سفر به این استان ممنوع است

خروج مازندران از وضعیت قرمز کرونایی

دهه ۶۰ بود. واکسن فلج اطفال درست اثر نکرد. پاشنه‌های نوجوان روستایی به سختی به زمین می‌رسید.
کد خبر: ۱۳۰۳۰۹۶

معتبرترین دکتر شهر پسر را معاینه کرد. دکتر گفت عمل سخت و گران‌قیمتی است؛ حدود ۲۰ برابر حقوق یک ماه پدر خانواده هزینه عمل بود. کسی غیر از این دکتر حاذق و خلاق نمی‌توانست نوجوان را عمل کند.

پدر از مطب به خانه نیامد. یک‌راست رفت به کوچه بهرام اُتُر، چسبیده به بازار در قلب ساری مازندران.

توی این کوچه یک عمارت قدیمی بزرگ بود با یک حیاط دلگشا. عمارت، خانه و دفتر و حسینیه یک روحانی برجسته بود که ریش سفید بلند و عمامه‌ای محتشم و چهره‌ای جذاب داشت.

پدر خانواده نیاز به مقدمات نداشت، آدابی در کار نبود و تشریفاتی جلو پایش را نمی‌گرفت. مستقیم توی بیرونی خانه روی حصیر نشست و به انبوه کتاب‌هایی نگاه کرد که دورتادور چیده شده‌بود.

توی صف مردم دردمند نشست. نوبت شد و واقعه را به گویش طبری گفت. شیخ تلفن را برداشت و شماره پزشک حاذق را گرفت.

به او گفت با مردم راه بیاید و امیدشان را ناامید نکند. گفت فکر کند پسر خود شیخ مریض دکتر است. دکتر، سخن شیخ عبدا... را بر صدر نشاند. فقط ۱۰درصد هزینه عمل را دریافت کرد.

پاشنه‌های پسر به زمین رسید. بعدها مهندسی خواند و در یک کارگاه ساخت ژنراتور کارشناس و صاحب‌نظر شد.

نام آن دکتر و آن پدر و آن نوجوان محفوظ است؛ نام آن روحانی شیخ عبدا... نظری سوادکوهی بود که خادم‌الشریعه نامیده می‌شد و خدمت به شریعت چیزی نبود جز خدمت به مردمی که به آن شریعت اعتقاد داشتند یا حتی نداشتند.

شیخ عبدا... در پاریس امام را دیده بود، تأییدیه از مراجع وقت داشت و در پیوند علمی ـ خانوادگی با مجتهدان بنام بود؛ ولی ترجیح داد حدود هشت دهه روحانی بلاد باقی بماند، صبح به صبح در حسینیه را چهارطاق باز بگذارد، بسپارد حیاط را آب‌وجارو کنند و پس از ساعت درس و مباحثه، درد مردم را بشنود.

این عالم دلنشین از دنیا رفته‌است و پیام‌های تسلیت از طبقات مختلف مردم صادر می‌شود، ولی پیام اصلی زندگی او بود؛ زندگی او که می‌توانست جان آدم‌ها را نجات بدهد و دمی بود که می‌تواند در گوش‌ها اثر کند.

صدایی بود که از بین بازار ساری و مسجد جامع و مسجد مصطفی‌خان شنیده می‌شد؛ صدایی که انسان‌ها را به صلح، به یک تعایش انسانی دعوت می‌کرد. بر کنار از مردم نبود؛ حالا مدرسه‌های علمیه جدید را در حاشیه شهرها می‌سازند؛ نقض غرض.

غم اینجاست که این مرام از دنیا نرفته باشد. مرام آدم‌هایی که می‌توانند نقش لولا را در جامعه بازی کنند.

یعنی کاری کنند که مردم بتوانند با هم در صفا و آرامش زندگی کنند، به هم رحم کنند و به داد هم برسند.

همان‌طور که شیخ عبدا... نظری یک بلم، یک قایق، یک واسطه بود؛ بین مریض و دکتر، بین شاکی و متهم، بین مجرم و قاضی، بین حاکم و محکوم،‌ بین رؤیا و واقعیت.

رؤیا این‌که همه نخواهند تمام مشکلات جهان اسلام را برطرف کنند، احساس تکلیف نکنند فقط در مسؤولیت‌های سیاسی بدوند، بلکه از میان آنان، کسانی باشند که فریادرس مردم روستا، محل، شهر و منطقه‌شان باشند؛ چایی بنوشند و گره‌ای بگشایند؛ اگر گره گشوده نمی‌شود، لبخندی بزنند، مهربانی پیشه و چای تعارف کنند.

میثم امیری - نویسنده / روزنامه جام جم 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها