به گزارش جام جم آنلاین به نقل از وبلاگ بازار آکادمی ، در طول روز بسیار پیش میآید که در گفتههایمان از واژههای فکر و تفکر استفاده کنیم و یا در نگارش مطالبی که مینویسیم آنها را بکار گیریم. در بیشتر مواقع دیده شده است که افراد این دو واژه را به جای یکدیگر انتخاب میکنند و حتی از وجود تفاوتی میان آن دو آگاه نیستند.

تفکر چیست؟
همهی ما از بدو تولد تا به امروز دریافتهای گوناگون از راههای گوناگونی داشتهایم که سبب ثبت خاطره و یا آموختن دانشی در ما شده است. مهم نیست که چطور و در چه شرایطی این اتفاق افتاده باشد. مهم این است که مدام اطلاعاتی وارد ذهن میشوند و از طریق تفکر آنها را پردازش میکنیم.
در واقع با تفکر میتوانیم از وجود این اطلاعات بیشمار در مغز خود مطلع شویم و از آنها بهره ببریم. حافظه همچو فردی صبور و مشتاق میماند که مایل است از هر تجربهای برای خود یادگاری بردارد. هیچ محدودیتی در نوع این یادگاریها وجود ندارد. میتواند بو، صدا، اعداد و ارقام، تعدادی تصاویر به هم ریخته، نوشتههایی که به ظاهر بی معنی میآیند و هزاران حالت دیگر باشد. و یا حتا میتواند ترکیبی از چند حالت مختلف بوده و در حافظه ذخیره شود.
مهارت تفکر، کاملکنندهی فرایند شناخت است که در نهایت موجب آگاهی فرد میشود. این فرایند از ادراک آغاز شده و پس از یادگیری به تفکر منتهی میشود. این فعالیت خودآگاه و ناخودآگاه روی میدهد و برای هر چه در جهان اطراف وجود دارد صدق میکند. شناخت میتواند بسیار کوتاه و یا در یک مدت زمان طولانی اتفاق بیافتد. نمیتوانیم به فرایندی که به سرعت پیش رفته بی اعتماد باشیم و یا حتما بگوییم چون زمان زیادی برای آن صرف شده دارای ارزش و اعتبار است.
قدرت و توانایی ذهن به اندازهای ست که طبق تشخیص خود میتواند به روندی چند ماهه در چند دقیقه معنا ببخشد و آن را کامل کند و اگر احساس نیاز کند اتفاقی که به عنوان مثال میتواند در یک ساعت به سرانجام برسد در یک سال چنین کند. بستگی به آمادگی و شدت لزوم مواجهه با نتیجهی شناخت یک مقوله دارد.

تفاوت فکر و تفکر
یکی از آسانترین روش ها برای ایجاد تفاوت و مقایسه این است که ما میتوانیم صفت قدیمی و یا جدید را به یک فکر خاص نسبت بدهیم. در حالی که تفکر تنها شیوهای برای پردازش دانسته هاست و جزوی از طبیعت حافظهی اشخاص است. ما میتوانیم دربارهی فکری کهنه در زمان حال تفکر کنیم و این از اساسیترین تمایزات میان فکر و تفکر است.
بدون تفکر فقط توصیفی از وقایعی که مشاهده و دریافت کردهایم باقی میماند. مانند پس دادن جزء به جزء چیزی که به دست آوردهایم بی آنکه تغییری در آن حاصل شود. دادهها هنگام ورود به مغز، مانند قطرههای آب درون کاسه هستنند که طلب عمق میکنند و از ما میخواهند که آنها را به دریا برسانیم. ما با تفکر به افکار عمق میبخشیم.
اهمیت تفکر
در برخورد با پیشامدهای مختلفی که در طول زندگی به سمت ما میآیند چیزی وجود دارد که از دست میدهیم و چیزی که به دست میآوریم. نیازی نیست تا این چیزها چشمگیر و به اندازهی خود موضوع پر اهمیت باشند تا بپذیریم که وجود دارند. آنچه از دست می رود و آنچه به دست میآید ممکن است به قدری کوتاه و جزئی باشد که در یاد نماند و به اشتباه تصور کنیم نه چیزی تازه دریافت کردهایم و نه چیزی پرداختهایم.
اصلیترین محرک برای تفکر، محرومیت یا تلاش برای جلوگیری از آن است. حتا اگر نتوان در بارهی آن به وضوح صحبت یا آن چه موجب تحرک ذهن شده را تعیین کرد. فقدان یا عدم تمایل به تلاقی با آن از حافظه انتظار کمک دارد. ذهن تشخیص میدهد که آرزوها و گرایشاتش با خطر مواجه هستند. پس همانند کسی که در صدد حل مشکل خود از میان داشتهها و اطرافیانش در حال تلاش است از اندوختهی نامتنهایی خویش کمک میگیرد.
با این تفاوت که در زندگی روزمره راحت تر میتوانیم موضوع پیش آمده و مسئلهای که میبایست حل کنیم رابیان کنیم اما این مباحث برای جهان تفکر به گونهای دیگر تعریف شدهاند. ممکن است ذهن مسئلهای را تشخیص دهد که نمود بیرونی ندارد یا هنوز نمود بیرونی پیدا نکرده باشد. بدین ترتیب در اولین مرحلهی نزدیک شدن به نقطهای که به اطلاعات ما نیاز دارد فعال شده و به تفکر مشغول می شود.
تفکر همگرا
نخستین بار در سال ۱۹۵۶ دو عبارت همگرا و واگرا توسط گیلفورد J. P. Guilford روانشناس آمریکایی استفاده شدند. تفکر واگرا به نوعی در مقابل تفکر همگرا قرار دارد اما به این معنا نیست که نمیتوانند به تکامل روند یکدیگر کمک کنند. اغلب با توجه به محیطی که در آن رشد یافتهایم و شیوهی آموزش مباحث ناخودآگاه تاکید بر تفکر همگرا بوده تا جایی که از شیوهی دیگری جز آن غفلت شده است.
بحث بر سر خوب یا بد بودن هیچ یک از این دو شیوه نیست بلکه بر سر اهمیت پرداختن به هر دوی آنها ، با توجه به شرایطی که در آن قرار میگیریم است. غالبا با رسیدن به ایده یا راه حلی به سختی از آن فاصله میگیریم و یا حتا اگر اجازهی ورود ایدههای دیگر را به ذهن خود بدهیم همه از یک دنیا و بسیار شبیه به یکدیگر هستند. به محض رسیدن اولین جواب، از پردازش راههای دیگر، آن طور که گویی یگانه طریق ممکن برای موفقیت در آن فعالیت باشند صرف نظر میکنیم. حتا پیش میآید که گویی پاسخ مسئله را از پیش آماده کرده و تمایلی جهت تغییر یا بهبود آن نداریم.
اینها همه نشانههای تفکر همگرا هستند. تصور نکنید که چنین تفکری بیفایده بوده و تنها موجب دوری از رشد بیشتر ذهن میشود. در ادامه خواهیم دید که چگونه به کمک تفکر واگرا آمده و میتواند سودمند باشد.
تفکر واگرا
در چنین تفکری شما یک مسیر مشخص و از پیش شناخته شده را طی نمیکنید تا به پاسخ مطلوب برسید. انعطاف نقش بسیار پررنگی در این گونه تفکر ایفا میکند. و همچنین توانایی و قدرت ذهن برای سفر به نقاط بیشتری از حافظه و همراه کردن هر کدام از اطلاعات آن نقاط در یک زمان واحد، عاملی تعیین کننده در شدت نزدیک شدن شما به تفکر واگرا است.
در تفکر واگرا قانونی وجود ندارد که عدم رعایت آن از میزان مهارت شما برای رفع نیاز بکاهد. شاید تنها قانون آن بیقانونی باشد. خودتان را محدود نکنید و برای یافتن پاسخ از تخیل و جریان سیال ذهن تان پیروی کنید. از هر اتفاق و هر خاطرهای اصلاعات مفید استخراج کنید. اطلاعاتی که در کنار هم معنی میدهند.
تعدادی تفکر واگرا را با خلاقیت یکی دانسته در حالی که خلاقیت تنها یکی از دستآوردهای چنین تفکری ست. ذهن خلاق ذهنی ست که توسط مهارت تفکر واگرا به پاسخ سوال نزدیک میشود سپس به کمک بایدهای تفکر همگرا نسبت به پاسخ اطمینان مییابد. این همان جایی ست که تفکر همگرا به تصمیمگیریهای ما امنیت بخشیده و به درستی به کار میآید.

تفکر خلاق
چنین مهارتی تنها منحصر به نقاشان و موسیقیدانان و یا به طور کلی هنرمندان نیست. بیشتر اوقات خلاقیت را تنها محدود به دنیای هنر میدانیم در حالی که این تنها یکی از نمودهای تلاش خلاقانه در زندگی است. تفکر خلاق در همهی جنبههای زندگی سودمند بوده و موجب میشود کارها را بهتر و با انگیزهی بیشتری انجام بدهیم.
فردی که به مهارت تفکر خلاق دست مییابد برای رفع نیازها و مشکلات در تمامی جنبهها دنبال راه حل میگردد و گمان نمیکند که پاسخ سوال تنها حوالی همان موضوع پیدا میشود. او معتقد است که هر چیزی میتواند در بهتر انجام دادن کارها و به طور کلی حفظ کیفیت زندگی به وی کمک کند.
بدون تلاش برای بهبود شرایط و تغییر شیوهی انجام دادن کارها و یا خلق یک اثر نمیتوان انتظار داشت که با نتیجهی مطلوب و یا نزدیک به خیالپردازی ها مواجه شویم. این فرایند غیر ارادی نیاز به تربیت داشته تا بتواند بر میزان کیفیت فعالیتهای ما بیفزاید.
فرایند خلاقیت
خلاقیت مانند تصویرسازی رویاها و خواستههایمان بیشترین وابستگی را به ذهن دارد. در ذهنمان میبینیم و میشنویم و به هرچه دریافتهایم کیفیت میبخشیم. اما هر چقدر که از میزان غیر ارادی بودن آن سخن بگوییم نباید فراموش کنیم که اولین و مهمترین قدم برای دستیابی به آن، آمادگی ست.
ذهن آماده و پذیرا هر ناممکنی را در خود جای میدهد و قادر است به تلاش فرد برای لمس تصوراتش بیشترین یاری را برساند. این تصور ممکن است داشتن یک شی ارزشمند و یا ایجاد نوعی تغییر در یک فرایند دائمی باشد.
در پایان فرایندی که ایدههای خلاقانه طی میکنند نتیجهای محسوس و قابل انتقال باقی میماند. توجه داشته باشید که آن چه اهمیت دارد قابلیت این نتیجه برای انتقال به افراد دیگر است. ممکن است قابل لمس، قابل بیان یا درک با تمام حواس انسانی نباشد اما فهمیده میشود و اثرات آن در موردی که خلاقیت نسبت بدان شکل گرفته به مرور زمان نمایان میشوند. در غیر این صورت روند تکمیل این مفهوم در مرحلهی ارزیابی آنچه از اطراف یا خاطرات گذشتهی ذهن به شخص الهام شده باقی میماند.
ذهن خلاق راهی برای خلق چیزی نو و متفاوت که دارای ارزش بوده و یا پرداختن به فعالیتی به شیوهای یگانه مییابد. که این فعالیت میتواند هم جدید باشد و هم نباشد. تمام این فرایندها برای دریافت نتایج مثبت و بهتر شکل میگیرند. نتایجی بسیار کوچک با منفعت شخصی و یا همراه با فواید دسته جمعی. همچنین این نتیجهی مثبت همیشه موافق قواعد و قانونهای از پیش تعیین شدهی جامعه و گروهها نیست. ممکن است عملکردی خلاف جهات شناخته شده نیز باشد.
اجزای اصلی خلاقیت
اجزای تعیین کننده و اصلی در پیشبرد این فرایند در ابتدا ماهیت ایدهای ست که در ذهن داریم و سپس نحوهی عملکرد ما در تبدیل آن به چیزی که نمود بیرونی داشته باشد. فکر تازه زمانی معنا مییابد که منحصر به فرد و بینظیر باشد. ممکن است است از تفکرات و اندیشههایی که از آنها اطلاع قبلی داریم برای تولد فکر نو به نوعی الهام بگیریم اما گسترش هر کدام از آنها در مفهوم نوآوری نمیگنجد، گرچه منجر به نتایج دلخواه گردد. حال این تفکر خلاق میبایست موجب تولد دستآوردی تازه شده چنانچه نشان دهد تلاش در جهت زندگی بخشیدن به ایدهی اولیه بیهوده نبوده است.
کنجکاوی و اجازهی ورود افکار غیر معمول به ذهن تاثیر بسزایی در لمس مفهوم خلاقیت دارند. آن چیزی که به ذهن همگان خطور میکند بی آنکه احتیاج به تلاشی خارج از اندازه داشته باشد در دسترس است. در حالیکه خلاقیت در سرزمینی جرقه زده میشود که کسی را در آن ملاقات نمیکنید. برای کسب ایدههای تازه به قلمروهای خلوت و دورافتادهی ذهن سفر کنید. به جایی که خاطرات و مشاهدات دست نخورده ساکن هستند و کسی از وجود آنها با خبر نیست.

انواع خلاقیت
طبق نظر آرن دیتریش Arne Dietrich چهار نوع خلاقیت طبق اتفاقات مختلفی که در مغز هر کسی روی میدهد وجود دارد. خلاقیت میتواند بهصورت احساسی یا شناختی و همچنین خودجوش یا آگاهانه باشد. از ترکیب هر دو حالت از موارد نام برده یک نوع از خلاقیت درون شما شکل میگیرد.
خلاقیت آگاهانه و شناختی
این نوع از خلاقیت زمانی پدید میآید که شما به صورت مداوم و طولانی مدت در یک زمینهی مشخص فعالیت کنید. در این مدت به آزمایش و تمرینهای بسیاری بپردازید و با استفاده از آنچه طی این تجربیات کسب کردهاید آفرینش کنید. پس لازمهی بروز آن وجود دانش در یک یا چند موضوع معین هست.
زادگاه خلاقیت آگاهانه و شناختی درست در پشت پیشانی قرار دارد. توجه داشته باشید که این بدان معنا نیست که تمام فرایند خلق در پیشانیتان رخ میدهد که به معنای این است که قشر پیشانی شما موجب برانگیخته شدن قابلیتهایی میشود. مانند اینکه قدرت تمرکز در شما تقویت شده و میتوانید به اطلاعاتی که طی بررسیهای مختلف در قسمتهای متفاوت ذهن خود جمعآوری کردهاید پرداخت ویژه داشته باشید.
خلاقیت آگاهانه و احساسی
همان گونه که پیشتر در خصوصیات افراد خلاق اشاره کردم یکی از ویژگیهای آنان استقلال طلبی در حل مسائل است. این موضوع بویژه در افرادی که در کودکی و یا سالهایی حساس از عمر خود بحرانی قابل توجه را پشت سر گذاشته باشند بیشتر نمود پیدا میکند. تفاوت این نوع از خلاقیت با نوع اول در این است که شما به دانشی که اندوختهاید تکیه نمیکنید که آگاهی شما با اکتشافی ناخودآگاه از عواطف و احساسات به یادگار مانده در وجودتان از وقایع گذشته ادغام میشود.
خلاقیت خودجوش و شناختی
خلاقیت خودجوش و شناختی از طریق ذخیرهی دوپامین در مغز و خارج از آگاهی شما اقدام به شکلگیری میکند. در موقعیتی که شما از مشکل و یا مسئلهای که باید نسبت به رفع آن اقدام کنید با خبر بوده و دانش کافی از شرایط و محدودهای که مشکل در آن تعریف میشود کسب کردهاید اما هر چه تلاش میکنید به راه حل نمیرسید این نوع از خلاقیت به یاری شما میشتابد. آن هم در لحظهای که تفکر دربارهی مسئلهی پر اهمیتتان را رها کردهاید و مشغول انجام کاری غیر مرتبط فارغ از دغدغهی حل مسئله هستید. در این لحظه ناخودآگاه شما در جستجوی راه حلی تازه است.
خلاقیت خودجوش و احساسی
در نوع چهارم از انواع خلاقیت شما به هیچ گونه از آگاهی نیاز نداشته و تمام آنچه دریافت میکنید همچون الهامی از غیب جذب ذهن شما میشود. برای وقوع چنین خلاقیتی احتیاج به دانش تعریف شده و یا حتا دانستن اینکه نیازی برای رفع شدن وجود دارد نیست. اما اغلب لزوم کسب مهارتی برای انتقال ایدهی خلاقانه احساس میشود. مانند نوشتن، موسیقی و … . خلاقیت خودجوش و احساسی خلاقیتی ست که هنرمندان از آن بهره مندند و قدرت فوقالعادهای دارد.
این موضوع بسیار پر اهمیت است که هنگامی که نیاز ایجاد تغییر و یا حل مسئلهای را حس میکنید ابتدا نسبت به نوع خلاقیتی که قصد تجربهاش را دارید شناخت کافی به دست آورید. بهتر است جوانب موقعیت پیشآمده را سنجیده تا برای آمادگی ذهن خود راحتتر برنامهریزی کنید.
بروز هر یک از انواع خلاقیتهایی که با هم شناختیم نیازمند فراهم آوردن مواردیست که به هر یک از دو عامل درگیر در فرایند خلاقیت قوت ببخشد. مانند اطلاعات بالا و زمان کافی در نوع اول، آرامش ذهنی و خلوت روان برای نوع دوم، فرصت رها کردن مشکل و توقف تلاش جهت رفع آن در نوع سوم آن. اما اگر بر اساس پیشه و مهارت خود تنها از طریق خلق میتوانید به ارتباط بپردازید و خلاقیت نوع چهارم راهگشای شماست بهترین کار کوشش برای به استراحت فرستادن بخش آگاه ذهنتان است. چرا که تنها این نوع از خلاقیت در میان باقی انواع قابل طراحی و برنامهریزی نیست.
تفکر نقادانه
همان طور که پیشتر در شروع مقاله خواندید از معنی واژهی تفکر حرف زدیم و آن را میشناسیم. اکنون به واژهی نقادانه در این ترکیب میپردازیم. نقادانه از ریشهی نقد بوده و فقط به معنای پررنگ کردن نقاط ضعف و ایرادات یک فعالیت انجام شده نیست. به معنای تجزیه و بررسی آن است و فردی که این گونه به مسائل مینگرد صرفا به بیان نکات منفی بسنده نمیکند. که در صدد رفع آنها برآمده و همچنین نسبت به حفظ و تقویت مزایای آن اقدام میکند. برای موفقیت و رسیدن به هدفی که برای خود تعیین کردهایم تمرکز صحیح و نه وسواسگونه بر جنبهی مثبت و منفی عملکردمان، هر دو توصیه میشود.
در واقع تفکر نقادانه را میتوان به نوعی داوری منصفانه ترجمه کرد. که این داوری، سودمند بوده و موجب پیشرفت میشود. مانند معلمی دلسوز که ضمن اشاره به ضعف دانشآموز، برای پیشروی او روشی ارائه میدهد.
معادل انگلیسی نقادانه نیز واژهی Critical است و دو واژهی Criticism و Criteria بهعنوان همخانوادههای آن و به معنای استدلال، ارزیابی و داوری است. همچنین ریشهی Critical لغت یونانی Kritikos و به معنای توانایی قضاوت کردن است.
به چالش کشیدن ذهن از طریق حل معما
حل کردن معما مانند ورزش ذرات تشکیل دهندهی ذهن است. وقتی که خودتان را در موقعیتی هیجان انگیز شبیه بازی قرار میدهید بی آنکه مستقیم در جریان قرار داشته باشید در حال آموختن هستید.
بازیهای فکری و معماهای تصویری یا غیر آن، مهارت تفکر را در شما تقویت کرده چرا که علاوه بر تمرین برای حل مسئله شما در شرایطی آرام و به دور از استرس در حال تلاش برای یافتن پاسخ هستید. تسلط بر آرامش روان در یافتن جواب سوالات نکتهی بسیار مهمی ست. ممکن است اطلاعات مفیدی در حافظهی شما ذخیره شده باشند اما به دلیل عدم تسلط بر خویشتن قادر به استفادهی بهینه از آن اطلاعات نباشید.
چیدن قطعههای پازل کنار یکدیگر و کوشش جهت پاسخگویی به مسئله در زمان معین از مصداقهای این روش برای افزایش مهارت تفکر است. در دنیای واقعی نیز ما قطعات پازلی بزرگتر را جمع آوری میکنیم و به نتیجه میرسیم. گاهی در بازیهای فکری دسته جمعی برای نوبت هر نفر زمانی محدود تعیین کنید تا مهارت شما در بررسی دانستهها و تصمیمگیری در شرایط بحرانی نیز تقویت شود.

حل معما
قوهی تخیل در مشاهدات و مطالعات
همچنین میتوانید فیلمها و یا مستندهایی با این مضمون تماشا کنید و در حالی که اوقات فراغت خود را همراه لذت میگذرانید مهارت تفکر را در خود تقویت کنید. خودتان را به جای شخصیت اصلی مستند یا فیلم تصور کنید و با معلوماتی که از او به دست آوردهاید تصمیمی را در ذهن خود اتخاذ کنید. این به شما کمک میکند تا برای چالشهای مشابه در آینده آماده شوید. این تمرین به همین شکل میتواند در خواندن کتاب هم موجب تقویت قوهی تفکر شود.
پیادهروی کنید
پیشنهاد من به شما این است که نه تنها هنگام بازی و یا تماشای فیلم و مطالعهی کتاب مورد علاقهتان، که حتی زمانی که در خیابان مسیری هر چند کوتاه را طی میکنید به آدمها و اتفاقات بی تفاوت نباشید. تفاوت این تمرین با فقط خیالپردازی کردن در این است که تخیل شما دربارهی انسانها و مشکلاتشان به راه حلی مفید منتهی میشود. راه حلی که میتواند در حافظهتان ثبت شده و در صورت لزوم به یاری شما بشتابد.
طبق مطالعات، پیاده روی عملکرد ذهنی شما را بهبود میبخشد. همین که شما از محل کار و یا مکانی که بیشتر یادآور حجمی از دغدغههاست فاصله میگیرید و در سایهی آسمان بیکران راه میروید در حال تقویت مهارت تفکر به خصوص تفکر خلاقانه هستید. بهتر است تا حد ممکن در کوچههای خلوت و یا مناظر سرسبز به دور از هیاهوی شهر چنین کنید.
مهارت تفکر زمانی بیشترین کارآمدی را دارد که ترکیبی از انواع آن باشد و هر یک در جای مناسب خود بیشترین جلوه را پیدا کنند. بنابراین با آگاهی نسبت به اقسام متفاوت آن و عادت دادن جهان ذهنی خود بدانها یقینا عملکرد بهتری در زندگی خواهید داشت.