عمر مختار و احمد شاه مسعود؛ چه چیزی این 2 نفر را به هم مربوط می کند؟

پنـج‌شیــر‌صحــرا

این روزها مصادف است با سالگرد شهادت 2 مبارز استقلال طلب در افغانستان و لیبی احمد شاه مسعود معروف به «شیر دره پنجشیر» و عمر مختار معروف به «شیر صحرا»
کد خبر: ۱۲۲۸۴۱۹

دقیقش را بخواهید 1942 کیلومتر می‌شود. از چه حرف می‌زنیم؟! فاصله دره پنجشیر تا همدان را عرض می‌کنیم. این فاصله چه دخلی به موضوع گزارش ما دارد؟ سه ماهی از بازگشت دوباره علی مظاهری به تحریریه گذشته است؛ همکار پیشکسوت روزنامه‌نگارمان که در سال‌های دور و قبل از خیلی از ماها اینجا در تحریریه میرداماد حاضر بوده و حالا چند وقتی است مصاحبه‌های آخر هفته‌هایش را در صفحه آخر می‌خوانید. برایتان جالب است بدانید تصویر پس‌زمینه رایانه استاد، مدتی تصویری از مرحوم احمدشاه مسعود بود که در چمنزاری دراز کشیده و مشغول کتاب خواندن است.
حالا که در حال نگارش این سطور هستیم، مظاهری نیست و برای گرفتن مصاحبه راهی خارج از تحریریه شده وگرنه حتما سراغی از او و علاقه‌اش به مسعودِ شهید می‌گرفتیم. احمدشاه مسعود آنقدر شخصیت مهمی است که روز شهادتش در افغانستان را بگذارند «روز شهید» و به او هم لقب رسمی «قهرمان ملی» بدهند. در سال‌های 57 تا 67 که خاک افغاستان، لگدکوب قوای اشغالگر ارتش سرخ شوروی شده بود از افغان‌هایی بود که تا روز آخر با اشغالگران کمونیست جنگید. علاوه بر روحیه او و یارانش که زیر سایه اجنبی در کشور خودشان نمی‌رفتند، موقعیت جغرافیایی دره پنجشیر هم باعث شده بود که پایگاه آنها برای ارتش سرخ به یک دژ تسخیرناپذیرتبدیل شود. ارتش سرخ که سال 67 از افغانستان عقب کشید، آرام آرام هیولای سلفی از خواب بیدار شد. این هم یعنی باز شدن جای پای آمریکا و سعودی و دیگران. مسعود دوباره دست به اسلحه شد. تقدیر رقم زده بود که خون مسعود بعد از 22 سال مجاهدت با اجنبی‌ها و عوامل داخلی‌شان 18 شهریور 81 به دست عوامل القاعده در شمال افغانستان به زمین ریخته شود.
آوازهای روسی
اجمالا عرض کردیم که افغانستان قبل از این همه جنگ‌های داخلی، درگیر ده سال اشغال زیر چکمه نظامیان ارتش سرخ شوروی بوده است. نمی‌شود از یک طرف دم از آن بزنیم که مسعود و دیگر مجاهدان افغان یک دهه با اشغالگران و دست‌نشانده‌های داخلی آنها دست به ماشه بودند ولی سراغ اصل موضوع آن ده سال نرویم.
ده سالی که یک دولت وابسته در کابل مستقر بود و به پشتگرمی نوک مگسک ارتش سرخ در افغانستان جولان می‌داد و شلتاق می‌کرد. به عبارت بهتر، دوران حکومت کمونیستی در افغانستان بخش مهمی از پس‌زمینه این کشور که نقش مجاهدی مانند مسعود در چنین بستری بهتر شناخته می‌شود.
یکی از نویسندگان و هموطنان مسعود در همین ایران و به همت یک ناشر ایرانی، رمانی منتشر کرده با همین موضوع. صحبت از رمان خوشخوان «آوازهای روسی» است که احمد مدقق نویسنده خوش‌ذوق افغانستانی به کمک شهرستان ادب آن را منتشر کرده است.
مدقق که یکی دوباری هم در همین جام‌جم سراغش رفته‌ایم داستانش را در سال‌های حکومت کمونیستی افغانستان روایت می‌کند و شرح حال یک جوان افغان است که برای درس و دانشگاه از مناطق تحت سیطره مجاهدین به کابل می‌آید. این وسط یک سری اتفاقات برای شخصیت اصلی داستان می‌افتد که ... اجازه بدهید بیش از این روده‌درازی نکنیم. اگر طالب خواندن این رمان بودید به نزدیک‌ترین کتابفروشی محل بروید و آوازهای روسی نوشته احمد مدقق را بخواهید که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
این را هم آخر کاری بگوییم احمد مدقق در جایزه ادبی سال گذشته جلال آل‌احمد توسط بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان مورد تقدیر قرار گرفت.
روزی روزگاری القاعده
عمده خاطرات نسل ما از مسعود مربوط به فعالیت‌ها و مجاهدت‌های او در دهه 70 شمسی علیه طالبان و حامیان آنها بود. طالبان هرچند ابتدا به عنوان یک نیروی افغان مورد تایید مسعود بودند، اما به تدریج راه‌شان از امثال مسعود و دیگر افغان‌هایی که خاک افغانستان را برای افغان‌هان می‌خواستند، جدا شد.
مسعود به مرور متوجه شد که طالبان در افغانستان تبدیل به دروازه‌ای برای خیمه زدن سعودی‌ها و اذناب‌شان شده. مسعود عقیده راسخ داشت که اگر سایه حمایت تفکر سلفی از روی سر طالبان برداشته شود و پشت‌گرمی سعودی و پاکستان نباشد، کندن ریشه تروریسم از افغانستان شدنی است. او سه سال قبل از ترورش و حتی در شرایطی که بخش اعظم خاک افغانستان در سیطره طالبان بود و او بر مساحتی کمتر از 10 درصد خاک کشورش مسلط بود هم پیشنهاد وزارت خارجه آمریکا مبنی بر زمین گذاشتن سلاح و تسلیم طالبان شدن را نپذیرفت. در نهایت هم جانش را در این مسیر از دست داد.
نوع حضور تفکرات سلفی مانند القاعده و نسبتی که این گروه با طالبان و مجاهدان داشتند بخش مهمی از پس‌زمینه بخش دوم زندگی مبارزاتی مسعود است. کتاب‌های متعددی در این زمینه نوشته و منتشر شده است. کتاب روزی روزگاری القاعده یکی از ساده‌ترین و روان‌ترین کتاب‌هایی است که می‌تواند تصویر خلاصه و مجملی از این مساله برای مخاطب ترسیم کند. کتاب توسط وحید خضاب ترجمه و به همت انتشارات نارگل راهی بازار شده است. این کتاب را از دست ندهید تا برایتان روشن‌تر شود مسعود با چه طیفی از دشمنان داخلی روبه‌رو بود.

محمدصادق علیزاده
ادبیات و هنر

همان‌روز که چشم‌های بی‌سوی معمر قذافی بر تارک صورت مخدوشش، واپسین نگاه‌ها را به مشت‌های گره‌خورده انقلابیون لیبی دوخته بود، در طرابلس جوان‌ها عکس‌ها را از زیر دستگاه چاپ بیرون می‌آوردند تا در جشن شادی سقوط دیکتاتور، آنها را بر سر دست بگیرند؛ بیش از 80 سال از شهادت عمر مختار می‌گذشت، اما او هنوز برای جوان‌های سرزمینش پدری بود آزادی‌خواه و نماد مردانگی و آزادی.
مگر عمر مختار که بود و چه کرده بود که در پهنای یک قرن همچنان قهرمان ملی جوانانش بود؟
او 20 سال در بیابان‌های لیبی علیه فاشیست‌ها و استعمارگرها جنگید. نسبش به قریش می‌رسید. گفته‌اند هزار بار جلوی اشغالگران ایستاد از وقتی که ارتش عثمانی در برابر قوای ایتالیا، از لیبی عقب‌نشینی کرد. اوج مبارزات وقتی بود که دولت فاشیستی موسولینی در ایتالیا سر کار آمد و با مجاهدان لیبی درگیر شد. آخرین مبارزه سپتامبر سال 1931 بود؛ جایی که عمر مختار در یکی از جنگ‌های خود با ارتش ایتالیا، به محاصره در آمد و اسیر شد. فاشیست‌ها، شیخ را به شهر بنغازی منتقل کرده و در محکمه‌ای نمایشی، حکم اعدامش را صادر کردند و سپس مقابل هوادارانش به اجرایش پرداختند. فرازهایی که از محکمه نظامی او نقل شده، شگفت‌انگیز است. ژنرال گراتسیانی، فرمانده کل ارتش ایتالیا در لیبی، از شیخ مختار پرسید: چرا با حکومت فاشیستی با شدت و پیگیری درگیر بودی؟ شیخ جواب داد: برای دین و وطنم. گراتسیانی گفت: آیا امکان دارد از اعتبار خودتان استفاده کنید و از شورشیان بخواهید برابر حکومت ایتالیا تسلیم شوند؟ شیخ مختار پاسخ داد: امکان ندارد. ما انقلابیون با یکدیگر هم قسم شده ایم که همه مان تا آخرین نفر کشته شویم.
آنتونی کویین‌ترین مرد تاریخ مقاومت
شاید اولین‌باری بود که اشک‌های پدرم را می‌دیدم؛ خب می‌دانید که آدم فرو می‌ریزد، یکهو پشتش خالی می‌شود و به این فکر می‌کند پس در جهان هستند لحظه‌ها و بزنگاه‌هایی که بتوانند خم به پیشانی قهرمانت بیاورند و با اشک آشتی‌اش دهند. فقط غم یک ابرقهرمان می‌توانست چشم‌های قهرمان مرا تر کند؛ عمر مختار. وقتی در سکانس پایانی فیلم «شیر صحرا»، او را بر سر دار کردند و عینک گردفریمش روی زمین افتاد، پدر اشک ریخت. او عاشق صحنه‌های حماسی توأم با غلیان احساسات بود و هست. عاشق وقت‌هایی که درام به اوج خود می‌رسد و در این به اوج‌رسیدن، عاطفه تصویر و کلام حرف اول را بزند. بارها وقتی نشسته‌ایم به تماشای فیلمی یا حتی سخنرانی‌ای چیزی، گفته نگاه کن، طرف را ببین احساساتی شد. پدرم حتی عاشق تماشای لحظه اعطای جایزه به بازیگرهاست، می‌دانید چرا؟ چون در آن لحظه اغلب بغض‌شان می‌ترکد و احساساتی می‌شوند. بارها هم نقل کسانی را گفته که پای مرگ، چنین و چنان جملاتی را بر زبان رانده‌اند و این راستش را بخواهید وحشت‌زده‌ام می‌کند هر بار و آن یک پلان، وقتی عینک روی زمین افتاد و پاهای مختار از زمین فاصله گرفت، کار خودش را با پدر کرد.
بعد از آن، «شیر صحرا» شد یکی از فیلم‌های اصلی نمایش خانگی در خانه ما. هم نسخه وی‌اچ‌اس‌ آن را داشتیم و هم هر بار تلویزیون دوباره پخش‌اش می‌کرد می‌نشستیم به تماشا. برای هالیوودی‌ترین مقاومت تاریخ معاصر، چه کسی بهتر از آنتونی کویین می‌توانست باشد؟ عمر مختار را او بازی می‌کرد در فیلم مصطفی عقاد. آن روی سکه هم صادق بود؛ آنتونی‌کویین‌ترین مرد دنیای مقاومت معاصر، مگر کسی جز عمر مختار بود؟ همه اینها دست به دست هم داده بود تا «شیر صحرا» یک اثر درست و به‌قاعده باشد.
شب‌های بدقلق عمر مختار
درباره عمر مختار و مبارزات ضداستعماری‌اش یحتمل کتاب در لیبی و دیگر کشورها به‌ویژه کشورهای عربی زیاد نوشته و منتشر کرده‌اند، اما در میان این کتاب‌ها کمتر داستان و رمان و نمایشنامه می‌توان یافت. تنها کتابی هم که درباره او به فارسی ترجمه شده کتابی است از محمود شلبی با ترجمه ارازمحمد سارلی به اسم «عمر مختار» که اولین‌بار سال 1374 منتشر و چهار بار تجدید چاپ شده است، آخرین بار به سال 1390 در انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی. یک کتاب هم به صورت الکترونیکی منتشر شده به قلم علی بیلرانی که زندگینامه عمر مختار است. کتاب اول، بیشتر ناظر است به نسبت مختار با دین و کتاب دوم، صرفا گزارشی است سرراست از زندگی و مبارزات او. اما کتابی که تاکنون به فارسی ترجمه نشده و می‌تواند به شناخت عمر مختار در فضای فارسی کمک کند، کتاب خاطرات محمود الجهمی، یکی از مجاهدین همراه عمر مختار است. او در بخشی از کتاب خاطراتش چنین می‌گوید: «من با عمر مختار غذا می‌خوردم و در یک‌جا با او می‌خوابیدم، هرگز به یاد ندارم که او تا به صبح خوابیده باشد. اغلب بیش از دو سه ساعت نمی‌خوابید و باقی شب را بیدار بود و به تلاوت قرآن می‌پرداخت. همیشه پس از گذشت نیمی از شب ظرفی برمی‌داشت و وضو می‌گرفت و پس از آن به تلاوتش ادامه می‌داد. او از اخلاق عالی برخوردار بود و از بزرگ‌ترین ویژگی‌هایش خداترسی‌اش بود. او به تمام صفات مجاهدین آراسته بود.»

صابر محمدی

ادبیات و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها