در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
زنی گوشه دیوار ایستاده، لبخندی میزند و دندان مصنوعیاش از لای لبها سرک میکشد. نگاهش به مردان و زنانی است که آمدهاند سراغ گوندک برای ایجاد شغل. دستهایش را روبه بالا میگیرد و میگوید اگر دار قالی بدهند فرش میبافم؛ دارد آرزو میکند. زن نمیتواند بنیاد برکت ستاداجرایی فرمان حضرت امام(ره) را درست تلفظ کند ولی شنیده است اینها آمدهاند به مردم ده، شغل بدهند. رویای زن، داشتن یک دار قالی است با خامه و بازاری برای فروش. قالیهای بیجاری گنج است، آن ور آب فرشهای بیجار را روی هوا میبرند.
بعبع گوسفندها رشته خیال زن را پاره میکند. گوسفندها توی آغل دارند میخورند و مینوشند و پروار میشوند. این کسب و کار تازه مردی میانسال در گوندک است که به کمک بنیاد برکت وام گرفته و دوباره دامدار شده. خیلیها میخواهند دوباره دامداری کنند و به میراث آباء و اجدادی شان پیوند بخورند. ما به روز خوش روستا رسیده ایم؛ به روزی که امید مثل یک نبض کوچک روی شقیقههای گوندک میزند.
امید داشتن شغل توی چشمهای مردم است، همین امید خیلی از مهاجرت کردهها را به روستا برگردانده، به روستایی که وضعیتش در دهه 90 به قدری بحرانی شد که فقط نیم قدمی با تخلیه کامل فاصله داشت.
دهیار دهه شصتی روستا بین حلقه جمعیت راوی این مهاجرت دسته جمعی است، جوانی که خودش هم رفته بود بیجار برای کار. او برگشته، یک جوان گوندکی دیگر که در سنندج رانندگی میکرد هم برگشته، تا امروز پنج نفر مهاجرت معکوس کردهاند و برگشتهاند به روستا، یک نفر حتی از روستای نایسر. بازگشت اینها از پارسال شروع شد، از روز آمدن تسهیلگران بنیاد برکت که قول ایجاد شغل و معیشت پایدار دادند. سال پیش هشت طرح اشتغالزایی خرد با تمرکز بر دامداری در گوندک ایجاد شد وعدهای را به روستا برگرداند، امسال هم قرار است30 طرح اجرا شود و عدهای دیگر را برگرداند. مرتضی نیازی مدیرطرحهای اجتماع محور بنیاد برکت ستاداجرایی فرمان حضرت امام(ره) میان مردم روستا که گوش تیز کردهاند میگوید شاید گوندک مرکزمیوه خشک کنی شود، آخر کردستان و آن همه باغ میوه فرآوری میخواهد.
نیازی اما میگوید «شاید» چون هنوز دارند فکر میکنند. مردم گوندک البته صبر ندارند و سالها محرومیت و بیکاری کارد را به استخوانشان رسانده ولی اجرای طرح «سحاب» که سرمایهگذاری حمایتی اشتغال بنیاد برکت است برای موفق شدن، صبوری میخواهد و مطالعه تا ظرفیتهای محلی بهدرستی شناخته شود و قبل از هر چیز زمینههای ایجاد کسب و کار فراهم شود تا تیر هیچ روستایی امیدواری به سنگ نخورد. گوندک روستای حساسی است، یکبار این نقطه کوچک در نقشه ایران تا لب مرز بی سکنه شدن پیش رفته و جمعیت 700 نفرهاش به سه خانوار کاهش یافته؛ روستایی با زخمهای باز و محتاج درمانهای سریع و عمقی.
ماجرای خواهر ناتنی
«خودلان» درخت دارد، سایه دارد، آب دارد، باغهای خرم دارد ولی آفتاب گرم هم دارد که زبان را به کام میچسباند و پاها را درون کفشها بیقرار میکند. گوندک و خودلان دو خواهر ناتنیاند، هر دو فرزندان بیجار ولی با کمترین ربط به هم، اقلیمشان بهقدری متفاوت است که یکی تفتیده و دیگری خوش و خرم است. خودلان جاده آسفالته دارد، پیادهروهای جاده اصلی روستا هم سنگفرش است که دهیار میگوید با بودجه دهیاری انجام شده. سنگفرشها چندمتری تا داخل کوچهها نیز رفته ولی از یک جایی به بعد متوقف شده و راههای خاکی روستا مانده است و مردم خودلان.
کردها به غایت مهمان نوازند، گرمای ساعت 3بعدازظهر که در روستاها مصادف است با خوابی عمیق اما به دست کردها شده است ساعت بازی تخم شربتی با آب زعفران زده و تکههای یخ برای ما. شربت گواراست و آبی است روی آتش درون. در گرمای عجیب خودلان، بیدهای مجنون در نسیمی ناچیز رقص گرفتهاند و همراه ملودی آواز غازها و بوقلمونها و اردکها که در سبزه زار میچرند. دو جوان در مکانیکی کوچکشان با دست و بالی روغنی مشغول تعمیر یک موتور هستند. تعمیرگاه با آن تیرهای چوبی سقف سالها قبل تعمیرگاه بوده اما بخشی از خودلانیها که کمکم از روستا رفتند، کرکره تعمیرگاه نیز پایین آمد. دهیار میگوید این دو جوان مثل خیلیهای دیگر بار مهاجرت بسته بودند که از ده بروند سمت شهر، ولی با تسهیلات بنیاد برکت همین جا درهمین تعمیرگاه کوچک پاگیر شدهاند.
خودلان جای کار زیاد دارد، مرد جوانی تراکتور میخواهد تا درهکتارهکتار زمین کشاورزی اطراف کارکند، بقیه مردها نیزهرکدام به نوعی دنبال کارند تا برای ماندن درخودلان دلخوش شوند و دغدغه نان نداشته باشند، زنها هم همه میخواهند قالی ببافند. قالی بیجار گنج است، قدیمها به آن میگفتند لول از بس که محکم و با دوام بود، حالا هم به آن میگویند فرش آهنی چون هنوز هم پاخورش عالی است و جان سخت است.
کوچههای خاکی خودلان را میگیریم و میرویم بالا. مرغ و خروسها میپلکند و از جوی باریک آبِ لجن چیزی میچینند. روستا خواب است؛خواب قیلوله. دو زن اما بیدارند، تقریبا در همسایگی هم. یکی در اتاق کوچک رو به حیاط نشسته و قالی میبافد و دیگری کنج مغازه کوچکشان رو به داری نشسته و گرههای لاکی میزند. هر دو فرشهای بیجاری شش متری میبافند، برای یکی فرش یک وجب بالا آمده و برای دیگری چند وجب. یک سال میکشد که فرش شش متری تمام شود ولی وقتی تمام شود تا40 میلیون تومان هم خریده میشود. مرتضی نیازی میگوید دار قالی و نخ را که به این بانوان دادیم نقشه بازارپسند هم در اختیارشان گذاشتیم و پشتیبانی تعریف کردیم که برای این فرشها مشتری پیدا کند و شروعی باشد برای فروش تضمینی فرشها. دراین چرخه، فرش بافته شده هیچ زن خودلانی روی زمین نمیماند و خاک نمیخورد، بازاریابی محصول که خوب و دقیق باشد تولید با خیال آسوده انجام میشود.
روزهای شیرین خسروآباد
خسروآباد درخت دارد، بوته زار دارد، باغ و زمینهای کشت شده دارد، سایه هم دارد. با این که خورشید اینجا نیزعمودی میتابد ولی سبزی ده و دار و درختهایش خنک که نکند تلقین خنکی حتما میکند. مسجد قجری خسروآباد، مروارید روستاست، پیشینهاش برمی گردد به زمامداری خسروخان اردلان، والی کردستان در حکومت آقامحمدخان. کمی دورتر ازمسجد، درست وسط زمینهای خشک اطراف، یک مهاجرت معکوس موفق را میشود دید، مردی که دو سال پیش از کرج به دیار اجدادی برگشت و سرنوشتش را به شترمرغها گره زد.
بوی جوجه و دان مرغ میآید، بوی جوجههای مرغ و خروس، اما پشت دیوارهای سیمانی نسبتا بلند بچه شترمرغها دانه میچینند. طرح سحاب را کنار این مرغها میشود بهخوبی دید؛ طرح حمایتی اشتغال را. احسان که این سوله شترمرغ را میچرخاند مدتها دستگاه جوجه کشی نداشت و مجبور بود جوجهها را از شهرهای دیگر مخصوصا شمال بخرد و با سختی به خسروآباد بیاورد. این چرخه باطل اما تمام شد از وقتی بنیاد برکت برای خرید سه دستگاه جوجه کشی
30 میلیون تومان وام جور کرد. حالا احسان، هم شترمرغ دارد و هم مرغ محلی، از جوجههای یکروزه تا مرغان بالغ. هرجوجه یکماهه شترمرغ امروز800 هزار تومان است اما وقتی هفت ماهه میشود و وزنش به 80 کیلو میرسد، قیمتش میشود دو میلیون و 800هزار.
زایش هرشترمرغ، بال و پرگرفتن هرکدام شان و از آب و گل درآمدن تک تک شان برای احسان و خسروآباد یک فرصت است، یک گام به جلو، یک لبخند به زندگی.
روستاهای بیجار و دهات کردستان اما به این لبخندها و امیدها بیش ازاین نیاز دارند. روستا درایران متولی ندارد، ول است، رهاست، هربنیاد و نهاد و سازمانی هم که آمده خرده کاری کرده و رفته. اغلب روستاهای ایران آباد نیستند، درآمد ندارند، مردمش میل رفتن دارند، به قول مدیرطرحهای اجتماع محور بنیاد برکت، اینها همان 546 نقطه محروم کشورند که فرصت شغلی ندارند و معیشت پایدارشان در خطر است.
بار تکفل در ایران و جهان را که با هم مقایسه کنیم بحران شغل و معیشت در روستا را خواهیم دید. درجهان باید یک نفرکار کند و بهطور متوسط به 3/2نفر نان برساند اما این رقم برای ما 3/3 است که یعنی هر فرد شاغل باید خرج بیش از سه نفر را بدهد. این وضع حتی درچین وهند با آن جمعیت میلیاردی وجود ندارد، حتی در اندونزی، پاکستان و ویتنام. روستاهای ما عطش شغل دارند، اگر این عطش با مشاغل پایدار فرو بنشیند حال آمار تکفل ما هم بهتر میشود.
مریم خباز
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
علی برکه از رهبران حماس در گفتوگو با «جامجم»:
گفتوگوی «جامجم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر
یک کارشناس مسائل سیاسی در گفتگو با جام جم آنلاین:
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد