خواندن دوبیتی های عارفانه و عاشقانه همیشه باعث آرامش روح و روان می شود و ما در این مطلب برخی از این اشعار را آوردیم که می توانید برای استوری خود نیز از آنها استفاده کنید.
کد خبر: ۱۲۸۲۳۲۹

به گزارش جام جم آنلاین به نقل نمناک ، گاهی اوقات احساسات ما انسان ها به قدری درگیر می شود که هیچ راهی برای بیان آنها پیدا نمی کنیم احساساتی که ما را غرق خاطرات گذشته و حال می کند. در این نوع احساسات خواندن متن ها و اشعار عاشقانه و عارفانه که بیانگر حس واقعی ما است بسیار کمک کننده می باشد.

از کبر و خود پرستی بردم ز یاد خدا را

او پرده پوش به عیبم من پرده در حیا را

عهدی دوباره بستم گر نشکنم من آن را

مهلت دوباره خواهـم جبران کنم خطا را 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

الله تویی و ز دلم آگاه تویی 

درمانده منم دلیل هرراه تویی 

گرمورچه ای دم زند اندر ته چاه 

آگه زِ دَمِ مورچه و چاه تویی . . . 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

من گرچه سیه روی و بدم یا الله 

از درگه خود مکن ردم یا الله 

گفتم که من و این همه عصیان چه کنم؟ 

گفتی که بیا من آمدم یا الله . . . 

 

دوبیتی های عارفانه در مورد خداوند

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

آن خدایی که به قلبم غم داد 

خود او باران داد... 

زندگی با عطش ثانیه ها میگذرد... 

میشود ثانیه را جریان داد 

من خدا را دارم... 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

بودسوزی در نوای اهنگم خدایا. 

تو میدانی که دلتنگم خدایا. 

دگر تاب پریشانی ندارم.

نه از اهن نه ازسنگم خدایا. 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

با یاد خدا این دل من رام شود

با نام خدا آتشم آرام شود 

گر نام تو جاری نکنم من به زبان

الحق که دلم خانه آلام شود 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

اوست هر قافیه و وزن و صدا 

اوست جاری به دل ثانیه ها 

همه باران ها، همه جریان ها، همه تاب و تب دل، تپش ثانیه ها... 

پر از صحبت اوست 

با دلم میخوانم: 

من خدا را دارم

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

بی یاد خدا غزل شنیدن سخت است

دربند قفس نفس کشیدن سخت است

در فصل خزان عمر با دست تهی

در بستر خاک آرمیدن سخت است 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

خوشا یاد خدا از صبح تا شام

تمام زندگی و ، .....کل ایام

خوشا وقتی که رفتن شد مقدر

زما ماند به ...جا نیکوئی نام 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

یاد آن روزی که یاری داشتیم 

این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم 

ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم 

این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی

عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی 

من از غم تو هر روز دو صد بار بمیرم

تو از دل من هیچ خبردار نباشی 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

آن عشق که دیده گریه و آموخت ازو

دل در غم او نشست و جان سوخت ازو

امروز نگاه کن که جان و دل من

جز یادی و حسرتی چه اندوخت ازو . . 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

خسته ام از لبخند اجباری 

خسته از حرف های تکراری

خسته ام از آدم های تکراری 

خسته از محبت های خالی

 

دوبیتی های عارفانه در مورد خداوند

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

امشب شب رویای تو بود و تو نبودی 

در دل همه آوای تو بود و تو نبودی

دل زیر لب آهسته تمنای تو میکرد 

در حسرت دیدار تو بود و تو نبودی . . . 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

تو این سکوت بی کسی صدای دلدار و ببین

تو این شبا تو رویاها چهره عاشق رو ببین 

وقتی دلت تنگه براش بغض چشاتو میگیره

تو لحظه های عاشقی نم نم بارون رو ببین 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

تو مثل مرهم یاسی برای قلب شکسته

تو مثل سایبان امیدی برای یک دل خسته

تو مثل غنچه لطیفی به رنگ حسرت شبنم

تو مثل خنده یاسی و مثل غربت یک غم

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

عاشقی با قلب من بیگانه شد

خنده از لب رفت و یک افسانه شد

حس و حالی بعد عشق آمد پدید

بعد آن شب زندگی غمخانه شد 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند

چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند 

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟

وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

بغضی که مانده در دل من وا نمی شود

حتی برای گریه مهیا نمی شود 

بعد از تو جز صراحت این درد آشنا

چیزی نصیب این من تنها نمی شود

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد

آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد

آزمودم دل خود را به هزاران شیوه

هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

جان غمگین ، تن سوزان ، دل شیدا دارم 

آنچه شایسته عشق است، مهیا دارم

سوز دل، خون جگر، آتش غم، درد فراق 

چه بلاها که ز عشقت من تنها دارم 

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

دلم گرفت از آسمون، هم از زمین هم از زمون

تو زندگیم چقدر غمه، دلم گرفته از همه

ای روزگار لعنتی، تلخه بهت هر چی بگم

من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم

_-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_ 

چه کسی حرف مرا می فهمد؟

چه کسی درد مرا می داند؟

در پس پرده ی اشک چشمم

چه کسی راز مرا می خواند؟ 

 

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها