زندگی در خانه این زوج ناشنوا بی صدادر جریان است

غوغای خاموش زندگی

پرنده نمی‌خواند، باران شرشر نمی‌کند، باد زوزه نمی‌کشد، رعد و برق نمی‌غرد، بچه‌ها قهقهه نمی‌زنند، زنگ مدرسه بی‌صداست، هیاهوی خیابان بی صداست، رادیو زل زده است، چیزی نمی‌گوید. انگار همه ساکت‌اند، صدایی به گوش نمی‌رسد یا شاید گوش نمی‌شنود. اینجا صدا معنی ندارد، اینجا زندگی ساکت است، سکوتی از ازل تا ابد؛ اما امید هست، خواستن هست، زندگی ادامه دارد، باید طوری دیگر شنید، با اشاره و ایما حرف زد، بی صدا فریاد زد و برای تغییر سرنوشت جنگید، این حکایت گوشه‌ای از دنیای زوج ناشنوای تهرانی است. زوجی که معلولیت را محدودیت نمی‌دانند و برای رسیدن به موفقیت متوقف نمی‌شوند، ناشنوا بودن انگیزه‌ای شد برای رسیدن به موفقیت، موفقیتی که در گرو بازکردن درهای جدید روی ناشنوایان به‌دست آمد، حامد و هاله در دنیای ساکت و بی هیاهوی خودشان دست به کار شدند و با ابداع نرم‌افزار موبایلی و طراحی یک وب سایت، لذت چشیدن سفر و گردش برای ناشنوایان را آسان‌تر کردند.
کد خبر: ۱۱۸۸۷۲۶

حامد و هاله مادرزادی ناشنوا هستند، هر دو تحصیلات دانشگاهی دارند و این روزها با دو فرزند به نام‌های آریا و آرتا زندگی‌شان سرشار از زیبایی است، پدرخانواده با معرفی خود به ما می‌گوید: «حامد نیاسری، متولد خرداد 1363 در تهران هستم، دو برادر دارم و فرزند ارشد خانواده نیاسری‌ام. در سه ماهگی خانواده‌ام متوجه ناشنوایی من شدند. در خانواده ما غیر از من هیچ‌کس ناشنوا نبود.
ولی ارتباط با برادرانم خیلی خوب بود، به خصوص برادر دوم چون فاصله ما یک‌سال و نیم بود.» ارتباط برقرار کردن برای ناشنوایان در سنین کم بسیار سخت است، نداشتن توانایی کافی در ناشنوایان باعث از دست رفتن اعتماد به نفس آنها می‌شود، اما خانواده نیاسری زبان اشاره را در محیط خانواده رواج می‌دهند و اولویت خود را روی فهمیدن حامد می‌گذارند، همین امر باعث رشد و پذیرش راحت تر ناشنوایی از سوی او می‌شود.
تحصیل در دانشگاه‌های عادی
«باغچه‌بان» نام مدرسه‌ای است که در آن جنس آموزش ویادگیری متفاوت است، ایما و اشاره در آن حرف اول و آخر را می‌زند، دانش آموزان همه از جنس هم هستند. حامد از یکسالگی تا پایان دیپلم را در مهدکودک و مدرسه باغچه‌بان گذراند، با برق و ریاضیات میانه خوبی دارد، آزمایش‌های تجربی و علمی را بیشتر از درس‌های حفظ کردنی دوست دارد؛ «دیپلم برق را در مدرسه‌ای که مخصوص ناشنوایان بود، گرفتم. اما برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر با مشکل مواجه شدم.»
حامد می‌گوید او و دوستانش شرایط خوبی برای ادامه تحصیل ندارند، اگر زرنگ نباشند در همان مقاطع اولیه باید بی‌خیال تحصیل شوند. اینها را می‌شود از تلاش‌هایی که حامد برای ادامه تحصیل انجام داده است، فهمید.
او که تحصیلش را در دانشگاه‌های معمولی به پایان رسانده درباره شرایط درس خواندن در این دانشگاه می‌گوید: «درس خواندن در جمع افراد عادی برایم بسیار سخت بود، استادها طبق فهم آنها درس می‌دادند و من باید خودم را می‌رساندم و متوجه می‌شدم، اما انگار فایده‌ای نداشت در آن زمان لب خوانی ام خیلی خوب نبود، معمولا در کلاس چیز زیادی نمی‌فهمیدم و معمولا از استادانم می‌خواستم که کتاب معرفی کنند یا جزوه‌هایی را که همکلاسی‌ها می‌نوشتند، قرض می‌گرفتم تا بتوانم با خواندن آنها درس را بفهمم.» حامد با خواندن جزوه و بدون رابط (مترجم زبان اشاره)، چشمانش را به دهان استادان می‌دوخت تا بتواند یاد بگیرد؛ بالاخره مدرک کاردانی رشته IT را در دانشگاه انفورماتیک و مهندسی تکنولوژی نرم افراز را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد هشتگرد گرفت.
ازدواج با همکلاسی
حامد با همسرش برای اولین بار در مدرسه و زمانی که دانش آموز بودند، آشنا می‌شود. هاله عابدین زاده همسر حامد، متولد 1365 و مادرزاد ناشنواست، او در معرفی خود و خانواده اش می‌گوید:« پدر و برادرم هم ناشنوا هستند، اما مادرم نیمه شنواست. من فرزند دوم خانواده و دو سال از برادرم کوچک‌تر هستم.» حامد و هاله حدود چهار سال پیش صاحب فرزند شدند حدود 2ماه پیش تجربه شیرین بچه دارشدن را دوباره تجربه کردند. خانواده نیاسری در ابتدا که می‌خواستند صاحب فرزند شوند، استرس ناشنوا شدن فرزندشان را داشتند، حتی اطرافیان آنها را از بچه دار شدم منع می‌کردند، اما آنها ناشنوایی را محدودیت نمی‌دانستند و معتقد بودند حتی اگر فرزندشان ناشنوا باشد، هیچ فرقی به حالشان نمی‌کند و می‌خواهند بچه دار شوند. هاله در کنار نقش همسر و مادری به‌عنوان معلمی دلسوز در میان شاگردانش شناخته می‌شود، او چند سالی است که در مدارس ویژه کودکان استثنایی تدریس می‌کند: «شغل معلمی را خیلی دوست دارم، هر چند قطعا معلمی در مدارس و با بچه‌های غیرعادی متفاوت و سخت‌تر از مدارس معمولی است، اما برای من نوعی که شرایطی شبیه دانش‌آموزانم دارم، زیاد سخت نیست.» خانم عابدین‌زاده می‌گوید همه دانش‌آموزان برایش مانند آریا و آرتا هستند و تمام سعی‌اش را برای یادگیری آنها به کار می‌برد. «هر چند بعد از به دنیا آمدن آرتا فعلا در مرخصی بعد از زایمان هستم و مدرسه نرفته‌ام، اما به‌زودی به کلاس درس برمی‌گردم.» حامد درباره ازدواجش با هاله و متولد شدن فرزند دومشان می‌گوید: «همسرم هاله، معلم مدارس استثنایی و فارغ‌التحصیل رشته گرافیک است، با او و برادرش در مدرسه باغچه‌بان آشنا شدم، مادرشان عضو انجمن باغچه‌بان بود و برای آموزش ناشنوایان فعالیت می‌کرد. با تولد آرتا فکر کنم باید من هم بچه‌داری را یاد بگیرم، چون هاله باید به شاگردهایش برسد و زمان برای رسیدگی به بچه‌ها کم می‌آورد.» حامد و هاله در کنار فرزندانشان خوشبخت هستند، این را حامد می‌گوید و دلیلش را درک متقابل خانواده‌های دو طرف و ناشنوا بودن هر دویشان می‌داند.
یک پا مهندس
هر چند هاله در شغل مورد علاقه‌اش مشغول به فعالیت است، اما پیدا کردن شغل برای ناشنوایان به همین راحتی نیست، در جامعه کنونی اشتغال، مهم‌ترین دغدغه معلولان است، خیلی کم پیش می‌آید که وارد اداره یا کارگاهی شوید و در آن فرد ناشنوایی را مشغول به کار ببینید. بیشتر آنها یا خودشان دست به اشتغالزایی زده‌اند یا به ناچار بیکار هستند. نیاسری هم همین شرایط را داشته است، آن‌طور که تعریف می‌کند، بعد از این‌که متوجه شد نمی‌تواند با مدرک کارشناسی نرم‌افزار منتظر و دل‌خوش به کار در بخش‌های دولتی و حتی خصوصی باشد، تصمیم گرفت حرفه‌های تازه و مناسب بازارکار را یاد بگیرد. «سراغ طراحی و نقشه‌کشی رفتم، برایم رشته ناآشنایی نبود چون پدر و برادرم در این زمینه فعالیت می‌کردند، به همین خاطر ترجیح دادم آن را به‌صورت عملی و نه دانشگاهی کنارشان یاد بگیرم، نقشه‌کشی صنعتی را از برادرم یاد گرفتم، چون‌که به برنامه‌های کامپیوتری آشنایی داشتم کار برایم زیاد هم سخت نبود، با استفاده از نرم‌افزارهای طراحی سه‌بعدی توانستم نقشه ابزارآلات صنعتی را طراحی کنم.» حامد که شور زیادی برای آموزش و یادگیری دارد، نرم‌افزارهای کامپیوتری را زیر و رو کرده است، هر کدام را در حد استادی می‌داند، اما باز هم به دنبال کشف مساله تازه‌ای است. او بعد از مدتی سراغ طراحی نقشه جک‌های هیدرولیکی رفت و کارش در این زمینه شکل جدی تری به خود گرفت و به این ترتیب در کنار پدرش مشغول فعالیت شد: «پدرم در زمینه طراحی و ساخت جک‌های هیدرولیک که برای دریچه‌های سد استفاده می‌شود، فعال است. من در طراحی و تهیه نقشه‌های سه بعدی به او کمک می‌کردم، حدود ده سال همکار پدرم بودم.»

خیر مهمان به ما رسید

محدودیت برای معلولان در همه جا و همه حال وجود دارد، اما قرار نیست این محدودیت‌ها دست وپای آنها را برای ادامه زندگی ببندد. سفر، تفریح، آموزش و .. حق طبیعی معلولان است و نباید آنها را منع کرد، حتی انجمن‌ها و سازمان‌های مردم نهاد مختلف در تلاشند زندگی معلولان روال عادی خود را داشته باشد. سفر رفتن و لذت بردن از مناظر طبیعی یکی از دغدغه‌ها و علاقه مندی‌های حامد و همسرش است، او می‌گوید:«ما عاشق سفر هستیم و می‌خواهیم دنیا را ببینیم، چند بار با تورهای داخلی و خارجی به سفر رفته ایم. در یکی از سفرهایمان به یک موزه رفتیم، راهنمای موزه درباره آثار و مجسمه‌هایی که آنجا بود، توضیحات زیادی را به بازدیدکنندگان ارائه داد، اما ما اصلا متوجه اطلاعاتی که می‌داد، نشدیم» این تجربه تلخ تا مدتی حامد را از سفر کردن می‌اندازد، اما از همان زمان دنبال راهکاری برای جبران این محدودیت و ایجاد شرایطی برای استفاده همنوعانشان از این اطلاعات افتاد. جرقه کار زمانی در ذهن حامد خورد که یکی از بستگانشان از هلند به ایران سفر کرد.«دایی همسرم ناشنوا و ساکن هلند است و در آنجا با یک خانم هلندی ناشنوا ازدواج کرده است. یکی از بستگان آنها برای دیدن جاهای تاریخی ایران مهمان ما شد. مهمان هلندی ما هم ناشنوا بود، او به زبان اشاره مسلط بود، اما از آنجا که زبان اشاره ایران با زبان اشاره بین المللی فرق دارد، متوجه صحبت‌های ما نمی‌شد.» حامد و هاله زبان اشاره بین‌المللی را می‌دانند به همین خاطر به‌عنوان مترجم با مهمانشان راهی شیراز و اصفهان می‌شدند. در طول سفر مکان‌های دیدنی و گردشگری را به‌خوبی برای مهمانشان با زبان اشاره بین‌المللی معرفی کردند، حامد می‌گوید: خیر مهمان هلندی‌مان به ما رسید، بعد از بازگشت از سفری که با او داشتیم، فکر برنامه‌نویسی و ساخت یک اپلیکیشن راهنمای گردشگری برای ناشنوایان به ذهنم خطور کرد.

بهنام اکبری

جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها