در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عبدالرضا اکبری در مزد ترس
تا قبل از این سریال، تمام سریالهای پلیسی از شبکه یک پخش میشد. «مزد ترس» اولین سریال در ژانر حادثهای بود که از شبکه دو سیما پخش شد. سروان محمدی (با بازی عبدالرضا اکبری) طی مأموریتی، مسؤول پیگیری قتل یک نوازنده ارکستر سمفونیک میشود که جسد سوختهاش را در محل تخلیه زباله پیدا کردهاند. او طی تحقیقات فراوان به سرنخهایی از قاتلان این نوازنده دست پیدا میکند اما وقتی جسد دختر خود را در صندوق عقب ماشینش پیدا میکند، متوجه میشود قضیه خیلی جدیتر از این حرفهاست و با گروه خطرناکی روبهروست و از پیگیری پرونده منصرف میشود. در این سریال قالب متداول پلیسهای اتو کشیده برای اولینبار شکسته شد. سروان محمدی یک زندگی معمولی و رفتار کاملا شبیه رفتار مردم معمولی داشت. مجرمی که دنبالش میگشت آدمی فوقالعاده باهوش بود. پلیس این سریال به این خاطر در ذهن مخاطبان ماند، اولا چون عبدالرضا اکبری بازی درخشانی در این فیلم انجام داده بود، دوما پلیس این بار قهرمان داستان نبود و شکست پلیس سریال در مقابل مجرم چیزی نبود که انتظارش را داشته باشد.
کامبیز دیرباز در میکائیل
تجربه موفق «دیوار» احتمالا سیروس مقدم را به سمت ساخت یک سریال پلیسی دیگر کشاند. همکاری دوم سیروس مقدم و حمید نعمتا... فروردین سال 94 روی آنتن شبکه یک رفت و با استقبال مخاطبان روبهرو شد. این سریال هم مانند تجربه قبلی مقدم قرار بود روی دیگر زندگی پلیسها را به مخاطب نشان دهد. رسول با بازی کاوه سماکباشی دوست گرمابه و گلستان میکائیل با بازی کامبیز دیرباز که به اشتباه در درگیری اشرار کشته میشود. میکائیل تصمیم میگیرد برای احقاق حق مظلومان منطقه «شصت درجه» که درجه خشونت بسیار بالاست، روبهروی اشرار بایستد و نگذارد خون رفیقش پایمال شود. میکائیل به لحاظ تفکر و نگاه، تفاوتهایی با سایر پلیسها دارد که تاکنون دیدهایم. او معتقد است هر کجا که حقی ناحق میشود باید از مظلوم دفاع کند. هرچند او در حال انجام مأموریت نباشد. دیدگاه میکائیل این است که هر قانون و تبصرهای که وجود دارد، عمومی است. در حین داستان همین پلیس قاطع و جدی که اشرار منطقه لحظهای از دستش در امان نیستند، درگیر یک داستان عاشقانه میشود تا به مخاطب بفهماند پلیسها پشت ستارههای حلبیشان قلبی از طلا دارند.
آتیلا پسیانی در دیوار
سال 91 سیروس مقدم بار دیگر یک سریال پلیسی را روی آنتن شبکه یک برد که روایتگر یک باند تبهکاری به سرکردگی جمیل با بازی مهدی سلطانی بود. جمیل سالها قبل توسط همسر خواهرش سرگرد سبزی با بازی آتیلا پسیانی به زندان افتاده و حالا در آستانه آزادی از زندان بود. نکتهای که باعث شد نقشی که آتیلا پسیانی در آن بازی کرده بود دیده شود، این بود که این پلیس با تمام پلیسهایی که قبلتر در سریالها دیده شده بود تفاوتهای فراوانی داشت. رابطه قهرمان و ضدقهرمان این سریال تنها رابطه پلیس و مجرم نبود. این دو نسبت خانوادگی داشتند و از این رو همسر سرگرد سبزی تحت فشار روانی شدیدی قرار داشت. از طرف دیگر درست در آستانه آزادی جمیل رابطه عاطفی بین پسر سرگرد سبزی و دختر جمیل اتفاق افتاده و همین مساله شغل سرگرد را تحتتاثیر قرار داده است.
ایرج نوذری کلانتر
کارگردان این سریال قبلتر سریال پلیسی شلیک نهایی را روی آنتن برده بود و بعد از گذشت هشت سال ساخت سریال کلانتر را آغاز کرد. این مجموعه تلویزیونی داستان سرگرد علی امیری (با بازی ایرج نوذری) و ستوان رضا بیات (با بازی بابک نوری) بود که در سه اپیزود به حل معماهای پلیسی میپرداخت. این سریال از آن دسته سریالهای پلیسی بزن و بکش نبود و سرگرد امیری این سریال با تکیه بر هوشش معماهای جنایی این سریال را حل میکرد. نوذری در این سریال یک سرگرد چهارشانه و خوشتیپ بود که با تیزبینی، نقشه مجرمان را نقش بر آب میکرد و همین نبوغ و هوشش باعث شد این نقش در میان نقشهایی که بازی کرده است، ماندگار شود. البته مخاطبان خود نوذری را هم دوست داشتند، چرا که کلانتر یک به نسبت کلانتر 2 مخاطبان بیشتری داشت و در کلانتر 3 با افت شدید ساختار و فیلمنامه و همچنین بازی بازیگران بسیاری از مخاطبانش را از دست داد. از طرفی نبود ایرج نوذری در کلانتر 3 حسابی توی ذوق مخاطب زد و آنطور که باید و شاید دیده نشد.
احمد نجفی در کارآگاه علوی
این سریال با سریالهایی که تا به حال پخش شده بود، فرق داشت. ماجراهای پلیسی این سریال بین سالهای 1308 تا 1314 اتفاق میافتاد. داستان سریال همانطور که از نامش پیداست در مورد کارگاه علوی با بازی احمد نجفی بود که در اداره تامینات کار میکرد و با اتفاقات عجیبی روبهرو بود که هر کدام از این اتفاقها در قالب یک قسمت برای بینندهها روایت میشد. بازی خوب احمد نجفی با لحن خاصش در بیان دیالوگها به عنوان یک کارآگاه که بعد از تبعید دوباره به کار فراخوانده شده و در تمام پروندهها مو را از ماست بیرون میکشد و همه جا دنبال سرنخ میگردد یکی از دلایلی است که این سریال و این نقش بعد از گذشت 23سال هنوز هم جزو سریالهای محبوب مخاطبان تلویزیون باشد و خیلی از همین مخاطبان احمد نجفی را با کارآگاه علوی به یاد میآورند و میشناسند. البته بعدتر کارآگاه علوی 2 هم ساخته شد که در آن جناب کارآگاه به افشای پروندههای فساد رژیم شاه میپرداخت و مثل کارآگاه علوی 1 دیده نشد و به کیفیت سری اولش نبود.
شهاب حسینی در پلیس جوان
تقریبا پنج سالی بود که شبکهها از حضور چنین سریالهایی خالی بود تا اینکه سیروس مقدم با پلیس جوان روی آنتن شبکه سه آمد. پلیس جوان که اولین سریال جدی مقدم در مقام کارگردان به حساب میآید و با موضوع چالشیش که در رابطه با یک باند قاچاق اعضا و بیماری ایدز بود خیلی زود برسر زبانها افتاد.یونس (با بازی شهاب حسینی) نقش اول این سریال بود که پدرش که یک قاضی دادگستری بود به طرز خیلی مشکوکی به قتل رسید. یونس به توصیه مادرش وارد دانشکده پلیس شد.
او در خلال جستوجوی علت قتل پدرش با ماجراهای جدید درگیر میشود. شاید پلیس جوان بیشتر به این دلیل دیده شد که پس از چند سال تلویزیون دوباره سراغ ساخت یک سریال پلیسی رفته بود، اما نباید از بازی شهاب حسینی هم ساده گذشت.
بازی حسینی و علت ورودش به نیروی انتظامی یکی از دلایلی بود که باعث شد او در این نقش دیده شود و تا سالها و قبل از بازیهای درخشانش در فیلمهای سینمایی، با همین سریال شناخته شود. این سریال با نقش یونس نشان داد یک پلیس همیشه و همهجا نباید رفتاری اتو کشیده داشته باشد؛ او هم در زندگی عادیاش عصبانی میشود، شاید درگیری داشته باشد و کتککاری هم بکند. البته خیلی از منتقدان معتقدند این رفتارها از پلیس بعید است و به هر حال این افراد به نوعی الگوی جامعه محسوب میشوند و از طرف دیگر این سریال تنها آغاز خوبی داشت و ادامه ضعف فیلمنامه بیشتر خودش را نشان داد.
صادقی، طباطبایی و حکیمی در خواب و بیدار
هنوز هم خیلیها با نام مجرم اصلی داستان «ناتاشا» این سریال را میشناسند. سریال، هم رازآلود و جنایی بود، هم پلیسی.
مهدی فخیمزاده در این سریال ساختارشکنی کرده بود و برای اولین بار نقش اصلی داستان را به یک زن داده بود و از طرفی هم نشان داده بود مجرم هم میتواند یک آدم شیک و پیک باشد. اما یکی از چیزهای جذاب در سریالها روابط خانوادگی پلیسهای سریال است. اینکه مثلا در خانه هم همینقدر خشک و جدی هستند؟ حالا در این سریال با خانوادهای روبهرو بودیم که زن و شوهر هر دو پلیس بودند. لادن طباطبایی و محمد صادقی هر دو پلیس و زن و شوهر بودند و دانیال حکیمی هم برادر خانم محمد صدیقی و پلیس بود. استفاده از بازیگر زن برای ایفای نقش پلیس که تا قبل از این سریال کمتر دیده شده بود، شوخیهای بین این داماد و برادرزن خارج از محیط کار و رابطه خوب بین زن و شوهر سریال، پلیسهای این داستان را بهیاد ماندنی کرد و باعث شد این سریال در زمان خود حسابی گل کند و دیده شود. البته نقشهای دیگر این سریال هم حسابی ماندگار شد، طوری که هنوز رویا نونهالی را با ناتاشا و لیلا برخورداری را با کبری به یادمیآورند.
داریوش فرهنگ در شلیک نهایی
از آن دسته از سریالهای پرطرفدار زمان خود بوده است. دلیلش هم این است که اتفاقهای سریال از یک داستان واقعی الهام گرفته شده است. میشود گفت اولین سریالی بود که کلیت داستان و اتفاقهایی که در طی سریال میافتد تماما پلیسی -معمایی است. داریوش فرهنگ در نقش سرگرد کلانی و رضا کیانیان در نقش دوست صمیمی سرگرد کلانی و یکی از اعضای باند قاچاق مواد مخدر، نقشهای اصلی این سریال را بازی میکردند. سرگرد کلانی، پلیس مقتدر، کارکشته و جدیای است که برای نفوذ به باندی مخوف خود را به شکل یک جاعل حرفهای با نام مستعار سیاوش در آورده و از این طریق خود را وارد این باند کرده است که انصافا داریوش فرهنگ خیلی خوب از پس این نقش برآمده است.
همین هیجان بالای این نقش هم باعث شد در ذهن مخاطب ماندگار شود که به گفته و اعتقاد منتقدان بخش مهمی از این شخصیت در بخش دوم شکل گرفته که با وجود بهره گرفتن گاه بیش از اندازه از کلیشهها تا حدود زیادی خوب و باورپذیر از کار درآمده است. موفقیت این سریال باعث شد داریوش فرهنگ در سالهای بعدی دوباره در نقشهای مختلف پلیسی ظاهر شود اما هیچکدام موفقیت شلیک نهایی را تکرار نکرد.
حسین یاری در هوش سیاه
تا قبل از پخش این سریال مخاطبان فکر میکردند با یک فیلم پلیسی تمام عیار از نوع تعقیب و گریز و بگیر و ببند طرف هستند، اما بعد از پخش این سریال مشخص شد این سریال قرار است به جرایم رایانهای بپردازد. این سریال اردیبهشت 89 به کارگردانی مسعود آبپرور روی آنتن شبکه سه سیما رفت. سوژه جدید این سریال یکی از نقاط مثبت این فیلم بود که باعث شد مخاطبان حسابی از آن استقبال کنند، بهخصوص مخاطبان جوان این سریال، مسائل رایانهای برایشان جذاب و هیجانانگیز است. کیکاووس یاکیده در نقش مجرم یا همان هوش سیاه سریال و حسین یاری در نقش سرگرد احمدی ضد قهرمان و قهرمان این سریال بودند. نقش سرگرد احمدی یکی از نقشهای پلیسی ماندگار شد به چند دلیل.
اول اینکه سرگرد احمدی با یک مجرم عادی روبهرو نبود. متهم یک نابغه در زمینه مسائل رایانهای بود و طبیعتا باید به همان مقدار هوش و ذکاوت به خرج میداد. دوم اینکه شغل او خانوادهاش را هم درگیر مسائل کاری کرده بود و هوش سیاه سراغ پسرش سهیل هم رفته و زندگی و شغل سرگرد احمدی را تحتتاثیر قرار داده بود. به همین دلیل بازی حسین یاری در این نقش کاملا باورپذیر بود و همین کافی است تا بیشتر مخاطبان حسین یاری را با دو سریال شب دهم و هوش سیاه به یاد بیاورند.
الهام فیروزبخت
خبرنگار
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد