برای آنها که ویدئو را ندیده‌اند اول شرح سکانس می‌نویسم‌. یک زمین مسطح وسیع است یک چیزی مثل پارکینگ‌های وسط شهر یا یک زمینی که ساختمانی کلنگی مهمانش بوده و کوبیده شده و معلوم نیست قرار است برج شود یا پاساژ یا هرچی، مهم نیست.
کد خبر: ۱۲۲۹۴۸۲

در انتهای تصویر چند مرد کت و شلواری هستند که دوربین دارد به سمتشان می‌رود. بعد صاحب دوربین می‌گوید بسم‌ا...الرحمن الرحیم امروز شنبه سیزده شهریور خیلی اتفاقی خدا می‌دونه خیلی اتفاقی از اینجا عبور می‌کردیم دیدیم این آقای مدیر‌عامل یکی از این بچه‌های کار رو... و بعد سکوت... این سکوت ادامه دارد و در آن آقای کت شلواری از جیبش یک چیزی به پسرک سرخپوش گونی به دست می‌دهد و بعد کله‌اش را ماچ می‌کند و بعد دوباره مرد دوربین به دست می‌گوید خیلی اتفاقی... حالا مرد کمک‌دهنده و هیات همراهش از کادر خارج شده‌اند و مرد دوربین به دست بچه را صدا می‌کند و با لحنی تحقیر‌آمیز می‌گوید: بدو بیا و ادامه می‌دهد شناختیش؟
پسرک ترسیده و معصوم می‌گوید، نه و مرد می‌گوید: مدیرعامل سازمان منطقه آزاد قشم بود؛ چقدر کمک کرد؟ پسرک حالا بیشتر ترسیده انگار که مرد دوربین به دست می‌خواهد پولش را بگیرد می‌گوید: 50 هزار تومن. بعد مرد به شکل ناشیانه‌ای می‌گوید: اتفاقی دید تو رو ؟ نه؟ یعنی از اینجا رد می‌شدی و خیلی اتفاقی تور و دید و کمکت کرد نه؟ پسرک دستش روی جیبش است کله‌ای تکان می‌دهد و می‌رود. حالا باز نوبت مرد دوربین به دست است در حالی که دارد از همان زمین خشک و خالی فیلم می‌گیرد باز می‌گوید: خیلی اتفاقی بود و چه خوب است که ما حواسمان به کودکان کار باشد. خسته نباشید و خدانگهدار شما خوبان.
بله همان‌طور که دیدید خیلی اتفاقی مرد بی‌خود و بی‌جهت از یک تکه زمین خشک و خالی دارد عکس و فیلم می‌گیرد خیلی اتفاقی آقای مدیرعامل را می‌بیند، خیلی اتفاقی به لحظه اهدای کمک تحقیر‌آمیز آقای مدیرعامل به پسرک ترسیده می‌رسد و آن را شکار می‌کند و خیلی اتفاقی‌تر هیچ‌کدام از کت و شلواری‌ها نمی‌گویند برادر من از راه رسیدی و دوربین به دست داری فیلم می‌گیری و می‌روی‌؟ ما تا اینجا شخصیت کمک‌دهنده را نشناخته‌ایم. فیلمنامه تکمیل شده مرد فیلمبردار در دهان پسرک می‌گذارد که مدیرعامل سازمان بود و آقای مدیر عامل حالا از قاب خارج شده‌اند.
یک کلیپ تهوع‌آور و چندش که مثلا خواسته مردم‌داری مدیر یک منطقه آزاد تجاری را به رخ بکشد. ناخود آگاه یاد شهردار رشت می‌افتم که او هم خیلی اتفاقی در تاکسی داشت کتاب می‌خواند و خیلی اتفاقی‌تر عکاسی با لنز تله آنجا بود و شاتر را چکاند.
روایتی از یک معصوم می‌خواندم که فرموده بود: طوری صدقه بدهید که دست دیگرتان هم از کمک به مستمند با خبر نشود... هی رفیق... بگذریم این ویدئو را دیدم و بعد به نتایج جالبی رسیدم: وقتی آقای مدیرعامل خیلی اتفاقی به پسرک کمک می‌کند یکی هم هست فیلم بگیرد پس: خیلی اتفاقی فیل‌ها بنفشند.
خیلی اتفاقی پنگوئن‌ها پرواز می‌کنند و خیلی اتفاقی‌تر در یک مسابقه دو، یک لاک‌پشت صدساله از یک یوز جلو زد. آقای مدیرعامل توی فیلم و آقایانی از این دست! ما را چی فرض کرده‌اید؟

حامد عسکری

شاعر و نویسنده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها