ماچوی گریان آخرین فیلم کلینت ایستوود، اگرچه نقدهای چندان مثبتی دریافت نکرد اما روایت قصه یک سوارکار بازنشسته، هم نشان داد که او کماکان به تبار و خاستگاه وسترنی و شمایل آشنای سال‌های دورش عرق دارد و وفادار است و هم اینکه می‌تواند در 91 سالگی همچنان با شور و شوق فیلم بسازد و فارغ از اینکه قصه‌اش را دوست داشته باشیم یا نه، از استاندارد در روایت و جذابیت اثر غافل نباشد.
کد خبر: ۱۳۶۸۲۸۲
تعداد بازدید : 80

هرچند ایستوود که امروز 92 ساله می‌شود، هیچگاه در بازیگری از نظر منتقدان جزو بهترین‌ها و درجه‌یک‌های تاریخ سینما نبوده و حتی در کارگردانی هم باوجود ساخت فیلم‌های خوب و تاثیرگذار، در فهرست بزرگترین کارگردان‌های سینما جایی ندارد، اما اتفاقا به‌قدر کفایت از هر دو هنر بهره‌مند است که توانسته جایگاهی مناسب و شایسته برای خودش دست و پا کند.

موقعیتی که خیلی از سینماگران حسرت آن را می‌خورند. اینکه سینماگری بتواند هم در دوران بازیگری، تبدیل به ستاره شود و هم بعدها در کارگردانی، فضاهای تازه‌ای را تجربه کند و درام‌هایی جذاب بسازد. چون رسم نانوشته‌ای هست که می‌گوید بازیگرانی که به فیلمسازی رو می‌آورند، کارگردان خیلی موفقی نمی‌شوند، اما ایستوود با فیلم‌هایی چون نابخشوده، رود مرموز و عزیز میلیون‌دلاری خلاف این را ثابت کرد و حتی نشان داد فیلمساز بهتری است.

اما آن قد و قامت رعنا و زیبایی چهره، کارش را در بازیگری هم راه می‌انداخت و او برای شهرت و محبوبیت نیاز چندانی به هنر بازیگری نداشت.

همین که تقدیر سرجیو لئونه را سر راهش قرار داد و این کارگردان در سه‌گانه به‌خاطر یک مشت دلار، به‌خاطر چند دلار بیشتر و خوب بد زشت از او در نقش هفت‌تیرکشی ماجراجو بهره برد، سرنوشتش را تغییر داد و ایستوود ستاره سینمای وسترن اسپاگتی شد.

ایستوود که در چهره و مرام کاراکتری، شباهتی به قهرمانان وسترن‌های اصیل و آمریکایی فیلمسازانی چون جان فورد، هاوارد هاوکس و رائول والش نداشت، با ژست‌هایی چون جویدن سیگار برگ و خست در حرف زدن، پوزه ضدقهرمان‌ها را به خاک می‌مالید. البته او هم کارهایی می‌کرد که نشان چندانی از اصول اخلاقی نداشت، اما به هرحال در دنیای آدم بدها، آدم‌تر و خوب‌تر بود و در بزنگاه‌ها و به‌ویژه در مواجهه با افراد بیگناه انسانیت سرش می‌شد.

در میان سه‌گانه لئونه، بازی ایستوود در خوب بد زشت، جلوه و درخشش بیشتری دارد و مصداق عینی و سینمایی «کم گوی و گزیده گوی چون دُر» است که تنها وقتی لازم باشد حرف می‌زند و باقی سخنوری‌اش را با زبان اسلحه انجام می‌دهد. ترکیب بازیگری ایستوود (خوب)، لی وان کلیف (بد) و ایلای والاک (زشت) مثلث درخشان و جذابی می‌سازد که اوج آن را در سکانس قبرستان و دوئل و درواقع نبرد سه نفره آنها می‌بینیم.

میزانسن و دکوپاژ و نماهای درشت از صورت‌ها و دست‌ها و هفت‌تیرها، با موسیقی رزمی و سحرانگیز انیو موریکونه تکمیل می‌شود و حرص و طمع آدمی در غرب وحشی را با بسته‌بندی جذابی پیش روی تماشاگر قرار می‌دهد.

علی رستگار - گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها