کد خبر: ۱۲۷۸۸۶۱
هر کسی از منِ نابلد بپرسد که خاصیت زیارت حضرت حسین (که جانم به فداش) را بگو، بدون فکر با چند جمله جوابش را می‌دهم؛ زیارت همه حضرات اهل‌بیت علیهم‌السلام مثل چشمه است؛ وقتی می‌روی، سیراب برمی‌گردی اما کربلا دریاست؛ هر چه بیشتر بنوشی‌اش، نمکش گرفتارترت می‌کند‌.
نمی‌دانم چه شد. نه من، هیچ‌کس نمی‌داند. شاید وسط همه مستی‌هایی که کربلارفتن برایمان آورد، جایی کم گذاشتیم، نمی‌دانم. شاید به لیوا‌ن‌های شیشه‌ای عرق‌کرده چیده‌شده روی وان‌های سفید که هزاران آدم از آن می‌نوشند بدبین شدیم، نمی‌دانم.
شاید عطر و طعم تخم‌مرغ‌های شناور توی دریای روغن‌های سیاه به مذاق‌مان خوش نیامد، نمی‌دانم. شاید تعادل تعداد قرص‌های فلافل با خیار و گوجه‌های ریزریزشده لای صمون، برایمان قابل هضم نبود،‌ نمی‌دانم. شاید هم تعارف دستمال‌کاغذی از دست بچه ‌خرده‌های حیدریه، یا عطر مالیدن پیرمردهای حی‌الحسین، یا لبلبی‌های دست‌نخورده مدینه‌الزائرین به چشم‌مان نیامد،‌ باز هم نمی‌دانم. هر چه که بود، با هول و ولا خودمان را می‌رساندیم اول غلغله کربلا و تابلوی «مرقد الامام‌الحسین ۵۰۰۰م» را که می‌دیدیم، یک فیلم از جلوی چشم‌مان مثل برق رد می‌شد از سیاه پوشیدن شب اول محرم، تا ناله‌های ظهر روز دهم تا استرس‌های شدن و نشدن‌های کربلای اربعین تا میل به همسفری با فلان رفیق و بهمان فامیل تا حساب و کتاب‌های پولی و ماجراهای بعدش تا جای خواب و استراحت تا کتانی و کوله مناسب تا نقشه کشیدن برای انتخاب بهترین زمان حرکت تا تدارک بهترین پاوربانک برای از دست ‌ندادن ارتباط با فضای بیرون از مشایه تا همه فریم‌هایی که تک‌تک‌شان ثبت‌ شده بود توی کله‌مان و حالا 30 و چند روز بعد از عاشورا، رسیده بودیم به شهر مادری‌مان. زیارت‌نامه اربعین را که می‌خواندیم، بلیت‌مان برده بود. چنان مست می‌شدیم و سبک که یک‌بار دیگر خدا اسم ما را هم قاطی آدم ویژه‌ها نوشته و همراه خواهر حسین‌(ع) آمدیم دست‌مان را به نشانه بیعت و تسلیم برایش بالا بردیم.
حالا وقتش رسیده بود سرخوش، سوار کامیون شویم و برویم که حسن‌ختام سفر مثل حسن‌مطلع زیبا رقم بخورد؛ اول و آخر حیدر.
اینها خاطره‌بازی نیست؛ عذاب است برای کسی که یک‌بار طعم عشق‌بازی‌های اربعینی عراقی‌ها را دیده و التماس‌های صاحب خانه‌های بین جاده را لمس کرده و «هلا بزوار الحسین‌های صاحب سفره‌ها را شنیده.  اینها عذاب است برای کسی که هر سال این شب‌ها را توی موکب می‌خوابیده و حالا توی قرنطینه خانگی شهرش، دارد پرپر می‌زند برای لمس یک لحظه از تمام میلیون‌ها تجربه زیبایی که اربعین توی عراق رقم می‌خورد.
این کلمات صدای خرد شدن استخوان‌های آدم‌هایی است که از وطن خود دور افتاده‌اند. لطفا پیغام بیچارگی ما را به کربلا برسانید و روضه دست و پا گم کردن‌مان را با صدای بلند در همه 1452 عمود پخش کنید و سال ۹۹ یا ۱۴۴۲ یا همان ۲۰۲۰ کوفتی را با رنگ کبود توی تقویم نامردی‌های دنیا یادداشت کنید. فکیف أصبر علی فراقک

محمد لطفی خادم امام‌رضا(ع)
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها