یادداشت:

طنین در دلتا

به انسانی دل‌آگاه می اندیشم که در خود و از خود چونان سلمان، سفر آغازید و پای که در رهگذر مهتاب نهاد، با بیداری بیعت داشت او چنان طنین در دلتا ی روزگارش افکند که حتی مردان منحنی نیز سد بازوان شان را شکستند تا با حرکت از دیروز به بیداری برسند و دیدار صبح را دریابند.
کد خبر: ۱۲۳۷۷۶۹

بانوی عارف استاد نمونه دکتر طاهره صفارزاده؛ زبان شعری‌اش آنقدر ویژگی داشت که در چند مولفه خلاصه نشود به گونه ای به زبانِ رسانه می نوشت یعنی زبانی که همه می توانستند بخوانند و دریابند زبانی که گستره بزرگی از مخاطبان شعر را درگیر خود ساخت تاثیرش را می توان بی اغراق بر همه آنانی که شعر آزاد می‌نوشتند و می نویسند دریافت و بازدید سادگی سهل و ممتنع سخنِ استاد اما یگانه است و یگانه ماند و در هیچ کدام از نوشتارهای پیروان سخنش از خودفراتر نرفت چرا که مقلدان با سادگی زبان شعریش افسون شدند و بس و کارهای متاثران از زبان شعری ایشان بیشتر به سمت نثری روزنامه نگارانه رفت آسان یاب و یک برگی و در کل خدمتگزار مضمونی واحد که بازسرایی قطعه‌ای! اندیشه است یا تصویرسازی‌ای که مماس با کمی احساس بناشده که در نهایت چیزی به خاطر خواننده نمی افزاید از شعریت و ابهام شاعرانه که جان شعر و روح سخن است در زبان ساده شده و تقلیل یافته این نوجوها و نوگوها! خبری آنچنانی نیست چنین می نماید که پیشتر آگاهانه به دنبال پرداخت مضمونی می روندو فضای به ظاهر آزاد هرچند دست شان را در بیان بازگذاشته منتها نه صفایی در سطرها هست نه شهود و الهامی بر حس خواننده شمیم تازگی می بارانَد
اما سخنِ استادصفارزاده سطر از پی سطر غافلگیرت می کند شهود و الهام از همیشه‌های سخن اوست بارها می شد که می گفت فلان شعر الهام محض بود... الهام شد... در شعر استاد نمی شود سطر بعدی یا واژه بعدی را حتی حدس زد افزون بر این ژرفای نگره و گستردگی افق دید و عمق ژرفکاوی‌های این بانوی شاعر مساحت‌ها و ناکرانمندی‌های خاصی به سخن‌سروده‌هایش داده است
از زبان مقلدانه و تقلیل یافته چیزی نمی‌زاید و در ذهن مخاطبش نمی ماند در خاطر جاری نمی شود و ادامه نمی یابد در حالی که شعر صفارزاده ذهن را غنی می کند و سبب ساز جوشش‌های دیگر و تازه گون در ذهن خواننده خلاق و اهل نظر می گردد غنای زبانش چه از منظر معنوی چه از نظر بسامد واژگان در ساحت خود بی نظیر است و منحصر به خود اوست
ویژگی مهمی که که این شاعر را در عین معاصرانگی اش هم گِرا با بزرگان سخن سُرای پارسی می نماید همانا پیوند ژرف او با داده‌های وحیانی و ولایی است چونان مولوی بلخی و حافظ و نظامی و سنایی... حضورِ جوششیِ قرآن و حکمت الهی تابش اشراقی معارف آسمانی که با جان شعر او عجین و همگن شده و برخلاف برخی سروده‌های[ با عنوانِ] دینی، باسمه ای و ذوق‌پراکن نیست به طور قطع تنها شاعری است که این مهم درباره شعر و شخصیتش قابل توجه و کاوش است.
به بانویی می اندیشم که خلوت گزیده بود و صبور و صعب، آزارها و ناملایمات را متوکلانه مدیریت می کرد و از فرا رُوی خودشکوفایی‌اش برمی داشت. بسیار غریب بود و خانه‌اش سایه‌سار غربتی بود بی‌انتها. بانویی حکیم، سرشار از حکمت اشراق و از این بُعد شخصیت استاد، تنها شماری اندک از یاران همنشین حدودا خبری داشتند؛ بانویی مستجاب الدعوه که فیض‌بخشی اش برای بسیارانی شفاگرفته بود‌(یادم است بیش از 300پرونده پزشکی مدارک ماوقع را حفظ کرده بود) و اهل دل در پرتو ایمانش مستغرق راهجویی و راهپویی بودند. از سروده‌های ایشان است:
نیروی ضد معنا/ مادیگرای تجاوزگر/ اَمّاره نام دارد/ اَمّاره‌ / از عوامل جهل است‌ / آز و خشونت و خودخواهی‌/ بدخواهی و ستم را
در پیشگاه تابناک خرد/ به حرکت نامعقول‌
به جنگ و تباهی وامی‌دارد / جمع قلیل مطمئنّه‌ / در قریه‌های کوچک و کمیاب‌
در انزوای حیرت‌ / تنها و غمزده‌/ به انتظار بازگشت‌/ به انتظار دعوت ربّانی‌/ روزگار می‌گذرانند...

علی مظاهری

روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها