایی کاملا متفاوت که تکرار فضای پیراهنی بر آب نباشد و خیالم در سرزمینی دیگر چرخیده‌ است.
به نظر شما کم‌آبی و بی‌آبی چه تاثیری بر نحوه زندگی و محیط زیست اطراف ما دارد؟
اجازه بدهید مسأله را فقط محدود به بی‌آبی نکنیم. مسائل محیط‌زیست یک زنجیره به هم‌ پیوسته است که هر جایی اتفاقی رخ دهد، تاثیرش را در بخش دیگر می‌گذارد. بی‌آبی محصول چند معضل عمیق است و البته شرح‌شان از متخصصان این حوزه برمی‌آید. من به عنوان یک شهروند دغدغه‌مند تا حدی می‌دانم از آلاینده‌های بزرگی چون کارخانه‌ها تا بنزین بی‌کیفیت و مصرف بی‌رویه انرژی از سمت مردم و... باعث گرمایش زمین و تغییر اقلیم می‌شود. از طرفی بارش‌های کم و سدسازی بی‌رویه‌ آب را در اقلیم گرم و خشک ایران کاسه می‌کند و می‌گذارد جلوی خورشید تا تبخیر شود. جنگل‌ها تبدیل به زمین کشاورزی می‌شوند و دیگر رگ و ریشه کافی وجود ندارد تا بارش‌ها را به زیر زمین هدایت کند. کشاورزی سنتی ما هدررفت آب فراوان دارد، حفر چاه و کشیدن آب بیش از حد از دل قنات باعث شده‌است بیشتر از توان زمین از آن آب بکشیم و سفره‌های آب زیرزمینی یکی یکی خشک شود، دچار فرونشست زمین شویم و بیابان‌زایی کنیم. حقابه زمین یعنی سهم خاک از آب را نه در کشاورزی که در شهرسازی هم رعایت نمی‌کنیم و بیشتر از ظرفیت آبی شهرها خانه می‌سازیم و در کنار همه اینها ساخت کارخانه‌هایی با مصرف بالای آب در شهرهای کم‌آب‌تر و... . همه اینها به هم متصل است و نتیجه‌اش می‌شود این که می‌بینیم. بحران! زندگی با خشکسالی را کسانی که در مرکز هستند، هنوز درک نکرده‌اند، این را آن سیستان و بلوچستانی می‌فهمد که قایقش به زمین بایر و خشک نشسته‌است؛ انگار نه انگار روزی روی آب شناور بوده‌است. یادی از خشکسالی جنوب کردم، این را هم به لیست مذکور اضافه کنم: نیامدن حقابه ما از رودهایی که از کشورهای همسایه سرچشمه می‌گیرند، خشک شدن تالاب‌ها و دریاچه‌ها از جمله تالاب هورالعظیم به دلایلی که اینجا مجال گفتنش نیست. البته در همه این حوزه‌ها مسئولان باید توضیحات کامل و درستی بدهند و بگویند چرا چنین شده‌است. 
امروزه کمتر شاهد دغدغه‌مندی آدم‌های اطراف خودمان در باره این مسأله مهم هستیم. شما چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید؟ 
سؤال خیلی خوبی است. بارها به آن فکر کرده‌ام... این‌که چرا معضلی به این مهمی که فهم سختی هم ندارد، برای عده زیادی خالی از اهمیت است تا روزی که گریبانگیر خودشان شود. چرا هنوز باید بگوییم با شیلنگ آب، حیاط و جلوی در خانه را نشویید، در آب‌های جاری سطح شهر، به ویژه معدود قنات‌هایی مثل همین قنات یوسف‌آباد ماشین نشویید و آب را آلوده نکنید.بگذارید مثالی بزنم، یک بار به یک راننده تاکسی که خودرویش را در جوی خیابان نادری می‌شست، گفتم می‌دانی چقدر فلزات سنگین و مواد شیمیایی مضر وارد آب می‌کنی و این، اکوسیستم را به هم می‌ریزد؟ گفت پول کارواش ندارم، اکوسیستم به من یک دانه بربری می‌دهد که حالا نگرانش باشم؟ به نظرم بخشی از پاسخ همین‌جاست؛ مردم نان را از نانوایی می‌گیرند! آب را از شیر آب! نگاه چند نفر فراتر می‌رود؟ همین‌جا بگویم مخالف سرزنش مردم و مقصر دانستن‌شان در مسأله بی‌آبی هستم. بخش کمی از معضل عمیق آب تقصیر مردم و مصرف شهری است. آن سهم عمده در کشاورزی سنتی هم به تصمیمات کلان برمی‌گردد. پس منظورم از مردم، همه ایرانیان است و تفکر را اگر نقد می‌کنم، نوک پیکان بیشتر سمت مسئولان است که از همین مردمند، با همین تفکر. این مردم چقدر نگاهی فراتر از نیاز امروزشان دارند و می‌دانند امروز اگر درختی را برای ساخت ویلا در شمال قطع کنند، باغی را برای ساخت آپارتمان بخشکانند، حریم رودخانه را خانه کنند، چاه غیرقانونی حفر کنند و... همین فردا بچه خودشان در خشکسالی چه استفاده‌ای از این امکانات می‌کند؟ بچه‌های‌شان برنامه رفتن از این خاک را دارند؟ اگر فکر این است که عشقت به خاک کو؟ عشقت به وطنی که بابتش پدر و مادر و برادرانت خون دادند تا یک وجبش دست دشمن نیفتد کجاست؟ خاکی که بدون آب می‌میرد، اگر هم فقط دلیل این است که نگاهی فراتر از دست شاطر و شیر آب خانه نداری، شاید چون دیگر بخشی از طبیعت نیستی، مالکش هستی و گمان می‌کنی ابر و باد و مه و خورشید و فلک تحت امر تو هستند و باید تو را تامین کنند. دیگر مانند اجدادت چشم به آسمان نمی‌دوزی برای این‌که باران بیاید و برای قنات عروس نمی‌گیری که از قهر دربیاید و به تو آب بدهد تا زمین را بکاری، نگهداری و برداشت کنی تا نان بپزی. پایت جای لمس خاک، روی آسفالت می‌رود و چشمت جای دشت و درخت آجر و سیمان می‌بیند.
 برای ما از باورهای قدیمی در مورد آب و اهمیتی که نسل‌های قبل از ما برای این مایه حیات قائل بودند، بگویید. 
 در ادامه صحبت‌هایم در پاسخ سؤال قبل می‌توانم از همین باورها بگویم. در روزگاری که مردم بخشی از طبیعت بودند و باید به همزیستی مسالمت‌آمیز می‌رسیدند و تصور مالکیت نداشتند، وقتی قناتی کم‌آب می‌شد، باورشان این بود اگر برای این قنات نر -قنات ماده هم داشتند- عروسی بگیریم دوباره پرآب می‌شود. رسمی داشتند به نام عروس قنات. یا مقنی که کارش ساخت قنات بود، چون می‌دانست شاید در این راه جانش را از دست بدهد، کفن تن می‌کرد و غسل. از این آداب و رسوم و باورهای زیبا در رمانم استفاده کرده‌ام. جز این از فرهنگ استاد و شاگردی که در فتوت‌نامه‌ها آمده، درخت‌ و پرنده افسانه‌ای که باز در باورها و قصه‌هاست، مراسم بازپرانی و... که همه در پیوند با هم هستند. 
و در نهایت چه راه حلی برای آگاهی دادن به مردم و بهبود این شرایطی که در آن هستیم، پیشنهاد می‌کنید؟
باید چاره‌ای اندیشید تا طبیعت تبدیل به چیزی دور از دسترس و محافظت از آن ویژه فعال محیط‌زیست نباشد. چرا فعال محیط‌زیست باید قشر خاصی باشد، وقتی زمین زیر پا برای همه است؟ فکر می‌کنم ما باید به این درک برسیم که بربری را اکوسیستم به ما می‌دهد نه شاطر. اگر محبتی به وطن داریم و اسم ایران چشم‌مان را تر می‌کند، باید بدانیم ایران را آب و خاک و هوا و کوه و جنگل و رودخانه و تالاب و حیوانات و... تشکیل می‌دهد و البته ما مردم، که به همه اینها با هم ایران می‌گوییم و دوستش داریم. بدانیم این‌بار جنگ بر سر آب است و ما هستیم که حقابه زمین را رعایت نکردیم و خاکی را تشنه نگه داشتیم که تا پیش از این در حد وسعش با سیستم قنات سیراب‌مان می‌کرد تا خودش هم سرپا بماند. ما زمین را با تخریب‌های‌مان از پا انداختیم و این را باید بفهمیم.اگر هم منفعت‌طلبیم و تنها به امروزمان فکر می‌کنیم و جیب‌مان، کاش کمی فکر کنیم، چرا طوری این خاک را نگه نداریم که همیشه بخوریم و ببریم! البته خوردن خاک غیرخودی هم خوب نیست، چه برسد به خودی اما همیشه یک سمت خیر بوده‌است و سمت دیگر شر. برای کسانی که سمت شر ایستاده‌اند به اجبار و با ناراحتی می‌گویم: کم بخور، همیشه بخور و طوری نخور که خارج از تاب‌آوری طبیعت ایران باشد.

منبع:‌ ضمیمه چاردیواری روزنامه جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها