سردار سلیمانی برای اولین بار ناگفته‌هایی از همراهی‌اش با سید حسن نصرا... و شهید عماد مغنیه در جنگ 33روزه را تشریح کرد

عملیــــــات سیـــــد عمـــــاد سلیمــانی

شب گذشته اولین گفت‌وگوی مطبوعاتی سرلشکر سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شد. این گفت‌وگو که توسط دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب اسلامی انجام شده و متن آن در نشریه مسیر منتشر شده، حاوی ناگفته‌هایی از جنگ ۳۳ روزه همراه با اشاره‌ها و توصیه‌های رهبر انقلاب است. در ادامه، مهم‌ترین بخش‌های سخنان سرلشکر سلیمانی را می‌خوانید.
کد خبر: ۱۲۳۱۱۰۵

وقتی بغض سرلشکر سلیمانی برای عماد مغنیه شکست

همین که روی صندلی نشست، گفت 20 سال است که گفت‌وگوی مطبوعاتی انجام نداده؛ با یک محاسبه سرانگشتی می‌شود از زمانی که فرماندهی سپاه قدس به او واگذار شده است.
این بار اما موضوع گفت‌وگو سبب شد تا حاج قاسم به درخواست ما پاسخ مثبت بدهد؛ جنگ ۳۳روزه. صحبت از حاج رضوان که به میان آمد، آرام‌آرام رنگ صدایش عوض شد و بغضش ترکید؛ عذرخواهی کرد و گفت قرار دیگری بگذاریم، دیگر امروز نمی‌توانم ادامه دهم.
گفت امروز در کشور ما کلمه سردار و امیر عرف شده است اما حقیقتا یک سردار به معنای واقعی، شهید عماد مغنیه بود.
گرچه بیم داشتیم هنوز زمان گفتنِ ناگفتنی‌ها نرسیده باشد اما روایت مشاهدات عینی فرماندهی که تا پایان جنگ ۳۳روزه در لبنان بوده، این گفت‌وگوی دوساعته را بسیار جذاب و خواندنی کرده است.

وعده رهبری درباره قطعی بودن پیروزی در جنگ 33 روزه
تقریبا هفته اول که سپری شد، از تهران اصرار داشتند من به تهران بیایم تا درباره جنگ توضیح بدهم. من از یک راه فرعی برگشتم. آن وقت رهبر معظم انقلاب در مشهد بودند و من خدمت ایشان رسیدم برای جلسه سران سه قوه و مسوولان اصلی که عضو شورای امنیت ملی بودند و غالبا در بخش‌های امنیتی و اطلاعاتی حضور داشتند. در جلسه مشهد، من گزارشی از حادثه دادم که گزارش تلخی بود. یعنی مشاهدات من افقی از پیروزی را نشان نمی‌داد. جنگ کاملا جنگ متفاوت و دقیقی بود. اهداف با دقت انتخاب می‌شد. ساختمان‌های 12طبقه با یک بمب با زمین یکسان می‌شدند. هدف‌گیری در بخش‌های روستایی که فاصله یک روستا با روستای دیگر کم بود و روستاها چسبیده به هم بودند، برای توپخانه‌ها کار سختی است؛ درعین‌حال زمانی که هدف جنگ از حزب‌ا... به طایفه شیعه منتقل شده بود، وضع یک روستایی که شیعه‌نشین بود با روستای دیگری که برادران مسیحی ما بودند یا برادران اهل‌تسنن بودند کاملا متفاوت بود. یعنی یک جا یک نفر با اطمینان نشسته بود و مشغول کشیدن قلیان بود و یک جا، چند هزار گلوله فرود می‌آمد. من این مسائل را در آن جلسه گزارش دادم.
وقت نماز شد و حضرت آقا رفتند برای وضو گرفتن. من هم رفتم وضو بگیرم. آقا وضو گرفته بودند و آستین‌هایشان هنوز بالا بود؛ وقتی برمی‌گشتند با دست به من اشاره کردند که بیا؛ من رفتم. آقا فرمودند «شما از گزارشت چیزی می‌خواستی به من بگویی؟» عرض کردم نه، فقط می‌خواستم توضیح واقع را بدهم. آقا فرمودند: «این را فهمیدم. چیز دیگری نمی‌خواستی بگویی؟» عرض کردم نه. نماز خواندیم و برگشتیم به جلسه. گزارش من تمام شده بود. آقا شروع به صحبت کردند. چند مطلب را فرمودند، از جمله این‌که فرمودند« نکاتی که فلانی گفتند پیرامون جنگ، همین‌طور است؛ این جنگ، جنگ بسیار سخت و شدیدی است اما من تصور می‌کنم این جنگ شبیه جنگ خندق است.» آیات جنگ احزاب یا همان جنگ خندق را قرائت کردند و حالت مسلمان‌ها، حالت اصحاب و یاران پیغمبر، حالتی را که بر صف آنها حاکم بود بیان کردند. بعد فرمودند «اما من تصورم این است که پیروزی این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود.» من در دلم تکان خوردم، چون اصلا چنین ظنی از نظر نظامی نداشتم. یعنی در دلم تمنا کردم کاش آقا این را نمی‌فرمودند که نتیجه این جنگ، پیروزی است. جنگ احزاب، پیروزی بزرگ پیامبر بود.

اطلاعاتی که من، عماد و سید نداشتیم و آقا داشت
رهبر معظم انقلاب دو نکته دیگر فرمودند که خیلی مهم بود؛ یکی فرمودند «من تصورم این است که اسرائیل این طرح را از قبل آماده کرده بود و می‌خواست همین طرح را در یک غافلگیری کامل به اجرا بگذارد و حزب‌ا... را در غافلگیری نابود کند. عمل حزب‌ا... در گرفتن این دو اسیر، آن غافلگیری را به هم زد.» خب، من این اطلاعات را نداشتم، سید هم این اطلاعات را نداشت، عماد هم نداشت. هیچ‌کدام این اطلاعات را نداشتیم. من همیشه این اعتقاد را داشتم و به دوستانمان هم گفته‌ام که در این 20 سالی که در محضر آقا بودم، نتیجه تقوا و ثمره آن را که حکمت می‌شود و بر زبان، دل و عقل جاری می‌شود، من در آقا به‌طور کامل دیدم. لذا در هر چیزی که الان ایشان شبهه می‌کنند، مطمئن می‌شوم که در انتهای آن، شبهه درمی‌آید یا بر هر چیزی که یقین می‌کنند، مطمئن می‌شوم که در آن، [مقصود] به دست می‌آید. وقتی آقا این نکته را فرمودند برای من خیلی نویدبخش بود؛ چون این حرف، سید را خیلی کمک و خیالش را راحت می‌کرد. مخصوصا این‌که در اواخر جنگ، تعداد شهدا بالا رفت و حجم انهدام و تخریب هم بالا رفت. سید عبارت‌هایی بیان می‌کرد که من را متأثر می‌کرد و من نمی‌خواهم آن عبارت‌ها را بیان بکنم. دیدم این بیان آقا خیلی بیان خوبی است برای او که ممکن است کسی شماتت کند و مثلا بگوید چرا حزب‌ا... برای گرفتن دو اسیر، کل شیعه را با خطر مواجه کرد. اما بیان این موضوع که حزب‌ا... با گرفتن دو اسیر، نه‌تنها خودش را بلکه ملت لبنان را از یک نابودی کامل نجات داد، خیلی نویدبخش و مهم بود.
یک نکته سومی هم فرمودند که جنبه معنوی داشت؛ فرمودند «به اینها بگویید دعای جوشن صغیر بخوانند.» در شیعه عموما دعای جوشن کبیر معروف است و دعای جوشن صغیر حداقل بین عموم مردم-غیر از خواص- معروف نیست. بعد آقا توضیحی هم دادند که یعنی ما تصور دیگری نکنیم در این موضوع که این دعای جوشن صغیر حالا مثلا چیست؛ مثل بعضی‌ها که می‌گویند این چهار تا قل هوا... را بخوان یا مثلا این حمد را بخوان و موضوع حل است. آقا فرمودند «این دعای جوشن صغیر حالت یک انسان مضطر است؛ انسانی که در یک اضطرار شدید است و می‌خواهد با خدا حرف بزند.»

همان روز اول جنگ 33 روزه به لبنان رفتم
من روز اول که حادثه اتفاق افتاد به لبنان برگشتم؛ چون یک روز قبل از آن آنجا بودم. درواقع اول به سوریه آمدم، ولی همه راه‌ها به سمت لبنان مورد حمله قرار گرفته بود، به‌خصوص تنها راه رسمی ورودی که گذرگاه مرزی لبنان به سوریه بود، پیوسته زیر آتش هواپیماها بود و هواپیماها لحظه‌ای آنجا را ترک نمی‌کردند. تماسی داشتیم با دوستانمان از راه خط امن و عماد آمد دنبال من و من را از سوریه از یک راه دیگری که یک بخش آن پیاده بود و یک بخشی را هم با ماشین طی کردیم، به لبنان منتقل کرد. آن وقت هنوز گستره اصلی جنگ، تمرکز بر ساختمان‌های اداری حزب‌ا...، اکثر مناطق جنوب و بعضا نقاطی در مراکز میانی و شمالی بود.

مردم لبنان پناهگاهی جز حزب‌ا... ندارند
مساله این بود که حزب‌ا... به مردم لبنان متعهد شده بود که جوانان زندانی و اسیر لبنانی را از چنگال رژیم صهیونیستی آزاد کند. غیر از حزب‌ا... هیچ قدرتی که بتواند این تعهد را عملی کند وجود نداشت. سید در بیانی این را وعده داد که حتما مانند آنچه در گذشته اتفاق افتاد، نسبت به آزاد کردن اسرای لبنانی از دست رژیم صهیونیستی عمل می‌کند.
مردم لبنان اعم از آن اسرایی که دروزی بودند یا اسرایی که مسلمان بودند یا اسرایی که مسیحی بودند، امید و پناهگاهی جز حزب‌ا... نداشتند، امروز هم ندارند؛ یعنی در هر حادثه‌ای، تکیه‌گاه اصلی ملت لبنان برای دفاع در برابر این حکومت وحشی حزب‌ا... است.
آن روز هم اولا تکیه‌گاهی جز حزب‌ا... وجود نداشت و ثانیا حزب‌ا... راهی نداشت جز این‌که اقدامی کند تا بتواند در اثر آن یک تبادل را انجام بدهد؛ کمااین‌که رژیم صهیونیستی اصلا دیپلماسی نمی‌فهمد.
زبان او با همه اطراف، زبان زور است و غیر از زبان قدرت در مقابل خودش زبان دیگری را خیلی متوجه نیست و برایش محلی از اِعراب هم ندارد کمااین‌که در مقابل اَعراب هم این‌گونه بود. بنابراین حزب‌ا... برای این‌که بتواند به وعده خودش یا انتظار مردم لبنان یک جواب مثبتی بدهد، راهی جز این نداشت. این تنها راه ممکن بود و غیر از این راه دیگری نبود. در تبادلات قبلی، اسرائیل حاضر نشده بود اسرای اصلی را که بعضا نوجوان بودند آزاد کند؛ نوجوان‌هایی که دوره طولانی در زندان به سر برده بودند و به سنین جوانی یا میانسالی رسیده بودند. حزب‌ا... درواقع این وعده را داد که آنها را آزاد کند، اما در آن تبادل اولیه که انجام گرفت، این هدف محقق نشد یا اسرائیل قبول نکرد این زندانی‌ها را آزاد کند. لذا حزب‌ا... برای تحقق این وعده خود به مردم لبنان، اقدام عملیاتی انجام داد که در اثر این عملیات بتواند آن تبادل را انجام دهد که بعد هم موفق شد.

ورزیدگی و زبدگی مجاهدان حزب‌ا...
ورزیدگی و زبدگی مجاهدان حزب‌ا... به‌دلیل تمرینات دقیق و فشرده‌ای بود که از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ یعنی از زمان فرار رژیم‌صهیونیستی یا شکست آن در جنوب لبنان شروع شده بود.
این تمرینات و آمادگی‌ها لاینقطع تا سال ۲۰۰۶ ــ به‌عنوان طرحی که حزب‌ا... پیش‌بینی کرده بود به نام طرح سیدالشهدا ــ استمرار داشت. مدیر این طرح و طراح این طرح عماد بود. لذا او چیدمان دقیقی کرده بود که در مواجهه با دشمن چگونه عمل بکند.
نکته سوم درباره تاکتیک حزب‌ا... است. برخلاف دیگر جنگ‌ها که یک خاکریز مقدم در آن وجود دارد، این جنگ هیچ خاکریز مقدمی نداشت، هر نقطه‌اش یک خاکریز بود، یعنی از نقطه تماس که تقاطع مرز فلسطین اشغالی با لبنان بود، حداقل تا نهر لیتانی، هر نقطه از آنجا اعم از تپه‌ها، قریه‌ها، خانه‌ها یک خط مقدم و یک خاکریز بود؛ نه یک خاکریز معلوم که در جنگ‌ها متداول است و ما در جنگ خودمان از آن استفاده می‌کردیم، بلکه خاکریزی با تاکتیک ویژه. این تاکتیک حزب‌ا... مشابه یک میدان مین هوشمند گسترده بود که هیچ نقطه خالی و امنی در آن وجود نداشت.
لذا شما اگر به شیوه حرکت دشمن نگاه بکنید، می‌بینید دشمن در بعضی از روستاها ــ روستاهای چسبیده به مرز ــ از ورود به این روستاها عاجز شد و نتوانست وارد اینها بشود؛ از ورود به شهرها هم عاجز شد و در نهایت تصمیم گرفت برود از وادی‌الحجیر به سمت لیتانی بیاید که همان نقطه شکنندگی و شکست دشمن بود.

طرح در خفای دشمن چه بود؟
در مساله پیش‌بینی جنگ و با توجه به سابقه عکس‌العمل‌ها، معمولا این نوع اتفاقات هیچ وقت به یک جنگ کامل نمی‌انجامید. عموما یک عکس‌العمل یکروزه‌ای وجود داشت که با شدتی، مناطق یا نقاطی را رژیم مورد حمله قرار می‌داد و بعد متوقف می‌کرد. اما در همان لحظات اول این جنگ، طراحی شده بود که به‌طور کامل به مورد اجرا گذاشته شد. یعنی آن طرح کاملی که در خفا می‌خواستند انجامش بدهند، آن را یک‌جا به اجرا گذاشتند. البته الان ما می‌گوییم «آن طرح در خفا»، وَالا ما شاید بعد از گذشت دو هفته از آغاز جنگ به‌صورت اعتقادی ــ و نه اطلاعاتی ــ به این نکته رسیدیم؛ تقریبا اواخر جنگ بود که به‌صورت اطلاعاتی به این نتیجه رسیدیم که دشمن طرحی از قبل آماده داشته و می‌خواسته در غافلگیری کامل آن را عملی بکند و بخش اعظمی از این فهم ما به‌دلیل اعلام خود دشمن بود. بنابراین جنگ به‌سرعت به یک جنگ کامل تبدیل شد و مثل یک انبار وسیع باروت و مواد منفجره‌ای که با یک فتیله ناگهان منفجر می‌شود، جنگ شعله‌ور شد. انگار یک‌مرتبه همه آن طرح به مورد اجرا گذاشته شد و این انفجار عظیم که جنگ ۳۳روزه نامیده شد صورت گرفت.

حزب‌ا... چگونه اسرائیل را گیج کرد؟
نکته مهمی که وجود داشت این بود که معمولا در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد. حالا من ۴۰ سال است که کار نظامی امنیتی می‌کنم و این را می‌فهمم. در جنگ‌ها خیلی شتاب وجود دارد، برای این‌که هر امکانی که دارند را در همان لحظات اولیه بروز بدهند. حزب‌ا... در این جنگ، در هر مرحله‌ای با یک ابزار جدید و یک اقدام جدید، دشمن را در غافلگیری و در بهت قرار می‌داد. یعنی همه ابزارهایش را یک‌مرتبه رو نمی‌کرد. لذا سید یک عبارتی داشت که این عبارت، دشمن را خیلی در خوف نگه می‌داشت. سید مرحله به مرحله جلو می‌رفت: مرحله حیفا، مرحله بعد از حیفا، مرحله بعدِ بعد از حیفا. این مرحله‌ها را همین‌جور ادامه دادند تا وضعیت را به دشمن تفهیم کنند و در هر مرحله‌ای هم سلاح جدیدی را رو می‌کردند تا به دشمن ثابت کنند که می‌توانند دشمن را در آن عمق، مورد حمله قرار بدهند. لذا برای دشمن قطعی شد که حزب‌ا... در آن زمان، امکان ورود به مرحله بعدی که مرحله خطر و قرمز بود - مرحله‌ای که خطرناک‌تر از آن وجود نداشت ــ را دارد؛ یعنی در حزب‌ا... این توانمندی وجود دارد که جنگ را به داخل تل‌آویو بکشاند. لذا این اقدامات حزب‌ا...، ضمن این‌که جنبه نظامی داشت، جنبه روانی شدید هم داشت. یعنی هم عملیات نظامی می‌کرد و در هر مرحله‌ای دشمن را در یک نقطه جغرافیایی از سرزمین فلسطین اشغالی به چالش می‌کشید و هم از نظر روانی، دشمن را دچار یک گیجی سنگین کرده بود.
نکته دوم در به‌کارگیری ابزار نظامی بود. تصور دشمن این بود که در حجم عملیاتی که انجام داده است، توانمندی حزب‌ا... را به صفر یا به حداقل رسانده؛ اما در هر مرحله‌ای که دشمن اعلام می‌کرد مثلا دیگر از توان شلیک موشک حزب‌ا... چیزی باقی نمانده، حزب‌ا... آن روز و روز بعد از آن، چند برابر روز قبل موشک شلیک می‌کرد. شلیک کردن موشک یک امر ساده‌ای نبود؛ یعنی در یک سرزمینی که از هوا با یک توپخانه متحرک و سنگین هوایی مواجه بود، موشک می‌خواهد از یک پناهگاه بیاید بیرون و روی هدف تنظیم شود، روی هدف شلیک شود، پرتاب‌کننده‌اش آسیب نبیند و به نقطه امن دیگری برگردد؛ کار بسیار سختی بود.

رضایت کشورهای عربی از حمله رژیم صهیونیستی به حزب‌ا...
نکته‌ای که باید به آن توجه خیلی جدی بشود، تمایل کشورهای عربی در حمایت از رژیم صهیونیستی در چنین جنگی و رضایت آنها در ریشه‌کنی حزب‌ا... یا طایفه شیعه از جنوب لبنان بود. رژیم صهیونیستی در عالی‌ترین سطح خود یعنی اولمرت رئیس این رژیم، این مساله را اعلام کرد و گفت برای اولین‌بار کشورهای عربی، اسرائیل را در جنگ علیه یک سازمان عربی حمایت کردند؛ البته منظور او از کشورهای عربی، همه آنها نبود بلکه منظور او بیشتر بر حوزه خلیج فارس و در رأس آنها رژیم آل‌سعود متمرکز بود؛ البته طبیعتا مصر را هم شامل می‌شد اما می‌توانستیم در آن مقطع استثنائاتی قائل شویم. عراق فاقد حاکمیت بود و حاکم آن روز عراق یک حاکم نظامی آمریکایی بود. بنابراین عراق حاکمیتش در دست آمریکایی‌ها بود. دولت سوریه هم به‌دلیل مرگ مرحوم حافظ اسد دولت جوانی بود که تازه شروع به کار کرده بود. به‌هرحال برای اولین بار اکثر کشورهای عربی در جنگ علیه یک سازمان عربی، اسرائیل را در این جنگ حمایت کردند. این یک واقعیت مهم و جدی بود که اولمرت بیان کرد.
بنابراین ما باید سه منظور را در اهداف پنهان جنگ ۳۳روزه مدنظر قرار بدهیم؛ اول: فرصت حضور آمریکا و حاکمیت آمریکا در عراق و ایجاد رعب و وحشتی که آمریکا در منطقه در اثر حضور گسترده خود ایجاد کرده بود. دوم: آمادگی کشورهای عربی و اعلام پنهان همکاری کشورهای عربی با رژیم صهیونیستی برای ریشه‌کنی حزب‌ا... و تغییر دموگرافی در جنوب لبنان؛ و سوم: اهداف خود رژیم برای بهره‌گیری از این فرصت جهت خلاص شدن از حزب‌ا... برای همیشه.

حضور دائمی سردار سلیمانی در جنگ 33روزه
من تا پایان جنگ برنگشتم و به‌طور کامل در این ۳۳ روز در لبنان ماندم. بعد از این‌که جنگ تمام شد، من به ایران برگشتم و باز در جلسه مشابه همان جلسه مشهد اما این بار در تهران، در محضر رهبر معظم انقلاب که همه سران قوا هم بودند و مسؤولان اصلی حضور داشتند، گزارشی از آنچه گذشت که بخشی از آن هم منتشر شده بود، منتقل کردم؛ ضمن این‌که من در لبنان هم که بودم، به‌صورت روزانه از خط امن گزارش‌هایی به تهران می‌فرستادم و مسؤولان به این شکل، کاملا در جریان وضعیت میدانی بودند.
در آن مقطع اصلا اختلاف نظر و اختلاف دیدگاهی وجود نداشت. یعنی همه پیرامون حمایت از حزب‌ا... ــ اعم از حمایت معنوی و مادی یعنی تسلیحاتی، تجهیزاتی و رسانه‌ای و آنچه در چارچوب توان جمهوری اسلامی بود ــ متفق‌القول بودند. بنابراین در داخل نظام -حداقل در آن مقطع ــ کسی تردیدی نداشت. من آنجا هم که بودم، نظرات داخل ایران را می‌شنیدم و هیچ نگرانی از این ناحیه وجود نداشت و به معنای کامل کلمه، یک وحدت کاملی در حمایت از حزب‌ا... و تلاش برای پیروزی حزب‌ا... در جمهوری اسلامی وجود داشت. چون مرکز اساسی این پشتیبانی، رهبر معظم انقلاب بودند، لذا در جهت دادن به این موضوع و تشخیص مصلحت جمهوری اسلامی و مصلحت اسلام و عالم اسلامی تردیدی در ایران وجود نداشت. البته الان هم که در برخی موضوعات ممکن است تفاوت دیدگاه وجود داشته باشد، اما در موضوع حزب‌ا... تاکنون ما در همه سطوح وحدت نظر داشته‌ایم.

امداد غیبی حضرت زهرا (س) به رزمندگان حزب‌ا...

در آن کوران حوادث که خیلی سخت بود، یکی از برادرهای حزب‌ا... که اهل تدین و تشرع بود و در جنوب مسوول بود، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبوده گفت «دیدم یک بانویی آمد و یک یا دو بانوی دیگر هم در کنارش بودند. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا (سلام‌ا...‌علیها) است. رفتم به سمت پاهای مبارکشان؛ به ایشان گفتم ببینید وضع ما را. ببینید ما چه وضعی داریم. حضرت فرمودند که «درست می‌شود». گفتم نه. من مُصر بودم به پای ایشان بیفتم و اصرار داشتم از ایشان چیزی بگیرم. بعد از اصرار کردن، ایشان فرمودند «درست می‌شود» و یک دستمال از داخل روپوشی که داشتند بیرون آوردند و تکان دادند و فرمودند «تمام شد». یک لحظه بعد یک بالگرد اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این، زدن تانک‌ها شروع شد.» و زدن تانک‌ها همان نقطه شکست رژیم در جنگ بود. از اینجا بود که معادله جدید آمد و اولین موشک‌های کرنت در این جنگ رونمایی شد و برای اولین بار تانک‌های مرکاوای اسرائیلی که تا حالا به این شکل زده نشده بودند، منهدم شدند و نزدیک به هفت تانک در یک روز زده شد.

حزب‌ا... لبنان همیشه 100 درصد آماده است
حزب‌ا... همیشه در یک آمادگی صددرصد به سر می‌برد. آمادگی حزب‌ا... مثل دیگر آمادگی‌ها نیست که مثلا اول، آمادگی زرد اعلام می‌کنند، بعد آمادگی قرمز یا مثلا ابتدا آمادگی 30 درصد، بعد 70درصد و در نهایت صددرصد؛ نه، حزب‌ا... پیوسته در یک آمادگی صددرصد به سر می‌برد. آن روز هم در آمادگی صددرصد بود. امروز هم در آمادگی صددرصد است؛ ولی کیفیت این آمادگی به‌دلیل امکانات، در هر دوره‌ای متفاوت است.
هر اقدامی که حزب‌ا... می‌خواهد انجام بدهد، قبل از آن ابتدا تمهیدات امنیتی را انجام می‌دهد و بعد اقدام می‌کند. لذا حزب‌ا... وقتی تصمیم به اجرای عملیات اسیر‌گرفتن این دو سرباز رژیم صهیونیستی برای آن مبادله مهم و سرنوشت‌ساز گرفت، اول یک آمادگی در خودش ایجاد کرد. این آمادگی دارای دو وضعیت بود: آمادگی در مقابله و آمادگی در کاهش خسارت. در تمام دوره‌ای که رژیم صهیونیستی در آغاز جنگ ۳۳روزه اجرای عملیات کرد خصوصا در ساعات و روزهای اول، او اهداف موجود در بانک اطلاعاتی از قبل آماده خود را هدف قرار داد. رژیم، همه آن بانک اطلاعاتی که از قبل آماده کرده بود را به نیروی هوایی خود واگذار کرد و نیروی هوایی بر مبنای آن بانک که مختصات دقیق مکان‌های متعلق به حزب‌ا... در آن وجود داشت، وارد عمل شد. اما به‌دلیل تدابیری که حزب‌ا... انجام داده بود -هم در بعد نیروی انسانی و هم در بعد امکانات-حزب‌ا... حداقل آسیب را دید یا می‌توان گفت در لحظات اولیه هیچ آسیبی ندید.
دشمن بعد از ده روز اعلام کرد بانک اهداف من تمام شد، یعنی معنایش این بود تمام اهداف موجودی که مربوط به حزب‌ا... وجود دارد را منهدم کرده؛ اما بعد معلوم شد به‌دلیل اقدامات و ابتکاراتی که حزب‌ا... قبل از شروع عملیات خودش، در پیش‌بینی عکس‌العمل دشمن انجام داده بود، همه آنچه اسرائیل انجام داده بود، خلاف تصوراتشان بود.

شبی که سردار، عماد و سید در تیررس اسرائیل بودند
یک شب که در اتاق عملیات بودیم و تقریبا همه مسؤولان اداره جنگ در آن اتاق عملیات حضور داشتند، حدود ساعت 11 شب، بعد از این‌که ساختمان‌های اطراف‌مان را زدند و منهدم کردند، احساس کردم که یک خطر جدی نسبت به سید وجود دارد و تصمیم گرفتم سید را جابه‌جا کنیم. من و عماد با هم مشورت کردیم، سید به‌سختی می‌پذیرفت که از اتاق عملیات خارج شود. خارج شدن او هم این‌گونه نبود که از ضاحیه خارج شود بلکه باید از یک ساختمانی که فکر می‌کردیم دشمن ممکن است به‌دلیل ترددی که در داخل آن وجود دارد به آن حساس شده باشد، به جای دیگری منتقل می‌شد. هواپیماهای اِم‌کا یعنی هواپیماهای بدون سرنشین اسرائیل پیوسته روی آسمان ضاحیه، سه تا سه تا پرواز می‌کردند و بر همه رفت‌وآمدها کنترل دقیق داشتند؛ حتی از یک موتورسیکلتی که تردد می‌کرد نمی‌گذشتند. ساعت 12شب، ضاحیه سوت‌وکور بود و اصلا انگار در آنجا، در آن قلب ضاحیه که مرکز اصلی حزب‌ا... بود هیچ‌کس زندگی نمی‌کرد. توافق کردیم از این نقطه به ساختمان دیگری منتقل شویم و منتقل شدیم. فاصله زیادی هم بین آن ساختمان و ساختمان دیگر نبود. وقتی منتقل شدیم به‌محض این‌که داخل آن ساختمان شدیم، بمباران دیگری صورت گرفت و کنار همان ساختمان را زدند. در همان ساختمان صبر کردیم، چون در آنجا خط امن داشتیم و نباید ارتباط سید و مخصوصا ارتباط عماد قطع می‌شد. مجددا بمباران دیگری صورت گرفت و یک پل را در کنار این ساختمان زدند. احساس می‌شد که این دو بمباران، زدن سومی هم دارد و ممکن است به این ساختمان برسد. در آن ساختمان فقط سه نفر بودند: من و سید و عماد. لذا تصمیم گرفتیم از این ساختمان هم بیرون برویم و به سمت ساختمان دیگری رفتیم. آمدیم بیرون، ما سه نفر، هیچ خودرویی نداشتیم، ضاحیه تاریک تاریک و در سکوت کامل بود. فقط صدای هواپیماهای رژیم بالای سر ضاحیه می‌آمد. عماد به من و سید گفت «شما بنشینید زیر این درخت، از باب این‌که از دید محفوظ بشوید.» اگرچه محفوظ نمی‌کرد چون دوربین هواپیمای اِم‌کا حرارت بدن انسان را از حرارت دیگر اشیا تفکیک می‌کرد، لذا آن نقطه غیر قابل مخفی کردن بود. وقتی در آن نقطه نشستیم، من یاد قصه حضرت مسلم افتادم؛ نه برای خودم بلکه برای سید؛ چراکه سید صاحب اینجا بود. عماد رفت، یک ماشین پیدا کرد، چند دقیقه بیشتر طول نکشید که به‌سرعت برگشت. عماد بی‌نظیر بود؛ مخصوصا در طراحی. تا قبل از این‌که ماشین به ما برسد، هواپیمای اِم‌کا روی ما متمرکز بود. ماشین که رسید به ما، اِم‌کا بر ماشین متمرکز شد. می‌دانید که اِم‌کا اطلاعات دوربینش را مستقیما به تل‌آویو منتقل می‌کرد و آنها این صحنه را در اتاق عملیاتشان می‌دیدند. طول کشید تا ما توانستیم با رفتن به زیرزمین، به زیرزمین دیگری برویم و بعد، از این خودرو به چیز دیگری که الان قابل بیان نیست منتقل بشویم و بتوانیم دشمن را گول بزنیم. تقریبا ساعت 2 نیمه‌شب مجددا به اتاق عملیات بعدی رسیدیم.

نصرا...، سخنان رهبری را بیانات الهی و غیبی می‌داند
من همان شب به تهران آمدم و مجددا به سوریه برگشتم. احساس بسیار خوبی داشتم، چراکه حامل یک پیامی بودم که شاید برای سید از هر امکان دیگری ارزشمندتر بود. مجددا عماد آمد دنبال من و از همان راه برگشتیم و رفتم پیش آقاسید و موضوع را برای ایشان نقل کردم.
شاید هیچ چیزی به اندازه این کلمات در روحیه سید مؤثر نبود. اولا ایشان یک خصوصیتی دارد که ماها تا حالا هیچ‌کدام به این درجه نرسیده‌ایم. فکر می‌کنم ما اصلا درس ولایت‌شناسی را باید برویم پیش ایشان یاد بگیریم. او اعتقاد جدی به بیانات رهبر معظم انقلاب دارد و اینها را یک بیانات الهی و غیبی می‌داند. لذا به هر بیانی و به هر کلمه‌ای که از ناحیه رهبر معظم انقلاب صادر شده باشد، اهتمام جدی و توجه اساسی و فوق‌العاده دارد. من به سید توضیح دادم و او هم خیلی خوشحال شد.
سپس به‌سرعت موضوع اول که «نتیجه این جنگ، همانند پیروزی جنگ خندق خواهد بود؛ و اگرچه سختی‌های زیادی دارد اما پیروزی بزرگی حاصل می‌شود» از قول رهبر معظم انقلاب در بین همه مجاهدین منتشر شد؛ از کسانی که در نقاط جلو بودند و درگیر بودند تا افراد در همه صفوف. ثانیا این تحلیل که «دشمن از قبل یک طرح حمله داشته است» مبنای اصلی عملیات سید در توجیه افکار عمومی و توجه دادن افکار عمومی به نیت دشمن شد.
در موضوع سوم هم مساله دعای جوشن صغیر رایج شد؛ چون این دعا مفاهیم خیلی ارزنده عرفانی و معنوی و عبودی دارد و شاید بتوان گفت جزو بهترین دعاهای مفاتیح است. انتشار این دعا وسعت پیدا کرد و تلویزیون المنار به‌شکل مرتب آن را با یک صوت زیبا و حزین پخش می‌کرد. حتی در بین مسیحیان هم این دعا را می‌خواندند. چون دعا، دعای الهی است، عرفانی است و متعلق به یک طایفه نیست. یعنی هر کسی که عبودیت و تعبد داشته باشد، به قدرت الهی و به خداوند سبحان اعتقاد داشته باشد، این دعا در او اثر می‌گذارد؛ لذا این پیام خیلی مؤثر بود و شروعی شد برای یک تحرک دیگر و می‌توان گفت که خون تازه‌ای در وجود حزب‌ا... دمید تا حزب‌ا... با یک امید و اعتمادبه‌نفس بیشتری وارد معرکه با دشمن شد.

در جنگ 33 روزه، 60 درصد ارتش آمریکا در منطقه بود
در مساله جنگ ۳۳روزه یک عوامل پنهانی وجود داشت که درواقع عوامل واقعی جنگ بود و یک عوامل ظاهر و آشکاری وجود داشت که بهانه آن اهداف پنهانی بود. البته ما اطلاعاتی نسبت به آمادگی‌های رژیم صهیونیستی داشتیم، اما اطلاعاتی نسبت به این‌که دشمن می‌خواهد هجومی را در یک غافلگیری انجام بدهد، نداشتیم. بعد از شروع جنگ، از دو موضوع به این جمع‌بندی رسیدیم که بنا بود جنگی با سرعت و با غافلگیری انجام و در آن غافلگیری، حزب‌ا... منهدم بشود. اما جنگ در شرایطی اتفاق افتاد که دو اتفاق مهم، یکی مربوط به کل منطقه و دیگری مربوط به خود رژیم صهیونیستی وجود داشت. در مساله منطقه، آمریکا با توجه به حادثه 11 سپتامبر به یک توسعه فوق‌العاده‌ای در حضور نیروهای مسلح خودش در منطقه ما رسیده بود که تقریبا مشابه آن در بعد کمی فقط در جنگ جهانی دوم وجود داشت و در بعد کیفی، حتی در آن جنگ هم وجود نداشت. پس از حمله صدام به کویت در سال ۱۹۹۱ و متعاقب آن، حمله آمریکا و شکست صدام، یک ته‌نشین مسلحانه‌ای در منطقه ما به وجود آمد که منجر به استقرار نیروهای آمریکایی شد. اما از 11 سپتامبر به این طرف، به‌دلیل دو هجوم سنگینی که آمریکا داشت (به افغانستان و به عراق) تقریبا نزدیک به ۴۰ درصد نیروهای مسلحِ در خدمت آمریکا مستقیما وارد منطقه ما شدند و بعد در طول مدت به‌دلیل تعویضات و تغییراتی که انجام گرفت، حتی به حضور نیروهای ذخیره و احتیاط و گارد ملی هم کشیده شد. یعنی تقریبا می‌توان گفت بیش از ۶۰ درصد ارتش آمریکا اعم از نیروهای داخلی تا نیروهای بیرونی، وارد منطقه ما شدند. بنابراین یک حضور بسیار حجیم در بعد کمی اتفاق افتاد که فقط در عراق بالغ بر ۱۵۰ هزار سرباز وجود داشت و بیش از ۳۰هزار نیروی آمریکایی در افغانستان بودند. این غیر از نیروی متحدین بود که در افغانستان نزدیک به ۱۵ هزار نفر بودند. بنابراین یک نیروی ۲۰۰ هزار نفره آموزش‌دیده متخصص در منطقه ما، در کنار فلسطین حضور داشت. این حضور طبیعتا یک فرصت‌هایی را برای رژیم صهیونیستی ایجاد می‌کرد؛ یعنی حضور آمریکا در عراق، مانع تحرک سوری‌ها در سوریه بود، تهدیدی علیه دولت سوریه هم محسوب می‌شد، تهدیدی علیه ایران هم محسوب می‌شد. بنابراین شما اگر به جغرافیای عراق در‌هنگام جنگ سال ۲۰۰۶ (جنگ ۳۳روزه) نگاه کنید، می‌بینید در عراق که حلقه اتصال کشور محور و کشور مادر مقاومت است، آمریکا یک حائل نزدیک به ۲۰۰ هزار نفره از نیروهای مسلح خود با صدها فروند هواپیما و هلی‌کوپتر به اضافه هزاران دستگاه زرهی ایجاد کرد.

«سردار»، فقط لایق مغنیه بود
یک عملیات ویژه‌ای صورت گرفت که فرمانده آن شهید عماد مغنیه بود. نمی‌دانم چه اسمی برای او بگذارم؛ آیا این کلمه را که امروز مرسوم شده است، یعنی «سردار» را درباره او بگویم؟ امروز در کشور ما کلمه «سردار» و «امیر» عرف شده است، اما شهید عماد مغنیه، فراتر از این کلمه بود؛ او حقیقتا یک سردار به معنای واقعی بود؛ یک سرداری که شاید بتوانم بگویم شبیه‌ترین صفات را در صحنه جنگ به مالک اشتر داشت. من در شهادت او همان حالی را که در آقا امیرالمؤمنین‌(ع) هنگام شهادت مالک حادث شد، نسبت به مقاومت می‌دیدم.
در شهادت مالک، یک حالت حزن و اندوه فوق‌العاده‌ای، امام‌(ع) را گرفت و به تعبیری در بالای منبر گریست و فرمود: چه مالکی! که اگر کوه بود کوهی عظیم و بزرگ بود، و اگر سنگ بود سنگی سخت بود، آگاه باشید که به خدا سوگند، مرگ تو ای مالک، جهانی را ویران و جهانی را شاد می‌سازد. بر مردی مانند مالک باید گریه‌کنندگان بگریند، آیا یاوری مانند مالک دیده می‌شود، آیا مانند مالک کسی هست، آیا زنان از نزد طفلی برمی‌خیزند که مانند مالک شود. این جمله امیرالمؤمنین‌(ع) خیلی مهم بود که فرمود مثال مالک برای من، مثل وجود من برای رسول‌ا...(ص) بود. در مساله عماد همین حال بود؛ یعنی عماد نسبت به مقاومت یک چنین توصیفی داشت که من عرض کردم. اگر بخواهم از این عرف‌های متداول موجود خودمان عبور بکنم باید تشبیه بکنم به همان جمله امیرالمؤمنین‌(ع) پیرامون مالک که فرمود زن‌ها باید بزایند تا کسی مانند مالک در دنیا زاییده شود. عماد یک‌چنین شخصیتی داشت.

اسارت نظامیان اسرائیلی توسط عماد مغنیه
عماد مغنیه همان‌طور که اداره خیلی از صحنه‌های سخت را بر عهده داشت، مدیریت این عملیات ویژه را هم عهده‌دار بود و خودش از نزدیک نظارت و مدیریت کرد. عملیات او موفق شد و توانست در سرزمین فلسطین اشغالی، یک ماشین نظامی رژیم‌صهیونیستی را مورد حمله قرار بدهد و دو نفر را از داخل آن که زخمی شده بودند، به اسارت بگیرد. من به ماقبل عملیات کار ندارم؛ این عملیات، عملیات یک‌روزه نبود بلکه عملیات چندماهه‌ای بود که رژیم، تحت نظر گرفته شد و بر مبنای یک تدبیری که سید مقاومت جناب سیدحسن نصرا... به‌عنوان فرماندهی کل مقاومت در لبنان کرده بود، مدیر این صحنه که مسوول جهادی حزب‌ا...، عماد مغنیه (رحمه‌ا...‌علیه) بود، اقداماتی برای آمادگی قبل از این عملیات انجام داد که خیلی مهم بود و چون جزو بحث ما هم نیست الان خیلی ضرورت ندارد به آن بپردازیم. اما این عملیات، چهار عملیات بود نه یک عملیات؛ چهار عملیات مجزای ویژه بود. یکی، اصل طراحی این عملیات بود؛ دوم، موقع و زمان حمله بود؛ سوم، عبور از سیم‌خاردارهای خیلی متراکم و بلند و وسیع رژیم‌صهیونیستی و رسیدن به محل عملیات بود؛ چون عملیات فقط زدن نبود که انهدامی صورت بگیرد، باید عبور هم صورت می‌گرفت و می‌رفت آن‌طرف و اسرا را می‌آورد؛ لذا هر مأموریتی باید با دقتی صورت می‌گرفت که نفرات داخل نفربر کشته نشوند. چهارم هم این‌که باید به‌سرعت انجام می‌شد و این سرعت به ربع ساعت و نیم ساعت نبود بلکه به دقایق و ثانیه‌ها بود. باید به‌سرعت اسرا را به نقطه امن می‌بردند قبل از این‌که دشمن برسد. معمولا فاصله دشمن با نقطه عملیات در رویارویی زمینی چند دقیقه است، در نبرد هوایی که خیلی سریع‌تر است و دشمن سریع می‌رسد. لذا قبل از عملیات با دقت مورد بررسی قرار گرفت. یکی از ویژگی‌های عماد مغنیه توجهش به ظرافت‌ها و ریزه‌کاری‌های دقیق بود. لذا او چون عموما خودش از نزدیک مدیریت می‌کرد، طراحی هم به عهده خودش بود، اجرا هم به عهده خودش بود؛ و عماد موفق شد.

گریه عماد مغنیه از نامه رزمندگان حزب‌ا...
روزهای بیستم تا بیست و هفتم و بیست‌وهشتم روزهای سختی بود؛ من و عماد از هم جدا شدیم، سید در نقطه دیگری بود و ما شب‌ها با هم جلسه داشتیم. ما با اصول خاصی خودمان را به سید می‌رساندیم، با سید ملاقات می‌کردیم و عماد گزارش کامل میدان را می‌داد؛ تدابیر سید را هم اخذ می‌کرد. این روزها روزهای بسیار سختی بود؛ خیلی سنگین و سخت بود. تقریبا می‌توان گفت جزو سخت‌ترین روزهای این ۳۳ روز بود. حالا الان وقت بیان بعضی از موضوعات نیست. عماد یک ابتکار مهم انجام داد که خیلی اثرگذار بود. اگر بخواهم اثر این ابتکار را بیان کنم، باید آن را با پیام و وعده‌ای که آقا به سید درباره پیروزی در این جنگ داد مقایسه کنم؛ این ابتکار که آن اندازه اهمیت داشت، نامه مجاهدین در خطوط مقدم یا خطوط مواجهه با دشمن در زیر آتش دشمن، خطاب به سیدحسن بود. نامه عجیبی بود؛ یعنی آن روز وقتی نامه قرائت می‌شد، عماد که خودش طراح بود با صدای بلند می‌گریست و من ندیدم کسی این نامه را بشنود و نگرید. از آن مهم‌تر جواب سید بود؛ یعنی شاید اگر بخواهیم تشبیه بکنیم، شباهت داشت به اشعاری که اصحاب امام حسین‌(ع) در کربلا مقابل دشمن در دفاع از امام حسین‌(ع) می‌خواندند. کلام سید به مجاهدین خودش در تقدیر و تقدیس ایستادگی آنان، مشابه کلام امام حسین‌(ع) در شب عاشورا بود. این دو کلام ــ یعنی نامه مجاهدین به سید و جواب سید به آن ــ هر کدام اثرگذاری بسیار بالایی داشت و واقعا الهی بود. اصلا بیان این نوشته‌ها اثر فوق‌العاده‌ای گذاشت و انرژی بسیار بالایی را ایجاد کرد. از روز بیست‌وهشتم، روند جنگ بالعکس شد.

ترجمه بخشی از نامه مجاهدین حزب‌ا... به سیدحسن نصرا...
شما ما را خوب می‌شناسی و ما نیز شما را خوب می‌شناسیم. مسأله جدیدی نبود که از شما شنیدیم در تحقق پیروزی روی ما حساب می‌کنید. ما سخنان شما را از کانال‌های مختلف از جمله رسانه‌ها، ابزار ارتباطی مقاومت یا نشریه‌های دوره‌ای اتاق‌های عملیات مقاومت که به دستان رزمندگان مقاومت در مرزها می‌رسد، شنیدیم. ما این سخنان را شنیدیم و آنچه که می‌گوییم برای شما مسأله جدیدی نیست. با این حال، همان‌طور که لبنانی‌ها، امت اسلامی و جهانیان، صدا و سخنان شما را شنیدند ما نیز می‌خواهیم صدا و سخنان خود را به آن‌ها برسانیم...
ای سید ما! ما همچنان در اینجا یعنی در امتداد مرزهای فلسطین، استوار و ثابت‌قدم هستیم و در تمامی بخش‌های جنوب، عزت، کرامت و هیبت به چشم می‌خورد.
آنچه که بر آن عهد بسته بودیم همچنان مانند رعدوبرقی بر سر صهیونیست‌ها است. برخی از ما فرصت را غنیمت‌شمردند و به نبرد با زبده‌ترین نیروهای دشمن در عیتا الشعب و عیترون و مارون الرأس رفتند و در نهایت ضربه مهلکی را به فرماندهان دشمن وارد کردند. این در حالی است که هزاران‌نفر از رزمندگان مقاومت شما، با شور و اشتیاقی وصف‌ناپذیر منتظر فرصت ورود به نبرد با جسورترین سربازان دشمن هستند تا شکست سختی را به آنها تحمیل کنند تا به‌این‌ترتیب بقایای آنچه که از دشمن باقی مانده نیز نابود شود.
ای سید ما! ما سلاح شیخ راغب هستیم؛
ای سید ما! ما وصیت سیدعباس هستیم؛ ای رهبر ما! ما همچنان به عهدمان پایبندیم و برای آن بر شما و شهدا قسم خوردیم؛ ما وعده صادق شما هستیم...

ترجمه پاسخ سیدحسن نصرا... به نامه مجاهدین حزب‌ا...
برادرانم !
شما اعماق تاریخ این امت هستید، شما خلاصه روح این ملت هستید، شما تمدن و فرهنگ و اساس عشق و معرفت این امت هستید، شما نشان مردانگی این امت هستید، شما جاودانگی درخت سدر بر قله‌های ما و کرنش خوشه‌های گندم درسرزمین ما هستید. شما مانند کوه‌های لبنان سرفرازید، همواره پرغرور و رفیع و بلند‌قامت هستید. پس از خدا، شما امید و پشتیبان هستید، همان‌گونه که پیش از این بودید و پس از این نیز خواهید بود .
سرهایتان را می‌بوسم، سرهایتان را که بالاتر از همه سرهاست می‌بوسم و دستانتان را که همیشه به ماشه است می‌بوسم. با همین دستان است که خدای تعالی قاتلین پیامبران و بندگانش و فسادکنندگان در زمین را درهم می‌کوبد.گام‌هایتان را می‌بوسم که مستحکم در زمین کاشته شده‌اند و حتی اگر همه کوه‌ها منهدم شوند، نخواهند لرزید.ای برادرانم! ای کسانی که جمجمه‌های خود را به خداوند سپرده‌اید، به دورترین افق بنگرید. جواب من به شما تشکر من از شماست، اگر بپذیرید من نیز یکی از شما باشم و برادری برایتان باشم، برای اینکه شما خود رهبرید و شما سرورید و شما تاج سرید، مایه افتخار این امت و مردان خدا هستید، کسانی که به واسطه آنان پیروز خواهیم شد…

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها