دوستی صاحب‌نظر را جایی دعوت کرده بودند برای جلسه بارش افکار طرح و ایده برای سالگرد شهادت عزیز دل‌مان حاج قاسم سلیمانی.
کد خبر: ۱۳۰۶۰۰۷

هرکسی چیزی گفته بود و یکی هم طرح داده بود یعنی در لحظه شهادت حاج قاسم سلیمانی که ساعت یک و بیست دقیقه شب جمعه به نیت امیرالمومنین که عدد ابجدش صد و ده است هزار و صد موتور سوار، دقت کنید هزار و صد موتور سوار حیدرحیدر گویان در خیابان‌های شهر بچرخند و عکس حاجی را هم روی طلق‌شان بچسبانند و به خیال‌شان کار فرهنگی کنند.

حالا این‌که این حجم صدای موتورها و این حجم حیدرحیدر گفتن در ساعاتی که تقریبا شهر خواب است چه کار کردی می‌تواند داشته باشد، خودش محل بحث است.

ماجرا از جایی شروع شد که سربند و گونی و سیم خاردار و جعبه فشنگ چوبی و کلاه فلزی را بعد از جنگ بیشتر از جنگ استفاده کردیم. کجا؟ هفته‌های دفاع مقدس مسؤول خریدها رفتند پاساژ مهستان و یک یادبود ساختند ورودی همه نهادها و وزارتخانه‌ها و ادارات.

باید آن روزی به یاد بیاوریم که شانزده آذر که روز شهادت جوان‌های دسته گل‌مان است را گفتیم روز دانشجو و برایش بودجه تعریف کردیم و بودجه‌‌ها شد صرف استندآپ کمدی و سیب به نخ بسته گاز زدن و چشم بسته ماست به دهن هم کردن و نهایتش یک ایران ای سرای امید و یار دبستانی من هم پخش کردیم و یادشان را گرامی داشتیم.

درد جایی به اوج رسید «که هربار این درو محکم نبند نرو» و «با انگشت همه نشون می‌دن تو رو ماهپیشونی عشقمو...» خواننده‌هایشان دعوت شدند تلویزیون و رسانه و اصالت پشت ابر پنهان شد.

ابتذال اگر تجسد و کالبد داشت می‌شد همین خواننده‌ای که دیروز با یک بازیگر آن‌کاره ویدئو موزیک بیرون داده و همه وای بچه‌‌هایمان بچه‌هایمان سر داده‌اند. من فکر می‌کنم تازه اول کاریم و نصف گاو هنوز زیر لحاف است.

حامد عسکری - شاعر و نویسنده / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها