صدای شلیک گلوله سکوت روستا را شکست. اهالی سراسیمه از خانه‌های خود بیرون آمدند . کسی نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده. یکی می‌گفت حتما کفتار به روستا زده، آن یکی حرفش را رد می‌کرد و می‌گفت این وقت سال کفتار کجا بود. زمزمه‌ها و گمانه زنی‌ها ادامه داشت تا این‌که این بار صدای شیون و زاری دوباره فضای روستا را پر کرد.
کد خبر: ۱۲۳۲۳۴۴

صدای گریه از خانه بی‌بی لیلا بود. اهالی به سمت خانه حرکت کردند. به ده قدمی خانه رسیده بودند که در باز شد و مردی سیاهپوش سراسیمه از خانه بیرون آمد و در سیاهی شب گم شد. چند نفر از زنان وارد خانه شدند و صدای شیون و زاری بلندتر شد. یکی از آنها از در بیرون آمد و گفت: «رضا، بی‌بی‌رو کشت.»
مردان که طاقت نداشتند وارد خانه شدند. پیکر بی‌بی کنار حوض افتاده بود و دخترش کنار او بی‌تابی می‌کرد. رئیس شورای روستا گوشی تلفن را از جیبش بیرون آورد و موضوع را به پاسگاه منطقه گزارش داد. چند دقیقه بعد، گشت پلیس با چراغ‌های گردان وارد روستا شد و مقابل خانه بی‌بی ایستاد.
قاتل مشخص شد، رضا پسر کوچک بی‌بی. همه از شنیدن نام او به‌عنوان قاتل شوکه شده بودند. پسری آرام و سر به زیر. ماموران در خانه در حال تحقیق بودند که رضا در چارچوب در ظاهر شد. سلاح کلتی در دستش بود. انگار کسی را در خانه نمی‌دید. سلاح از دستش رها شد و با گام‌های لرزان خود را بالای سر بی‌بی رساند. با دیدن صورت مادر، بغضش ترکید. سرباز جوان به سمت او رفت اما استوار جلویش را گرفت.
چند دقیقه بعد استوار، رضا را بلند کرد و به سمت گشت پلیس برد. چراغ‌های گردان بنز روشن شد و رضا به پاسگاه انتقال یافت. پسر جوان وقتی در اتاق بازجویی مقابل استوار نشست، قفل زبانش باز شد.
«آن‌قدر تحقیر شدم و سکوت کردم تا این‌که مادرم قربانی این سکوتم شدم. از بچگی همه به من زور می‌گفتند و هروقت اعتراض می‌کردم، باید کتک می‌خوردم. همین اتفاقات باعث شد کمتر از خانه بیرون بروم و افسرده شده بودم. یک روز که برای کاری به شهر رفته بودم در پارک با مردی آشنا شدم که اسلحه می‌فروخت. قدرتی که سلاح به من می‌داد، وسوسه‌ام کرد تا یک کلت بخرم. حس می‌کردم از این به بعد کسی حق ندارد به من زور بگوید. وقتی به خانه رسیدم، اسلحه را زیر رختخواب‌ها مخفی کردم. چند روزی بود که بی‌بی، پیله کرده بود برو دنبال کار. حرف‌هایش عصبی‌ام می‌کرد. امشب هم سر شام دوباره حرف‌هایش را تکرار کرد. خیلی عصبانی شده بودم، انگار یک آدم دیگر شده بودم. می‌خواستم انتقام همه تو سری‌هایی را که خورده بودم از بی‌بی بگیرم. به سمت رختخواب رفتم و سلاح را برداشتم. کار با آن را بلد نبودم. لوله‌اش را به سمت بی‌بی گرفتم. شوکه شده بود. حس قدرت شیرین بود، نمی‌دانم چه شد انگشتم روی ماشه فشار آورد. صدای شلیک و بی‌بی که غرق در خون روی زمین افتاد، آخرین صحنه‌ای است که جلوی چشمانم است.»
سلاح قدرت نمی‌آورد
وجود سلاح در دست مردم زمینه ساز بروز ناامنی در جامعه می‌شود و به‌تدریج احساس امنیت از جامعه رخت بر می‌بندد و زمینه‌ساز کاهش اعتماد مردم و نارضایتی اجتماعی و به همان اندازه و بلکه بیشتر کاهش امنیت روانی و عدم احساس امنیت افراد جامعه می‌شود و زمینه‌های ایجاد ترس، گستاخی مجرمان، کاهش اعتماد مردم و نارضایتی اجتماعی ایجاد خواهد شد. از سوی دیگر تیراندازی در مراسم و بروز درگیری‌های مسلحانه از سوی افراد مجرم امروزه به یک تهدید واقعی برای امنیت روانی و اجتماعی جامعه تبدیل شده است. آمارها نشان می‌دهد بسیاری از قتل‌های خانوادگی به وقوع پیوسته با اسلحه شکاری بوده است که به‌واسطه خشم، افراد دست به اسلحه برده و موجبات قتل یکی از اعضای خانواده را فراهم می‌کنند. به‌دلیل کاهش آستانه تحمل و افزایش خشونت در جامعه، وجود سلاح در خانه یکی از عوامل بروز قتل‌های خانوادگی است. متاسفانه برخی جوانان برای افزایش اعتماد به نفس و احساس قدرت اقدام به حمل سلاح سرد یا گرم می‌کنند. این افراد زمانی که در موقعیت ضعف قرار می‌گیرند، به‌راحتی دست به سلاح می‌شوند و آینده خود و طرف مقابل را تباه می‌کنند و گاهی در مشکلات و بحران‌های زندگی جنایت‌های هولناکی را رقم می‌زنند.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها