مؤمن به واسطه جدا شدن از زن و زندگی، حسرت و اندوه فراوانی دارد و آرزوهایش ناتمام می ماند

انسان در لحظه مرگ چه چیزی می‌بیند؟

حیات انسانی، انسان را از سایر گیاهان و حیوانات جدا می کند

حیات و مرگ دل ها در حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

نخست حیات و مرگ نباتی که مظهرش همان نمو و رشد و تغذیه و تولید مثل است.دیگر حیات و مرگ حیوانی که نشانه بارز آن احساس و حرکت است و نوع سوم از حیات مخصوص انسان هاست و آنها را از دیگر گیاهان و حیوانات جدا می کند که آن حیات انسانی و روحانی است. این همان چیزی است که در روایات اسلامی از آن به «حیاةالقلوب» تعبیر شده است.
کد خبر: ۱۲۹۲۳۰۸

به گزارش جام جم آنلاین و به نقل از حوزه نت؛ پیامبر اعظم( صلی الله علیه و آله): یا عَلی، ثَلاثٌ مُجالَسَتُهُم تُمیتُ القَلبَ: مُجالَسَةُ الأنذال وَمُجالَسَةُ الاغنیاء وَالحَدیثُ مَعَ النّساءِای علی، همنشینی با سه چیز قلب را می میرانَد: همنشینی با انسان های پست، همنشینی با ثروتمندان، سخن گفتن با زنان. در این مقاله به حیات ومرگ دلها می پرداریم.که در زیر مطلبی به شرح زیر آمده است.

حیات و مرگ دل ها در حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

از این فقره از وصیت نامه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به امیرمؤمنان علی علیه السلام نکاتی استفاده می شود، ازجمله:

1- از این حدیث می توان استفاده مهمّی در مورد حیات و مرگ قلب کرد. قلب در اینجا کنایه از روح و جان آدمی است. یعنی علاوه بر اینکه جسم آدمی حیات و ممات دارد، دل و روح آدمی دارای حیات و مرگ است که از آن تعبیر می شود به «حیات و مرگ معنوی».

امام سجّاد علیه السلام در مناجات تائبین می فرماید: «إلهی ألبَسَتنی الخَطَایا لِباسَ مَسکنَتی وَأماتَ قَلبی عَظیمَ جَنایتی؛ خدایا، خطاهایم بر من لباس خواری پوشانده و دوری از تو جامه بیچارگی به تنم کرده و جنایات و گناهان بزرگم قلبم را میرانده است».

این دعا دلالت دارد که قلب دارای مرگ و زندگی است. و اصلًا مناجات تائبین خود بیانگر عوامل مرگ و حیات قلب است. امام عرض می کند: خدایا با توبه قلبم را زنده کن؛ بدین معنا که حیات با توبه و مرگ با گناهان صورت می پذیرد.

برخی افراد در کنارشان هزاران درس عبرت صورت می گیرد، یا هزاران آیه و روایت و مواعظ تکان دهنده در گوششان می خوانند، امّا کوچک ترین اثری در آنها ندارد، چون قلبشان مرده است.

حیات را می توان با دو چیز به خوبی شناخت: حس و حرکت. یعنی موجودی که نه احساس دارد و نه حرکت مرده است، یا کسی که سوزن در بدنش فرو می کنی امّا تکان نمی خورد مرده است، یا اینکه احساس نمی کند آن عضو از بدنش مرده است چنانکه قرآن در بحث از حیات و مرگ معنوی گاه مثلًا برخی مرده ها را در ردیف زنده ها قرار می دهد می گوید: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبّهِمْ یرْزَقُونَ؛ (ای پیامبر) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند». یا در جای دیگر عدّه ای از زنده ها را در صف مرده ها قرار می دهد می گوید:

«إِنَّک لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَی وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ».

در جای دیگر می فرماید: «لِینْذِرَ مَنْ کانَ حَیا؛ تا هر کس را که زنده است (و حیات انسانی دارد) انذار کند». قرآن وسیله انذار انسان های زنده است.

حیات و مرگ دل ها در حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

حیات و مرگ دل ها

انسان ها دارای چند نوع حیات و مرگند:

نخست حیات و مرگ نباتی که مظهرش همان نمو و رشد و تغذیه و تولید مثل است و از این نظر با تمام گیاهان همگام است.

دیگر حیات و مرگ حیوانی که نشانه بارز آن احساس و حرکت است و در این دو ویژگی نیز با تمام حیوانات یکسان است.

امّا نوع سوم از حیات مخصوص انسان هاست و آنها را از دیگر گیاهان و حیوانات جدا می کند که آن حیات انسانی و روحانی است. این همان چیزی است که در روایات اسلامی از آن به «حیاةالقلوب» تعبیر شده که منظور از «قلب» در اینجا همان «روح»، «عقل» و «عواطف» انسان است. در سخنان امیرمؤمنان علی علیه السلام در خطبه ها و کلمات قصار نهج البلاغه روی این مسأله بسیار تأکید شده است. در خطبه 110 درباره قرآن می گوید: «تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبیعُ القُلُوبِ؛ درباره قرآن بیندیشید که بهار حیات بخش دل هاست».

و در خطبه 133 درباره حکمت و دانش می فرماید: «هِی حَیاةٌ لِلقَلبِ المَیتِ؛ حکمت مایه حیات دل های مرده است».

و گاهی بیماری قلب را در برابر بیماری بدن قرار داده و می فرماید: «وَاشَدُّ مِن مَرَضِ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ؛        بدتر از بیماری تن بیماری دل است». در جایی دیگر می فرماید: «مَن قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلبُهُ؛ هر کس روح ورع اش کم شود قلبش می میرد».و تعبیرات فراوان دیگر.

از سوی دیگر قرآن مجید برای انسان نوع خاصّی از بینایی و شنوایی و درک و شعور غیر از بینایی و شنوایی و شعور ظاهری قائل شده چنانکه درباره کافران می فرماید: «صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لَایعْقِلُونَ؛ (کافران) کر و لال و کورند؛ ازاین رو چیزی نمی فهمند». در جای دیگر منافقان را بیماردلانی می نامد که خداوند بر بیماریشان می افزاید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا». 

قرآن مجید کسانی را که ترس از خدا در وجودشان نیست سنگدلانی معرّفی کرده که قلبشان از سنگ خارا نیز سخت تر است: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکمْ مِنْ بَعْدِ ذلِک فَهِی کالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً».

درباره گروهی از کافران تعبیری دارد که ضمن آن ایشان را ناپاکان معرّفی می کند می گوید: «أُولئِک الَّذِینَ لَمْ یرِدِ اللَّهُ أَنْ یطَهّرَ قُلُوبَهُمْ؛ آنان کسانی اند که خدا نمی خواهد دل هایشان را پاک سازد». در جای دیگر می فرماید: دعوت تو را تنها زنده گانی که گوش شنوا دارند اجابت می کنند نه مرده ها. «إِنَّمَا یسْتَجِیبُ الَّذِینَ یسْمَعُونَ وَالْمَوْتَی یبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیهِ یرْجَعُونَ؛ تنها کسانی (دعوت تو را) می پذیرند که گوش شنوا دارند، امّا مردگان (و آنها که گوش شنوا ندارند، ایمان نمی آورند؛ و) خدا آنها را (در قیامت) برمی انگیزد؛ سپس به سوی او بازگردانده می شوند». از مجموع آنچه گذشت و تعبیرات فراوان دیگری که مشابه آن است به خوبی روشن می شود که قرآن محور حیات و مرگ را همان محور انسانی و عقلانی می شمرد، چرا که تمام ارزش انسان در همین بخش نهفته شده است.

حیات و مرگ دل ها در حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

عوامل مرگ و حیات روحانی بسیار زیاد است، ولی قدر مسلّم اینکه نفاق، کبر، عصبیت، جهل و گناهان بزرگ، قلب را می میراند، چنانکه در مناجات تائبین از مناجات های پانزده گانه زین العابدین امام سجّاد علیه السلام می خوانیم:

وَأماتَ قَلبی عَظیمُ جَنایتی؛ جنايت بزرگ من قلب مرا ميرانده است» رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: همنشینی با انسان های آلوده و پست، قلب را می میراند و انسان بر اثر مجالست با چنین کسانی به جاهایی سقوط می کند که بسا مایه عبرت همگان می شود.

«نذل» به معنای رذل و پست از نظر اخلاقی، دینی، فکری.

انسان از چهار راه کسب شخصیت می کند:

الف) پدر و مادر که در دامان آنها پرورش می یابد.

ب) جامعه و کوچه و بازار و هر آنچه به عرف و عادت و محیط تعبیر می کنند.

ج) معلّم و استاد.

د) دوست و همنشین که بخش عمده شخصیت هر کسی مولود همنشینی با دوستان است. یعنی اگر آنان آلوده باشند او هم آلوده می شود و اگر اینها پاک باشند او هم پاک می شود.

در انسان حالتی روانی به نام «محاکات» (تقلید) وجود دارد که هر چه را ببیند بی اختیار تقلید می کند. مثلًا کسی خمیازه می کشد بیشتر کسانی که اطراف او هستند خمیازه می کشند. بسیاری از صفات و حالات در انسان چنین است که با محاکات ناخودآگاه در انسان منعکس می شود که از جمله آنها تأثیر احوال و اخلاق دوست بر دوست است. فرموده اند: اگر افراد خویشتن دار را دیدید که نتوانستید آنان را در برخورد اوّل و دوم تشخیص بدهید، نگاه به دوستان و همنشینانش کنید (فَانظُروا الی خُلَطائِهِ).  بی شک انسان بخش مهمّی از افکار و صفات اخلاقی خود را از دوستانش می گیرد. این تأثیرپذیری از نظر منطق اسلام تا آن پایه است که در روایات اسلامی از حضرت سلیمان علیه السلام نقل شده است که فرمود: «درباره کسی قضاوت نکنید تا به دوستانش نظر بیفکنید، چرا که انسان به دوستان و یاران و رفقایش شناخته می شود».

امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «وَ مَن اشتَبَهَ عَلَیکم أمرُهُ وَ لَم تَعرِفوا دینَهُ فَانظُروا الی خُلَطائِهِ فَان کانوا أهلَ دینِ اللّهِ فَهُوَ عَلی دینِ اللّهِ وَ ان کانوا عَلی غَیرِ دینِ اللّهِ فَلاحَظَ لَهُ مِن دینِ اللّهِ؛ هرگاه وضع کسی بر شما مشتبه شد و دین او را نشناختید به دوستانش نظر کنید، اگر اهل دین و آیین خدا باشند او نیز پیرو آیین خداست و اگر بر آیین خدا نباشند او نیز بهره ای از آیین حق ندارد».

به راستی گاه نقش دوست در خوشبختی و بدبختی انسان از هر عاملی مهم تر است. گاه او را تا سرحدّ فنا و نیستی پیش می برد و گاه او را به اوج افتخار می رسانَد.

اگر دیدید که عدّه ای لاابالی و ولگرد دور او جمع اند، هرچه جانماز آب بکشد فریب او را نخورید، زیرا «انَّ المَرءَ عَلی دینِ خَلیلِهِ وَ قَرینِهِ؛ آدمی بر دین دوست و همنشین اش است».  بنابراین همنشینی با اراذل، قلب را می میراند.

2- همنشینی با اغنیا نیز قلب انسان را می میراند. البتّه مراد از اغنیا در اینجا نوع اغنیاست. چنین نیست که هر کس غنی بود بد باشد. بسا ثروتمندانی که همنشینی با آنها سعادت بیافریند، مانند حضرت ابراهیم علیه السلام که ثروت زیادی داشت و همین که می شنود کسی ذکر «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ» می گوید، نصف اموالش را در راه خدا به او می بخشد. و این حساب دیگری دارد. یعنی در اغنیای متدین بحثی نیست، بلکه چون غالب و بیشتر اغنیا انسان های مرفّه، بی درد، ازخودراضی، متکبّر و غرق در ناز و نعمت اند و وقتی انسان با آنان می نشیند، یا درباره درآمدها، یا درباره مخارج زندگی سخن می گویند از خدا و پیغمبر و معنویات یا سخنی نمی گویند یا کم می گویند. گاه شاید شصت نوع چلوخورش را برای شما می شمارد، علم و آگاهی و اطّلاعات در انواع غذاها، چرندگان و پرندگان، وسایل عیش و نوش بسیار دارند، امّا همین که یک بحث اخلاقی شود همه ساکت و خاموش می شوند گویی خاک قبرستان بر سرشان پاشیده شده است. مجالست با چنین اغنیایی، قلب را می میراند. 

3- سخن گفتن با زنان قلب را می میرانَد. البتّه نه در مورد زنان باایمان و دیندار، زیرا بیشتر بحث های زنان درباره تجمّلات است، یا درباره زیورآلات و یا عیبجویی دیگران. خلاصه در هر جایی که سخن از دنیا و تجمّلات و زرق و برق باشد موجب مرگ قلب می شود، زیرا واژه «حدیث» به معنی گفت وگو است و این لازمه مجالست است.

قرآن درباره زنان تعبیر جالبی دارد می گوید: «أَوَ مَنْ ینَشَّؤُا فِی الْحِلْیةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیرُ مُبِینٍ؛ آیا کسی را که میان زینت ها پرورش می یابد و هنگام جدال قادر به تبیین مقصود خود نیست (فرزند خدا می خوانید)؟» چرا که اینان در زینت پرورش می یابند. یعنی بافت فکری شان بافت تجمّلاتی است. به این نکته باید توجّه داشت که عوامل حیات و مرگ قلب بسیار زیاد است و انسان باید مراقب باشد که روح و جان خود را به دست هر کس نسپارد.

 

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها