سفری کوتاه به مقصد ارنگه در اطراف پایتخت، پیشنهاد آخر فصلی ما به شما ست

هفت خوان؛ هفت آبشار

روزهای گرم تابستان به‌زودی جای خود را به روزهای کوتاه پاییزی می‌دهد. روزهایی که لذت سفر دو چندان می‌شود، زیرا هم هوا خنک‌تر است و هم روزها آن‌قدر کوتاه نشده‌اند که لذت سفر از بین برود، اما این ایام برای برخی هموطنانمان شلوغ‌ترین روزهای سال هم به شمار می‌رود به‌ویژه اگر محصلی در خانه داشته باشند و همین بهانه‌ای بشود تا قید برنامه‌ریزی برای سفر را بزنند، با این همه پیشنهاد من این است که حتی از همین فرصت کوتاه هم نگذرید و همچنان چشمان‌تان را به تماشای منظره‌ای زیبا و جانتان را به آرامش و هوایی تازه مهمان کنید؛ البته با انتخاب یک مقصد نزدیک و سفری کوتاه به مکانی زیبا و دلچسب، مثل همین روستایی که ما چند روز پیش کشفش کردیم و نزدیک پایتخت است و با طبیعت جادویی و سحرانگیزش می‌تواند آخر هفته تهرانی‌ها و مسافران شهریوری‌اش را بسازد.
کد خبر: ۱۲۲۹۲۳۶

در آخرین هفته تابستان با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم به سمت جاده چالوس برویم. تصمیم اولیه این بود که ساعتی را در جاده چالوس بگذرانیم و بعد از گشتی کوتاه و خوردن بستنی یا کاسه آشی به تهران برگردیم. کوله‌هایمان را بستیم و راهی کرج شدیم. کمتر از 20 کیلومتر در جاده چالوس رانده بودیم که جاده آسفالتی در سمت راست مسیر چشممان را گرفت.
این مسیر از جاده چالوس جدا می‌شد و با شیب تندی به سمت بالای کوه می‌رفت. روی نقشه چک کردیم، گوگل به ما گفت انتهای جاده به یک روستای سبز به نام ارنگه می‌رسد. جالب بود، چراکه سال‌ها در این جاده تردد کرده بودیم، ولی از وجود چنین روستایی ‌خبر نداشتیم.
زدیم به دل جاده خاکی
کنجکاوانه طی مسیر کردیم و بعد از پیچ اول، شیب جاده ملایم شد و دیگر به‌راحتی می‌شد با ماشین یا پیاده مسیر را ادامه داد. سمت چپ جاده مسیر خاکی وجود داشت که مردم در جمع‌های دوستانه و خانوادگی و با کوله و وسایل پیک‌نیک به سمت آن روان بودند. ماشین را کنار جاده پارک کردیم و کوله به دوش و مانند بقیه، راهی مسیر خاکی شدیم. هنوز مشخص نبود چه چیزی در انتظارمان است، اما برای ماجراجویی روز خوبی بود. مسیر خاکی بود و فقط یک نفر می‌توانست از آن عبور کند یا در نهایت با کمی کش و قوس دادن به بدن‌هایمان یک نفر هم از رو به رو می‌توانست از کنارمان عبور کند؛ درست مثل کوچه‌های آشتی محله‌های قدیمی همین تهران یا شهرهای دیگر کشورمان.
پیاده‌روی در مسیری که از یک طرف به کوه و از سمت دیگر به رگه‌ای از درختان سبز می‌رسید و مثل دیواره‌ای مانع از سقوط ما به دره و پرتگاه می‌شد، حس خوبی داشت؛ دیواره سبزی که تراکم درختانش رفته رفته بیشتر می‌شد. کمتر از 200 متر نرفته بودیم که در آهنی جلویمان ظاهر شد. دری که نه قفلی به آن بود و نه نگهبانی کنارش ایستاده بود. از در آهنی که رد شدیم، وارد یک تورفتگی در دل کوه شدیم. اینجا یک سمت مسیر دیواره‌های کوه و سمت دیگر دره بود که برای جلوگیری از سقوط، نرده آهنی جانمایی شده بود. اینجا روی دیوار تابلویی هم نصب و روی آن نوشته شده بود: «هفت چشمه ارنگه». حالا می‌دانستیم کجا ایستاده‌ایم.
یک توقف کوتاه در جایی دنج
این تو رفتگی که کمی شبیه یک غار کوچک است، فضای خنکی دارد و می‌توان برای مدتی در آن توقف و رفع خستگی کرد. فضای درون غار هم به‌اندازه‌ای است که چندین نفر بتوانند به راحتی در آن توقف کنند بدون آن‌که مزاحمتی برای دیگران ایجاد شود. در حال استراحت بودیم و سر چرخاندن به اطراف و جست‌و‌جوی چشمی که آبشاری بلند در انتهای دره چشم مان را گرفت؛ آبشاری که از این فاصله چندان مرتفع به نظر نمی‌رسید. نشستن در این غار کوچک و چشم دوختن به آبشاری که برخورد قطرات نقره فامش به صخره‌ها و پودر شدنشان تماشایی بود، آن‌هم در هوای خنکی که دست‌کم 5 تا 6 درجه با هوای جاده اصلی اختلاف دما داشت، خودش به تنهایی یک مقصد دنج و باصفا بود.
یک توقفگاه باصفای دیگر

اما باید از این مکان دنج دل می‌کندیم و طی طریق می‌کردیم به سمت ارنگه و همین کار را هم کردیم. از اینجا کنار مسیر خاکی، جوی باریک هم ظاهر شد تا بوی آبادی را استشمام کنیم. با ادامه مسیر به کف دره نزدیک می‌شدیم که رودخانه‌ای هم در میان آن قرار داشت و از میان سنگ‌ها رد می‌شد. پل باریکی برای عبور از رودخانه با گونی‌های سیمان و چوب ساخته شده بود که البته من پریدن از روی سنگ‌ها را ترجیح دادم... حالا دیگر وارد دره شده‌ایم و هوا به شدت خنک است. درختان در تمامی قسمت‌های دره حضور دارند و مانع ورود نور خورشید به داخل دره می‌شوند، جز پرتوهای کوچک طلایی رنگی که با زور و زرنگی خود را از لابه‌لای شاخ و برگ درختان به آب کف رودخانه می‌رسانند. اینجا حقیقتا برای یک پیک‌نیک تابستانه عالی است.
از میان درختان عبور می‌کنیم و به انتهای دره می‌رسیم که از هر نقطه‌ای که در این مسیر تاکنون دیده‌ایم، تماشایی‌تر است و سرسبز و زیبا. ما اما مسیر را تا جایی ادامه می‌دهیم که دیگر برای ادامه آن، چاره‌ای نداریم جز ورود به رودخانه و این قسمت می‌تواند انتهای پیاده‌روی و پیک نیک تابستانه ما باشد، اما خب، ما پیرو دل سربه هوا و کنجکاومان هستیم و برای همین هم می‌زنیم به دل رودخانه پرآب و خنک.
به آب که زدیم و جلوتر که رفتیم، دیدیم خانواده‌های زیادی با کودکانشان به آب زده‌اند و غوغای شادی شان، دره را پر کرده از شورِ شیرین زندگی.
و آبشارها طلوع می‌کنند
با ادامه رودخانه‌نوردی در یک سمت دره، آبشارهای کوچک یکی یکی پدیدار می‌شوند. آبشارهایی کوتاه و بلند که هر چه بیشتر آنها را پشت‌سر می‌گذارید، عرض دره نیز کمتر و عمق آب هم زیادتر می‌شود. حالا آب تا زانویمان بالا آمده و خنکی‌اش را از عمق استخوان حس می‌کنیم. حالا حقیقتا باید این قسمت را تنگه نامید.
سمتی از دره که آبشارها روی آن در جریان هستند، پوشیده از درختان و گیاهان سبز است و سمت دیگر دره دیوارهای صخره‌ای‌اند. صخره‌هایی که با سنگ‌های رسوبی پوشیده شده و برای عبور از آن باید بسیار مراقب بود. پیشنهاد ما این است که اگر اهل ماجراجویی هستید و توان کوهنوردی دارید، از اینجا به بعد را طی طریق کنید، چراکه از اینجا به بعد باید دست به سنگ شویم و برای رسیدن به بخش بعدی کمی هم صخره‌نوردی کنیم. سطح صخره‌ها و سنگ‌ها در داخل تنگه لیز است، هرچند عبور از آن، آنقدرها هم که فکر می‌کردیم، سخت نبود.
ورود به سرزمین قصه‌ها
بالاخره تنگه را پشت سر می‌گذاریم و وارد فضای آزاد می‌شویم که دیوارهای اطرافش بیش از ده متر ارتفاع دارند و به سختی اجازه ورود نور خورشید به درون خود را می‌دهند. در بلندی و عظمت این دیواره‌ها همین بس که درختان بلند و تنومند در برابر آنها به چشم نمی‌آید و حس عجیب و حتی دلهره‌آوری از بودن در آن سراغت می‌آید. به انتهای دره می‌رسیم و آرام‌آرام فضای وهم‌آلود و زیبایی جلو چشمانمان پدیدار می‌شود. انتهای دره شکافی که برای رسیدن به آن باید از روی صخره‌ها عبور کرد؛ صخره‌هایی که مثل پله روی هم قرار دارند و عبور از آنها کار سختی نیست. در این میان حوضچه آبی هم وجود دارد که برخی که مثل ما پایشان به اینجا رسیده و البته اهل شیرجه زدن هستند، از بالای صخره به داخل آن می‌پرند. به کنار شکاف می‌رسیم که دیوارش بیش از 20 متر ارتفاع دارد و شاید هم بیشتر. رد آب روی دیواره شکاف به وضوح دیده می‌شود و به آبشاری ختم می‌شود که به گفته برخی وحشی‌ترین آبشار منطقه است. درست قسمت پایین آبشار، حوضچه دیگری وجود دارد، عمیق‌تر از حوضچه قبلی که اینجا هم داوطلبانی برای شیرجه زدن دارد. ایستادن در این قسمت و خیره شدن به دیواره‌های بلند آبشار نیز حس وهم‌آلود و گنگی ایجاد می‌کند؛ درست مثل این‌که وسط یک قصه خیالی از سرزمین دیو و پریان ایستاده‌ای، همان حسی که در دوران کودکی با مشاهده برخی صحنه‌ها در پویانمایی مثل سریال سندباد داشتیم؛ یادتان که هست؟!...
آب آبشار در زمان سفر ما بسیار کم بود و به گفته مردم محلی به علت شلوغی، مسیر آبشار منحرف شده بود، برای همین پرش در حوضچه‌ها می‌توانست خطرناک باشد.
در این گوشه از شکاف می‌نشینیم. صخره‌های اینجا به شدت زیبا هستند و برای ساعت‌ها می‌توانند ما را جذب و مسحور خودشان کنند. در بالای صخره‌ها آسمان آبی خودنمایی می‌کند. با این‌که هوا در خارج از دره بالای 30 درجه است، اما در این نقطه از تنگه هوا خنک و مطبوع است.
از کنار آبشار وحشی که به تنگه نگاه می‌کنید، شکافی باریک و سبز دیده می‌شود که چیزی جز زیبایی در خود ندارد.

حواسمان باشد که ...

آبشار هفت چشمه ارنگه طبیعتی زیبا دارد. آبشارها و چشمه‌های این منطقه باعث خنکی و سبزی منطقه شده است. اولین آبشارهایی که دیدیم به هفت چشمه و آبشار انتهای دره به آبشار آدران مشهور است. برای رفتن به این منطقه بهتر است لباس گرم با خود همراه داشته باشید. همچنین با توجه به این‌که احتمال عبور از رودخانه وجود دارد، یک دست لباس اضافه در کوله همراه داشته باشید.
در مسیر، سطل‌های زباله کمی وجود دارد و به علت شلوغی و تاخیر در تخلیه زباله‌ها بهتر است، زباله کمتری تولید کنید. پیشنهاد می‌کنیم زباله تولیدی خود را داخل کیسه بریزید و با خود برگردانید تا درون سطل‌های زباله سطح شهر بیندازید. بهتر است با کوله سبک رودخانه‌نوردی کنید و کتانی مناسب به پا داشته باشید.

فاطمه فراهانی

ایران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها