در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
کبریت میکشم:
اتوبوس سیاهی شب را چاک میداد و میرفت. شاید هندزفری توی گوشش بوده و داشته سلام آخر احسان خواجه امیری گوش میکرده و پلکهایش روی هم بوده و دوباره پیامک: ناهار چی دوس داری درست کنم... و سبیل جویده بود و فکر کرده بود و نخودی خندیده بود و اتوبوس تکانی خورده بود و قرمه سبزی را قرمه شبزی تایپ کرده بود...
کبریت میکشم:
شوخیها تمام شده بود. جاده بود و جاده... پلکهایش سنگین بود... دلش برای چای پولکیهای مادرش لک زده بود. بین خواب و بیداری بود که... خون... خون... تاریکی... سیاهی... بوی باروت... دهانش مزه خون گرفته مزه باروت مزه آهن مزه لباس سوخته... نور انفجار وسط شب کویر شاید خواب جیرجیرکی را پریشیده و مارمولکی را زیر قلوه سنگی خزانده... در همین لحظه کیلومترها آن طرفتر زن چاقو توی لیموعمانیها میکرده که عصارهاش بیرون بیاید و چاقو دستش را چاک داده و زن لب گزیده و صلوات فرستاده و صدقه کنار گذاشته...
کبریت میکشم:
خبرها یکی یکی میرسد. دوباره خون سیاوشان وطن بر خاک سرزمین رستم ریخته... سیستان را میگویم... یک پرانول میاندازم بالا بیآب به مریام نرسیده وا میرود... کامم تلخ است... جانم تلخ است... عکسها میرسد... زن روی سردی آسفالت نشسته... پسرکی کنارش سرش توی گوشی است، خودش خبر ندارد که بزرگترین خبر است و دنبال خبر میگردد...
کبریت میکشم:
مردم آمدند... مردم همیشه آمدهاند... مگر همین دسته گلهای سرخ جزو مردم نبودهاند؟... مردم همیشه بودهاند... حالا اصفهان دو زایندهرود دارد. قایقهای کوچکی با نقش پرچم ایران روی دوش شهر در موج مردم میروند به سمت آسمان... این مردم همیشه هستند... یکی این وسط مینویسد: به فکر انتقام نیستیم و دیه را میگیریم... یکی میگوید برجام تصمیم نظام بودم... من به قرمه سبزیای فکر میکنم که هیچوقت پخته نشد... به قواره چادری که دوخته نشد... به مشقهای پسرک که امضا نمیخورد. جایی خوانده بودم: هر گلولهای که در جنگ شلیک میشود دو نفر را میکشد. اول سرباز را و دوم زنی که در قلب مرد زندگی میکند...
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
جام جم آنلاین گزارش میدهد
جام جم آنلاین گزارش میدهد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد؛
یک فعال سیاسی:
یک نماینده مجلس:
در گفتوگوی «جامجم» با استاد حوزه و مبلغ بینالملل بررسی شد
گفتوگو با موسی اکبری،درخصوص تشکیل کمپین«سرزمین من»وساخت و مرمت۵۰خانه در منطقه زنده جان