روایتی شنیدنی از سفر اربعینی جواد موگویی.
کد خبر: ۱۲۳۴۹۳۶
پادکست | سفرنامه صوتی «شاید اربعین» (روز دوازدهم - قسمت اول)

چند دقیقه‌ای دیگر تا مرز نمانده. از صبح فکرم درگیر یک پیام است. خانم‌دکتر خادمیان برایم نوشت:
«اگر می‌خواهی بری کربلا برگشتی یک جور دیگر باش، وگرنه میخوره تو ذوقت!»
دوباره مردد شدم. دنبال راهی‌ام که رضا و زهره‌خانم را بپیچونم و برگردم! اما رویم نمی‌شود.
با همین احوال خوابم برد. با صدای رضا بیدار شدم: «اینم مهران!»
در شهر جای پارک کردن نیست. برخی زمین‌های خالی شهر را پارکینگ کردند و قبض صادر می‌کنند!
مهران شهر مرزی و محل مبادلات تجاری بود لکن اربعین هرساله رونق اقتصادی خوبی به شهر داده. حتی شهرهای مجاور را. امری که می‌تواند برای زاهدان و میرجاوه هم رخ دهد.
نرسیده به پایانه مرزی پراست از موکب‌ها. املت را در دانشگاه شریف خوردیم.
هر چند قدم به قدم، تصویری از شهید مرزبانی بیلبورد شده. کمی دقت می‌کنم:
مرتضی رضایی، ۲ادیبهشت۹۸
چقدر نزدیک است به ما! همین ۵ماه پیش شهید شده. چند قدم جلوتر سه ماه پیش: سجاد افراسیابی ۲۱ خرداد۹۸
به چند قدمی مرز میرسم. دوماه پیش:
هادی علی‌نقی ۷مرداد۹۸
آدم خجالت می‌کشد! گویی برای هر قدم رسیدن به کربلا، شهیدی رفته برای مرزبانی.
آدم یهو دلش می‌خواهد شهید شود. همین امروز به وقت مرز مهران: شهیدجواد موگویی، ۲۳مهر ۹۸!
با همین خیالم که اولین پست تفتیش عراقی مرا نگه میدارد. در میان صدها زائر فقط من را! سرولباس‌های‌شان اذیتم میکند! یاد فیلم‌های دفاع مقدس می‌افتم و ایضا سطرهایی از کتاب راز نگین سرخ. آنجا که شهید محمود شهبازی به چشم خود می‌بیند:
«هله هله می‌کردند و زخمی‌ها را چهار دست و پا می‌گرفتند و از بالای کوه پرت می‌کردند پایین...»
حس تنفرم غلیان کرده! و با همین حس، سوار یک ون شدیم تا نجف. کنار دستم حسن فریدون بود! روحانی میانسال است و اهل سمنان. رضا میگوید از اینجا به بعد همه اعمال به عهده‌حاج‌آقاست!
همه می‌خندیم.
حرفی شدیم. معلوم شد در همین بیابان‌ها با عراقی‌ها جنگیده؛ در کربلای ۱ تابستان۶۵.
پرسیدم الان دلت باهاشون صاف شده؟
میگوید «آره. بسیاری از آنها به اجبار صدام و حزب بعث می‌آمدند جنگ. خانواده‌هاشون رو گرو می‌گرفتند. زود هم خودشون رو اسیر می‌کردند. بعدشم الان تغییر کردند»
به تایید سر تکان می‌دهم ولی در دلم نمی‌پذیرم!
حالم هنوز از مرز بد است از حس تنفرم به عراقی‌ها! مانده‌ام در مسیر چه کنم با این حس!


منبع: جام جم آنلاین

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها