گفت‌وگو با کامبیز درمبخش؛ کاریکاتوریستی که می‌گوید هنرمند شدن به ژنتیک هم مربوط می‌شود

خط ونشان می‌کشم برای بی‌عدالتی‌ها

بای بسم‌ا... از نخستین تماس‌ها تا صورت‌بندی این گفت‌وگو، بیش از سه‌ماه زمان‌بُرد. شکستگی پای استاد (که هیچ‌گاه قلمش شکسته‌مباد) احوالپرسی‌ها و این هشدارِ مکررشده که «آنقدر این‌ور آن‌ور با من مصاحبه‌ کرده‌اند که هرچی بگم تکراریه! مصاحبه‌هام تا الآن خیلی شبیه هم از آب دراومده»! استاد که شنید: نگران نباشین شیوه این گفت‌و‌گو جوریه که ناگزیر از سخنِ تازه‌اید شک‌نفرمایین. و شک نکردن و...! ناکرانمندی هنر کامبیز درمبخش را علاوه بر نشریه‌ها در کتاب‌هایی چون بدون شرح، دفتر خاطرات فرشته‌ها، کتاب کامبیز، المپیک خنده، سمفونی خطوط، هنرهای تبسمی و... بارها به تماشا نشسته‌ایم و با یک جست‌وجوی اینترنتی از روند درخشانی که در مسیرش داشته از دستاوردهایش به شور می‌آیید. پس هنگامی که برای هنرجوهای هنوز پخته‌سوخته نشده رهنمودی دارد با جان باید نیوشید (مثلا فرازهایی که چندی‌پیش برای جشنواره جوانان قلمی‌کرد:) «عجله‌نکنین برای هنرمندشدن! این کار رنج‌داره و زحمت. باید فولاد آبدیده بشین باید کارکنین کار کار کار.» این کاریکاتوریست پیشکسوت در پاسخ این پرسش که «هنرمند متولد شدین یا هنرمندی بعدا از شما به وجود اومد» می‌گوید به ژنتیک باور دارد، چون پدرش هم در کار شعر و ادبیات و تئاتر و... بود: «پدرم باعث‌ شد؛ منو به مجله‌ای برد که سردبیرش بود و اولین‌کارم اونجا چاپ‌ شد» عموکامبیز (بچه تهرونه کوشیدیم گویش‌شون تا جاداره دست‌نخورده باشه) از بچگی، کارهای عجیب‌غریب می‌کرد پنج‌شش‌سالگی حرف‌های طنزآمیز عجیب‌غریب می‌زد که البته نمی‌شود اینجا نوشت! «ولی این در وجود من بوده نبوغی که باید پروردش. کارِ الآن را که می‌بینم با اون‌موقع چقدر متفاوته! چقدر پرورش‌یافته!» به سخنِ استاد: «هنرمندها به هرحال طبقه خاصی‌اند مردم عادی هنرمندها رو درک نمی‌کنن درک‌کردن‌شون زحمت‌داره فهمیدنِ هنرمند خودش هنره» جالبه که استاد درمبخش همچنان از رفتارهای عجیب‌غریب سرشاره: «بله دارم! رفتار عجیب‌غریب من اینه که مث دیوونه‌ها می‌شینم خط می‌کشم. بارها شنیدم از آدم‌های دور و برم که این [آقا] دیوونه است همش نشسته روی کاغذ خط‌می‌کشه!»
کد خبر: ۱۲۲۹۲۰۱

در آغاز یه‌‌روز کاری، خط‌ها چه‌جوری به شما سلام میگن؟
خط‌ها دیگه اینقدر زیاد هستن که من نمی‌تونم جواب همه‌شون رو بدهم.
نهیب‌زدن کاریکاتور به شما که پاشو من رو بکش؟
مرتب.
زنگ بیداری شما با کاریکاتوره؟
زنگ بیداری و خوابم... تمام ذهن و روح من رو اشغال‌کرده.
معمولا چه‌جوری با شما انس‌ می‌گیرن؟
وقتی سال‌ها شب و روز با خط سروکار دارین و از وقتی بیدار میشین، خط می‌کشین رو کاغذ، به‌هرحال این انس پیدا میشه.
یه روز فوق‌العاده برای کاریکاتوریست؟
روزهاش ایده‌آل نیست.
اگه بود؟
هیچ‌وقت کاریکاتوریست نمی‌شد.
چطور همکار مفیدتر و راهگشاتر برای کاریکاتورا باشین؟
بستگی‌داره به هنرمند.
ایده‌ای که کاریکاتورا رو رساتر می‌کنه؟
رازش سال‌ها کار و زحمت و کوشش و عشقه به کار.
راهکاری برای فزونی این عشق؟
کارکردن، کار و کار.
کی وجدان کاریکاتوریست آسوده است؟
موقعی که ببینه کارش مخاطبش رو پیداکرده و مخاطب ازش لذت‌برده.
باعث تغذیه روحیه کاریکاتوریست؟
دیدن آثار خوب همکارای دیگه.
شگفت‌زده‌تون کرده؟
در دوره ما خیلی کمیابه، چیز ساده‌ای نیست.
وجودش مایه دلگرمیه؟
دوست خوب.
اجق‌وجقی خط‌ها؛ هم زهرخند، هم جشنِ خطوط، هم...؟
همون‌طور که مستقیم و کوبنده‌است، نرمی و لطافت هم داره.
از ویژگیای هنرمند خلاقی مثل شما؟
ویژگی کاری یا اخلاقی.
جواب خوبیه چون ویژگی‌ بسیاره، حالا! چی انگیزه‌بخشه؟
مردم.
کاریکاتور کم‌حرف؟
انواع مختلف داره. یه‌‌نوعش که من می‌گم به کمال‌رسیده، کاریکاتور بدون کلامه.
کاریکاتور خجالتی که در لفافه حرفش رو بزنه؟
این از ویژگی‌های کاریکاتوره.
از ابزار اصلی کاریکاتوریست‌ها؟
نمادین حرف‌زدن.
وظیفه مهم کاریکاتوریست؟
آگاهی دادن به مردم.
این که مطبوعات از اول سیاه و سفید بوده؟
62 سال بیشتره کارم تو مطبوعات چاپ‌میشه. از شماره اول اطلاعات‌هفتگی تا الآن خط سیاه‌ و سفید بود.
یعنی؟
اصلا سیاه و ‌سفید فکر می‌کردی.
وقتی از رنگ استفاده می‌کنین؟
که لازم باشه.
خالص به نظر شما چه رنگیه؟
خالص به نظر من سیاه و سفیده.
زیراکه؟
رنگ در واقع از اونجا شروع میشه.
و این مثل چیه؟
مثل تولده یا ابتدای یه داستانیه که تکامل پیدامی‌کنه.
با کدوم رنگا‌ رفاقت‌تون صمیمانه‌تره؟
میرم طرف رنگ‌هایی که آروم‌تره آبی، آبی آسمونی، صورتی. رنگ‌هایی که بیشتر طبیعی هستن نه ساختگی.
چه وقت رنگ خاکستری همه چشم و منظره‌تون رو پرکرده؟
زمانی که بخوام یه داستان دردناکی رو القا بکنم.
کدوم‌رنگ رو به نشانه کمال به کار بستین؟
قرمز.
تجلی محبت‌ و مهر با کدوم رنگ؟
صورتی.
با کدوم رنگ دلشکستگی‌هاتون رو منعکس‌کردین؟
تمام کارای من ثمره دلشکستگی‌هاست.
با کدوم رنگ چنان میونه‌تون به‌هم‌خورده که مدتای طولانی در کاراتون پیداش نشده؟
من معمولا رنگ سیاه کمتر مصرف می‌کنم چون کار آدم با سیاه میره به طرفی که کثیف‌ بشه؛ تازگی و شفافیت رو از بین می‌بره، دوری‌می‌کنم مگه این که لازم‌بشه.
بعضی وقت‌ها عصبانی‌شدین از بدقلقی بعضی رنگا؟
بله، ولی همیشه سعی‌کردم اونا رو تحت کنترل در بیارم اونا رو رام بکنم.
در چه شرایطی شده که برخی رنگا خودشون رو به شما دیکته بکنن؟
یه شرایط خیلی‌غمگین و ناجور رنگای تیره‌تر مثل خاکستری یا سیاه.
بوم نقاشی مانند چیه؟
میدونِ مشق.
تعریف‌تون از صفحه کاغذ؟
برای من مثل یه‌‌صفحه سینما می‌مونه که من در اون کارام رو به نمایش می‌ذارم.
تفاوت این صفحه نمایش شما؟
اینه که مدت‌ها باید بشینی وقت صرف فیلم کنی در این صفحه، اما شما خیلی زود و سریع همه‌چیز رو در می‌یابین.
بالاتر از سیاهی رنگی نیست واقعا؟
نه نیست.
به شورانگیزی طرح و رنگ‌تون جلوه میده؟
لطافت، شاعرانگی.
هنرتان رو غنی و سرشار کرده و می‌کنه؟
ایده‌هام فکرام، نایابن... کمیابن.
مهم‌ترین ملاک رفاقت با خط‌ها؟
این‌که آن خط مثل امضای چک، خط خودم باشه.
شده میونه‌تون با خط‌ها به هم بخوره؟
نه، چون به‌مرور زمان جزئی از وجودِ من شدن.
نرنجیدین ازشون؟
نه.
آیا شده رنگا سرتون جیغ بکشن؟
نه.
یا شما سر اونا فریاد بکشین؟
نه!
نومیدی‌های گذرا و احساس خستگی؟
اصلا.
بعضی وقت‌ها روی دیوارها می‌نوشتن: این خط رو بگیر و بیا... شده دنبالش رو بگیرین و برین؟
بله از بچگی زیاد! این در واقع یه‌‌معنی چیز هم داره و اون یعنی راهی‌ست که ادامه داره.
ذهن شما هم واقعا خط‌خطیه؟
خط‌خطی خوب! نه خط‌خطی بد و منفی.
حالا! خط‌های مغزتون هم شبیه کاریکاتوره؟
بله!
دقت‌تون در قیافه‌های مردم (مثلا نسوان) باعث سوءتفاهم شده؟
بله... یه‌‌نقاش باید همه‌چیز رو ببینه.
خب! ذهن خط‌خطی شما چه‌کاری نباید بکنه و برعکس؟
خیلی طبیعیه، آدم به مرحله‌ای از بلوغ که می‌رسه همیشه چیزهای خوب رو انتخاب‌می‌کنه بنابر این چیزهای بد اتوماتیک‌وار میره کنار و...
میگن دخل‌وخرج مردم شده مثل کاریکاتور؛ موافقین؟
بله.
حس شما از بدون شرح؟
نام اولین‌کتاب من «بدون شرح» بود که سال 1349 به وجود اومد و 1352 چاپ‌شد اون‌موقع خیلیا نمی‌دونستن اصل اصطلاح از مجلات و روزنامه‌های فرانسه اومده...
این روزها چه‌چیزی واقعا بدون شرحه؟
خیلی چیزها. کافیه برین توی خیابون و ببینین.
یه پرسش از خویشتن؟
هزاران ایده دارم تکلیف این چی میشه من که نمی‌تونم همه‌شون رو اجرا کنم.
بزرگ‌ترین استاد و آموزگارتون؟
چون این هنر از غرب اومده کاریکاتوریست‌های فرانسه و اروپای شرقی روی کارم اثر داشتن. کوشیدم از اون سیستم کلاسیک قدیم بیام بیرون، کارم رو جهانی بکنم و همه‌فهم.
میونه شما و تاثیرپذیران از کاراتون؟
بهشون احترام‌می‌ذارم، چون خود من هم اوایل از دیگران تاثیرمی‌گرفتم.
با این که آدم موفقی هستین در این حوزه، اما؟
اما مرتب کار می‌کنم و کار می‌کنم.
هنرمند مجموعه‌ای است از...؟
از خودش و تاثیرهایی که از دیگران می‌گیره.
استعداد شما رو بارور و پربرکت کرد؟
دیدن آثار دیگران، تماشای بهترین‌های دیگران.
شکوفایی و خلاقیت شما بدون اون ممکن نمی‌شد؟
مطالعه روی فرهنگ دنیا.
آتشی که در روح شما روشنه و شما را گرم می‌کنه؟
کارم. فقط کارم.
از ریشه‌های باستانی هنر شما/ منابع الهام؟
مینیاتورها، نقاشی‌های ایرانی.
برای این‌که ثابت‌کنین کار شما غربی نیست، بلکه جهانی ا‌ست؟
مقدار زیادی از اونا رو در کارم ادغام کردم.
دوره دوساله مینیاتورها؟
مینیاتوری را مردمی کردم که همیشه در خدمت دربار و شاهان بود. من خواسته‌های مردم رو با وارد کردن انتقاد و طنز سیاه به مینیاتور مطرح کردم و کسی پیشتر چنین نکرده ‌بود.
نقطه اصلی کارهای شما؟
طرفِ مردم‌بودن و انسان‌دوستیه.
انسان آثارتون دنبال انسانیه که اون رو بفهمه یا به اون بفهمونه؟
بیشتر وظیفه‌اش اینه که بفهمونه.
اگه دل خط‌هاتون بگیره دلتنگ بشن؟
خط تنها نیست همیشه با موضوعه و اون موضوعاته که دلتنگی رو مطرح می‌کنه.
حالا اورژانس فوریت‌های پزشکی هست برای این خط‌ها؟
(با خنده) والاا! حال خط‌های من همیشه خوبه.
اگه خط‌ها علیه شما شورش کنن؟
نمی‌دونم چه اتفاقی میفته.
اگه به حرف قلم‌تون گوش نکنن؟
سعی می‌کنم گوش کنن وگرنه اون دیگه خط من نیست.
خط‌ونشان‌کشیدن برای کی، برای چی؟
بعضی از این سال‌ها معمولا برای بی‌عدالتی‌ها، نادرستی‌ها، اشتباهات.
شده کاریکاتورا برای شما خط و نشان بکشن؟
نه، به هرحال من هستم که اونا رو به وجود میارم.
هنرهای تبسمی؟
خیلی‌ها به من میگن عنوانایی که می‌ذاری جالبه.
تفریح شما چیه؟
کار کردن.
تفریح کاریکاتوراتون؟
همونه فرقی نمی‌کنه.
اگر کاریکاتورا بریزن توی شهر و رژه برن؟
تازه میشه مثل مردم الآن.
کی فریاد کاریکاتورا گوش فلک رو کر می‌کنه؟
والا یه‌‌مقداری کر کرده، ولی کافی نیست. فضای مناسب می‌خواد.
چه هنرمندایی جاودانن؟
هنرمندهای خوب، درجه‌یک.
راز جاودانگی؟
البته کار خوب، اثر خوب.
عاقبت‌بخیری کاریکاتوریست در چیه، به چیه؟
کاریکاتوریستی که با مردم نباشه عاقبت‌بخیر نیست.
خستگی رو از تن‌تان می‌گیره؟
کار کردن.
اگه خطِ سطرها رو موجِ دریا بگیریم کاریکاتورهای روزنامه کوسه است یا...؟
همون کشتی نجاته.
خداکنه خط شما موازی باشه با... (بهرام‌عظیمی می‌گفت کاش باصداقت)؟
موازی باشه با صلح و دوستی.
یکی از آفت‌های کاریکاتور؟
کمیک استریپ.
پاسپورت هنرمند فراتر از مرزهای سیاسی؟
خودت رو که با کارِت بشناسونی یه موفقیت بزرگ و یه پاسپورت بین‌المللیه.
چه آرزویی دارن برای شما؟ خط‌های شما رو میگم.
باید از خود خط‌ها پرسید.
یه دعای خیر در حق خط‌ها؟
همیشه صلابت‌شون رو حفظ کنن.
اگه رنگا شما رو دعا کنن چی میگن؟
خدای من کامبیزو نگه‌دار.
پس‌انداز اُخروی کاریکاتوریست؟
کتاب‌هاش، طرح‌هاش که ماندگارن (چون همه‌چیز ماندگار نیست) کارهای ماندگارش.
در رفاقت با خط‌ها از همه مهم‌تر به چی دست‌ پیدا کردین؟
به یه توانایی که قبلا نداشتم.
و چی دستگیرتون شد؟
با کمترین خط می‌تونم مفاهیم بزرگ رو القا کنم.
و به کجاها رسیدین؟
کار هنر انتها نداره یعنی آدم می‌تونه خیلی ادامه بده.
و شما که به جاهای خوب رسیدین؟
ولی به نظرم هنوز کامل نیست.
کدوم واقعیت دیگه برای شما واقعی نیست؟
این که دارم پیر میشم واقعی نیست برام.
جالبه در این مصاحبه‌ها یکی از هنرمندان همین رو گفت:
بله این شدیدا در من وجود داره. همیشه می‌گم توی وجود من یه آدم 18ساله زندگی می‌کنه.
طی سفر در خود چی‌ها دیدین؟
خودکاوی‌های من دنیاییه که نشون‌دادنش خیلی کار مشکلیه.
برای آخر مصاحبه چی می‌فرمایین؟
آخر مصاحبه می‌فرمایم که مصاحبه این‌جوری نکرده ‌بودم از این نظر جذاب بود.

10 سوال داغ

وجودش مایه دلگرمیه؟
دوست خوب.

بوم نقاشی مانند چیه؟
میدونِ مشق.

به شورانگیزی طرح و رنگ‌تون جلوه میده؟
لطافت، شاعرانگی.

خالص به نظر شما چه رنگیه؟
به نظر من سیاه و سفیده.

تفریح شما چیه؟
کار کردن.

ذهن شما هم خط‌خطیه؟
خط‌خطی خوب! نه خط‌خطی بد و منفی.

روح کارهای شما؟
طرفِ مردم‌بودن و انسان‌دوستیه.

خستگی رو از تن‌تان می‌گیره؟
کار کردن.

راز جاودانگی؟
البته کار خوب، اثر خوب.

یکی از آفت‌های کاریکاتور؟
کمیک استریپ.

علی مظاهری

روزنامه‌نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها