گزارشی از تیتراژ سریال «لحظه گرگ‌ومیش» که این روزها مورد توجه مردم قرار گرفته

حالا که می‌روی ...

سریال تلویزیونی «لحظه گرگ‌ومیش» به کارگردانی همایون اسعدیان، تازه‌ترین مجموعه نمایشی سیماست که بالاخره پس از مدتی انتظار، پخشش را شروع کرده و حالا به نیمه‌های راه رسیده است؛ سریالی تلویزیونی با بازی بازیگرانی چون فاطمه گودرزی، فرید سجادی‌حسینی، علیرضا کمالی، شهره سلطانی، المیرا دهقانی، حسام محمودی و پاشا رستمی که در مسیر تاریخ جلو می‌آید و دهه‌های مختلف از تاریخ معاصر کشور را در پس لایه داستانی‌اش روایت می‌کند؛ از تغییرات و تحولات آدم‌ها می‌گوید و این‌که زندگی‌های اجتماعی همه‌مان در طول این سال‌ها چقدر دستخوش تغییر و بالا و پایین شده است را به نمایش در‌می‌آورد. داستان این مجموعه از سال 1363 خورشیدی در شهر تهران شروع شده و قرار است تا سال‌های میانی دهه 80 جلو بیاید و فضای این سه دهه را برای مخاطبان بازسازی کند. تازه‌ترین اثر تلویزیونی همایون اسعدیان همان‌طور که از مدت‌ها پیش هم اعلام شده بود، مجموعه‌ای عاشقانه است و در واقع این عنصر عاشقی، جان‌مایه قصه‌اش را تشکیل می‌دهد. بر این اساس هر دو موسیقی شروع و پایان مجموعه هم به‌خوبی روی اثر نشسته‌اند و در همراهی با صدای گرم محمد معتمدی، خواننده تیتراژ این مجموعه، نتیجه‌ای دلپذیر حاصل کرده‌اند که بی‌شک تا مدت‌ها در جامعه شنیده خواهد شد و مخاطبان زیادی در تنهایی و خلوت خود، زیر لب زمزمه‌اش خواهند کرد. جام‌جم در گزارشی که پیش‌روست، این دو موسیقی تیتراژ و ترانه‌هایشان را بررسی کرده، نگاهی به کارنامه کاری محمد معتمدی در سیما انداخته و همچنین با محمدمهدی سیار، شاعر ترانه آغازین مجموعه گپی کوتاه زده است که در ادامه خواهید خواند.
کد خبر: ۱۱۹۲۴۶۴

یک عاشقانه آرام
بن‌مایه اصلی سریال لحظه گرگ‌ومیش، همان‌طور که تا این‌جا هم شاهدش بودیم، عاشقانه‌ای آرام است که در بستر تاریخ جلو می‌آید و شدت و ضعف می‌یابد. یاسمن، شخصیت اصلی مجموعه با بازی المیرا دهقانی که از تازه‌ترین چهره‌های بازیگری سیماست، در شروع قصه دختری 18 ساله است که تازه در رشته تحصیلی موردعلاقه‌اش یعنی پزشکی قبول شده و در قسمت‌های نخست مجموعه علاوه بر آشنا شدن با شخصیت‌های اصلی قصه و روابط خانوادگی‌شان و فضای قصه، با رابطه‌ای که قرار است میان یاسمن و حامد با بازی پاشا رستمی شکل بگیرد هم آشنا می‌شویم و جرقه‌های آغازش را می‌بینیم. رابطه‌ای که همچون بسیاری دیگر از عاشقانه‌های تاریخ، در ابتدا با تضاد و کشمکش شروع می‌شود و بعد به تدریج قوام می‌یابد.
در قابل توجه‌ترین سکانس شروع عشق میان دو شخصیت در مجموعه تا این‌جا که در پایان قسمت نخست شاهد بودیم، یاسمن مشغول وارسی وسایل پزشکی تازه هدیه گرفته‌اش است و گوشی پزشکی‌اش (استتوسکوپ) را روی قلبش گذاشته که صدای زنگ خانه بلند می‌شود؛ حامد، رفیق صمیمی برادرش احسان وارد حیاط می‌شود و تصویری که در ادامه می‌بینیم، واکنش‌های چهره یاسمن است که ضربان قلبش تندتر شده و او خود متعجب از این عشق تازه شکل گرفته می‌شود. در ادامه هم تیتراژ روی تصویر می‌آید و صدای معتمدی این فضای عاشقانه را تکمیل می‌کند. در قسمت‌های بعدی هم جنس نگاه‌های حامد به یاسمن و نوع رفتارهای او در مواجهه با این دختر، بر عشق متقابل صحه می‌گذارد.
آنچه در شروع می‌شنویم
حالا که می‌روی همراه جاده‌ها
برگرد و پس بده تنهایی مرا
بی‌خاطرات تو، بی‌آرزوی تو
دل را کجا برم، شب‌گریه را کجا
دیگر تنها گریه حالم را می‌داند
از عشق دلتنگی‌هایش می‌ماند
جا ماندی آه‌ ای دل
ای موج بی‌ساحل
اینها عباراتی هستند که تیتراژ شروع مجموعه را می‌سازند و همراه با تصویر بازیگران و معرفی عوامل، مخاطبان را به تماشای مجموعه دعوت می‌کنند. این قطعه که «حالا که می‌روی» نام دارد، خیلی زود اصطلاحا گل کرده و به عنوان قطعه‌ای پرطرفدار و پردریافت، وب‌سایت‌های دانلود غیرقانونی موسیقی را پر کرده است. قطعه‌ای با صدای محمد معتمدی، شعری از محمدمهدی سیار و با آهنگسازی فرید سعادتمند که قرار است در آینده‌ای نزدیک به صورت رسمی و در قالب آلبومی موسیقایی به همین نام منتشر شود و احتمالا از شنیدنی‌های پرفروش دنیای موسیقی خواهد بود.
صاحب‌صدایی با کارنامه وزین
سیدمحمد معتمدی‌قمصری، در میان علاقه‌مندان به موسیقی سنتی کشور، چهره‌ای محبوب و صدایی درخور اعتنا دارد. جوانی که به نوعی نسل جدید موسیقی سنتی هم است و بعد از گذر از نام‌های شاخصی چون محمدرضا شجریان، شهرام ناظری یا حسام‌الدین سراج، او در کنار همایون شجریان، سینا سرلک، سالار عقیلی، وحید تاج و پرواز همای از جمله جوانان فعال در این عرصه است و بحق، آثار قابل توجهی هم دارد. معتمدی که مدتی خواننده ارکستر موسیقی ملی کشور هم بوده، در طول دوران فعالیتش با گروه‌های شاخصی همکاری کرده و نیز در اپراهایی چون اپرای مولوی، اپرای خیام، اپرای عاشورا و اپرای حافظ نقش‌آفرینی کرده است.
حالا معتمدی در سال‌های اخیر برای مخاطبان کمتر آشنا با موسیقی سنتی هم آشنا شده و این آشنایی، به واسطه موسیقی‌های تیتراژی که او در برخی از آثار شاخص سینمایی و تلویزیونی خوانده، حاصل شده است. از جمله این آثار می‌شود موسیقی تیتراژ فیلم سینمایی «سیانور» ساخته بهروز شعیبی را مثال زد؛ قطعه‌ای به نام «سوگند» و با مصرع معروف «بر تو و آن خاطر آسوده سوگند...» که بازخوانی یکی از ترانه‌های مطرح و محبوب سال‌های پیش از انقلاب بود و روی فضای خاص آن فیلم سینمایی خوش نشست.
در تلویزیون هم موسیقی تیتراژ مجموعه‌هایی چون «گشت ویژه»، «کوبار» و «در محاصره» را با صدای گرم معتمدی شنیدیم و علاوه بر حضورش به عنوان مهمان در برنامه‌هایی چون «دورهمی» و «خندوانه»، حالا اجرای موسیقی تیتراژ لحظه گرگ‌ومیش تازه‌ترین فعالیت معتمدی در رسانه ملی محسوب می‌شود.
و موسیقی پایان...
در فضایی که عموم مجموعه‌های نمایشی تلویزیون تنها یک موسیقی باکلام برای تیتراژشان برمی‌گزینند و موسیقی تیتراژ دیگر بی‌کلام است، لحظه گرگ‌ومیش از دو موسیقی تیتراژ باکلام بهره جسته است و از قضا موسیقی تیتراژ پایانی این مجموعه هم (چون اولی) حسابی شنیدنی است. این قطعه، قطعه آشنایی هم هست و مخاطبان این ترانه را پیش از این با صدای خوانندگان گوناگونی شنیده‌اند؛ با این حال چیزی از شنیدنی بودن این اثر با صدای معتمدی کم نمی‌شود.
ترانه معروف «سنگ قبر آرزو» که با نام «درد و نفرین» هم معروف است، در شناخته‌شده‌ترین نسخه‌اش با صدای آرتوش اجرا شد و با آن لحن سوزناک و حسرت‌بار صدای او، بارها و بارها شنیده شد، اما تکراری نه. این ترانه که گویی از زبان عاشقی دورافتاده و بی‌خبر از معشوق روایت می‌شود، با داستان عاشقانه لحظه گرگ‌ومیش و تقلاهای یاسمن برای پنهان کردن عشقش به حامد هم قرابت و همسویی دارد. هرچند در قسمت‌های بعدی هم شاهد بودیم که حامد نوار کاست این ترانه را به یاسمن هدیه داد و یاسمن در روزهای دوری از حامد بارها این ترانه را گوش می‌کرد.
متن کامل ترانه‌ای که در پایان لحظه گرگ‌ومیش می‌شنویم، این است:
گریه مکن که سرنوشت گر مرا از تو جدا کرد
عاقبت دل‌های ما را با غم هم آشنا کرد
چهره‌اش آیینه کیست، آن‌که با من روبه‌رو بود
درد و نفرین بر سفر، این گناه از دست او بود
ای شکسته خاطر من، روزگارت شادمان باد
ای درخت پر گل من، نوبهارت ارغوان باد
ای دلت خورشید خندان، سینه تاریک من
سنگ قبر آرزو بود
آنچه کردی با دل من، قصه سنگ و سبو بود
من گلی پژمرده بودم، گر تو را صد رنگ و بو بود

به گواه شاعر
محمدمهدی سیار گرچه چهره جوانی است، اما این روزها از جمله شاعران قابل توجه کشور محسوب می‌شود. شاعر و ترانه‌سرایی که استاد دانشگاه هم هست و در سال 94، برگزیده بیست‌ونهمین دوره جایزه کتاب سال شد.
سیار در گفت‌وگو با جام‌جم درباره این سروده‌اش می‌گوید: این قطعه، حاصل یکی از همکاری‌های من با آهنگساز خوب کشورمان فرید سعادتمند محسوب می‌شود. البته تیتراژ را پیش از این در مجموعه‌هایی چون «حانیه»، «بازی نقاب‌ها» یا قطعه «چه بگویم» با صدای سالار عقیلی تجربه کرده بودیم. در ادامه تصمیم گرفتیم این روند کارهای عاشقانه با این سبک را ادامه بدهیم و آلبومی با صدای محمد معتمدی که از صداهای خوب و ناب موسیقی کشور است، روانه بازار کنیم. این آلبوم تحت نام «حالا که می‌روی» فراهم آمده و شامل هشت اثر است. این قطعه هم از جمله قطعات آن آلبوم بود که با توجه به فضای عاشقانه و متناسبش با سریال، خوشحال شدیم که آقای اسعدیان برای مجموعه‌شان انتخاب کردند.
این شاعر با اشاره به تاثیر موسیقی تیتراژ مجموعه‌های تلویزیونی در خوانده شدن دیگر اشعار شاعران در جامعه و بین مخاطبان می‌افزاید: سریال‌سازی در کشور ما کاری حرفه‌ای است و وقتی اثر از تلویزیون پخش می‌شود، میزان بالای مخاطبان را هم دارد. سریال یک مجموعه هنری مرکب از بخش‌های مختلف است و در آن اکثر هنرها در کنار هم قرار می‌گیرد. در سال‌های اخیر موسیقی هم به جزئی جدایی‌ناپذیر از مجموعه‌های تلویزیونی تبدیل شده و به صورت موسیقی متن و تیتراژ، به کمک حال و هوای مجموعه‌ها می‌آید.

زهرا غفاری
رسانه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها