گفت‌وگوی جام‌جم با تعدادی از موکب‌داران خوزستانی که با عشق به زوار اربعین خدمت می‌کنند

کَرَم نما و فرود آ که خانه خانه توست...

شور و عشق حسین (ع) که به دلت بیفتد و مِهرش را که به دلت سنجاق کنند، دیگر فرقی نمی‌کند، چه ملیت و مذهبی داری و چه نژادی، فرقی نمی‌کند، دارا هستی یا ندار، فرقی نمی‌کند سالمی یا دارای نقص عضو،... خلاصه این‌که عاشق که شوی، حالت آنقدر خوب می‌شود که می‌خواهی این حال خوب را میان همه تقسیم کنی، گاه حتی جانت را هم بدهی، مال و ثروت و وقت و آنچه از هنر و توانایی که در چنته داری، جای خود دارد.
کد خبر: ۱۱۷۳۲۲۳
کَرَم نما و فرود آ  که خانه خانه توست...

این حالِ این روزهای موکب‌دارانِ زوار اربعین در این‌سو و آن‌سوی مرزهای عاشقی است؛ در دشت‌های سرخ شلمچه و چذابه و مهران و در تمام مسیر آسمانی نجف تا کربلا؛ همان‌جا که موکب‌هایی برپا شده تا خاک پای زوار سالار شهیدان را توتیای چشم موکب‌داران کند؛ موکب دارانی که همه امید و آ‌رزویشان میزبانی زائران است و همه حسرت و بخت بدشان این‌که مبادا یک روز پای زائری به موکب‌شان باز نشود. حالِ همه‌شان همین است و هرکدامشان سوژه‌ای جانانه‌اند برای بازنشر و حتی تدریس در مکتب عشق. ما اما در این مجال اندک توانستیم با چند تایی از آنها در داخل خاک خودمان به گفت‌وگو بنشینیم؛ موکب‌دارانی که با همه دار و ندارشان پای کار آمده بودند؛ با معجزه عشق.

اینجا، در این موکب فامیلی...

اگر پسانداز داشته باشید، با آن چه میکنید؟... اصلا اگر قرار به گرفتن وام و قرضی باشد، این وام و قرض را برای چه میخواهید؟... جواب همهمان یکی است؛ هزینه خرید و رهن خانه و ماشین و ... خلاصه اینکه همه مان آنقدر گیرو گور داریم که وام و قرض و اگر پساندازی باشد، از زندگی و هزینههای خودمان بهسر نمیرود. اما شاید باورتان نشود همینجا، در همین سرزمین، افرادی هستند که همه پساندازشان را یکجا میبخشند، یا وام و قرض میگیرند تا دوباره آن را یکجا ببخشند؛... به کی؟ کجا؟ چه راهی؟... پاسخ همه این پرسشها در یک موکب بزرگ خانوادگی در چذابه در استان خوزستان است؛ موکب سید مهران موسویپور و خانواده و فامیلش. موکب آنها تشکیل شده از چند اتاقک که شامل آرایشگاه، خیاطی و دوخت و دوز، نانوایی، تعمیر کفش، شارژ موبایل با دستگاههای شارژر، اتاق ماساژور با یک فیزیوتراپ و انواع ماساژور اندامی، دستی و تخت مخصوص ماساژ، غرفه پخت و عرضه فلافل، غرفه پخت و عرضه ذرت مکزیکی، اتاق شیر مادر مجهز به دو گهواره، شیرخشک، اسباببازی و تاب و سرسره و استراحتگاه جدا برای خواهران و برادران زوار است. و البته در کنار همه اینها 12 چادر برای اسکان خصوصی زوجهایی که میخواهند در سفر هم کنار هم باشند. موسویپور؛ مسؤول درمانگاه امیرالمومنین اهواز است و بانی و مدیر این موکب بزرگ. به ما می گوید که میخواسته امسال یک غرفه سلامت مجهز به چهار ویلچر و پزشک و ... هم برپا کند و امکاناتش را هم تهیه کرده، اما دیگر جایی برای استقرار این غرفه در کنار سایر غرفههایشان نداشته. میگوید 32 نفر به صورت شیفتی در مجموعه موکبها کار میکنند: موکب خیاطی و تعمیرات لباس زوار را خواهرانم اداره میکنند. غرفههای کفاشی، شارژ موبایل و ذرت مکزیکی و فلافل هم دست سه پسرم است. اداره اتاق مادر و کودک به عهده همسرم است. داییام غرفه ماساژ، همسرش موکب استراحتگاه خانمها و پسرشان غرفه آرایشگاه را میچرخانند. پسرعمهام هم شاطر است و نانواییمان را اداره میکند.

گلایه هم داریم، اما از ...

بانی موکب خانوادگی چذابه، با حسین (ع) معامله کرده و جز خیر و خوبی و کرامات ندیده، اما بیگلایه هم نیست، گلایههایش اما از مسؤولان خودمان است که هربار بخشی از کارشان میلنگد، از تفاوت قائل شدن میان موکبها و وضع قانونهای دست و پاگیر برای صاحبان موکبها گرفته، تا بیتوجهی به برخی زیرساختها در مرز و نقطه صفر مرزی، مثل قطع آب و مشکلات امنیتی که نتیجهاش میشود سرقت گوشی موبایل و وسایل زوار. این نابسامانیها به حدی است که برخی موکبداران گفتهاند اگر این روند ادامه داشته باشد، از سال دیگر ترجیح میدهند موکبهایشان را در اهواز برپا کنند تا مرز. خلاصه اینکه شور حسینی هست شعور حسینی اما گاهی ...

تحصیل در بهترین دانشگاه

در موکب خانواده موسوی، همه کاربلد و بیقرار برای خدمت رسانی به زوار؛ نشانش آنکه خانمهای مجموعه از ساعت 5 صبح بیدارند تا صبحانه زوار عبوری را تهیه کنند، 300 پرس غذای گرم برای ناهار ظهر آماده و مواد اولیه شام فلافل را ردیف کنند. نشان دیگرش اینکه دو پسر موسویپور، دانشجوی حقوق و مهندسی پزشکی دانشگاههای اهواز و تهران هستند، اما برخلاف سایر دانشجویان کشور، بیخیال درس و بحث و شور و شوق مهرماهی دانشگاه شده و برای دو هفته با تعمیر کفشِ زوار حسین و فلافل به دست آنها دادن، این روزها تجربه تحصیل در دانشگاه دیگری را پشتسر میگذارند دانشگاه بزرگ و بیهمتای شهدای کربلا.

در واقع پسانداز میکنم

دو هفته موکبداری، آنهم در این شرایط سخت اقتصادی و زمانی که قرار باشد تمام هزینه موکبها را خودت پرداخت کنی، حتی تصورش هم سخت است، موسویپور میگوید که خودش هم نمیداند این هزینه چطور جور میشود، فقط جور میشود. با اصرار ما اما میگوید که سال گذشته، یعنی سال اول موکبداری، همه پس انداز زندگیاش که 25 میلیون تومان بوده، را خرج کرده و امسال هم وام گرفته است. معتقد است پساندازش را از دست نداده و در حقیقت، همه آن را پسانداز کرده، چراکه با خدا و امام حسین معامله کرده است.

اتفاقاتی عجیب برای تولد یک موکب

سراغ هرکدام از موکبهای اربعینی را که بگیری، برای خودشان و انگیزه موکبداریشان قصهای دارند. قصه سیدمهران موسوی اما حکایت جالبی است. موسوی 17 سال است که در اهواز هیات دارد و دهه اول محرم خرج میدهد و شور به پا میکند. پنج بار متوالی هم پیادهروی اربعین رفته، حتی سال گذشته که اولین سال موکبداریاش بود. میگوید هربار که پیادهروی اربعین میرفتم، چشمم به موکبها میافتاد، اما یکبار به فکرم رسید که من هم موکب بزنم، با این تفاوت که موکبی بزنم که جایش خالی است، برای همین سال چهارم پیاده روی یعنی سال 95 به موکبهای در مسیر دقت کردم تا شاید متوجه کمبودها بشوم.

با این همه اما چند اتفاق او را به سمت موکبهایی که باید بزند، سوق میدهد: ایده آرایشگاه وقتی به سرم زد، که در نجف بودم و یکی از دوستان گفت چه سر و وضع ژولیدهای داری، آیتا... سیستانی گفته اند که باید تمیز و مرتب به زیارت آقا بروید. دیدم حق میگوید آرایشگاهی پیدا کردم تا دستی به سر و صورت و موهایم بکشد. این باعث شد که فکر کنم موکب آرایشگاه برای زوار یکی از همان موکبهایی است که جایش خالی است. در مسیر پیاده روی، خانمی را دیدم که برای شیردادن به نوزادش دچار سختی شده بود، همانوقت فکر کردم یک اتاق مادر و کودک هم لازم است. رفتم زیارت امیرالمومنین و برگشتم، کفشهایم نبود، گمشده بود، مجبور شدم یک کفش ارزان بخرم تا از پیاده روی به سمت کربلا بازنمانم. در مسیر بازگشت همین کفشها هم پاره شد، آنجا به ذهنم رسید وجود یک موکب تعمیر کفش ضروری است. البته کفشهایی که گم کرده بودم هم دو روز بعد و در مسیر بازگشت، درست جلوی در ورودی حرم امیر(ع) پیدا شد.

موسویپور میگوید آنقدر عنایات از اهلبیت و امامحسین(ع) دیده که نگران وقت و هزینهای که برای موکب داری اربعین میکند، نیست. همین چند روز پیش بود که پسرعمهاش هوایی کربلا شده بود، اما کسی نبود جایش در آرایشگاه بماند و بعد یک نفر از راه رسید و گفت که ویزایش درست نشده و میخواهد به جای سفر در موکب به زوار خدمت کند و آرایشگری بلد است و نمونه‌‌های بیشمار دیگر.

فاطمه مرادزاده

ایران

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها