نگاهی به کتاب خاطرات هوشنگ صمدی در سالروز سقوط خرمشهر

کوچه به کوچه جنگیدیم

روزهای ابتدایی آبان 59؛ خرمشهر. سکانسی واقعی از شهری که تا چند ماه پیش زبانزد بود و حالا تنها بوی مرگ و سقوط است که در شهر پیچیده است. هر چند تاکنون کتاب‌های مختلفی در قالب خاطره، خاطره شفاهی، تحلیل تاریخی، رمان و شعر درباره خرمشهر نوشته شده است، اما خرمشهر هنوز راز‌های ناگفته بسیاری دارد که به نظر می‌رسد بخوبی به آنها پرداخته نشده است. یکی از این راز‌ها حضور موثر، پررنگ و تعیین کننده تکاوران نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی است چرا که تنها کمتر از چند ساعت پس از شروع جنگ توسط صدام، گردان تکاوران نیروی دریایی به فرماندهی ناخدا هوشنگ صمدی شبانه از بوشهر راهی آبادان و خرمشهر شدند و تا روزی که این شهر سقوط کرد از آن دفاع کردند.
کد خبر: ۱۱۷۳۰۵۴

سینما، ادبیات و هنر در جریان سالهای جنگ تحمیلی همواره راوی چگونگی آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد بوده است، روزی که البته با رشادت بیشمار رزمندگان ایرانی و مردمان بومی، شهر از دست بعثیها آزاد شد، اما ناگفتههای سقوط این شهر در آبان کمتر مورد توجه هنر ایران قرار گرفته است، حوادثی که اتفاقا میتواند دستمایه خوبی برای تولید آثار هنری ایران باشد تا حداقل نسلهای بعد در جریان اتفاقاتی باشند که در این برهه زمانی در تاریخ ایران افتاد. بدون شک یکی از شفافترین این اتفاقات را میتوان از دل کتاب خاطرات ناخدا هوشنگ صمدی
شنید.

روزی که شهر سقوط کرد

سوم آبان1359 روزی فراموشنشدنی در تاریخ جنگ تحمیلی است. در این روز پس از 34 روز مقاومت حماسی مدافعان ارتشی، سپاهی و نیروهای مردمی، خرمشهر سقوط کرد و به اشغال دشمن درآمد. سقوط خرمشهر زخمی بر پیکره روح ملی بود که هیچچیز جز بازپسگیری شهر آن را التیام نمیبخشید. خبر سقوط خرمشهر توفانی سهمگین بود که به گسیل نیروهای داوطلب به سوی جبهههای جنگ انجامید و دفاع از مرزها را به شعاری ملی و دغدغهای عمومی تبدیل کرد.

پس از یک جنگ یک ماه و چهار روزه و فداکاریهای به یاد ماندنی در روز سوم آبان خرمشهر به تصرف کامل ارتش عراق درآمد، البته برخی مناطق شرقی خرمشهر همچون کوت شیخ و کوی آریا در شرق خرمشهر هیچگاه به اشغال ارتش دشمن درنیامد. در هر حال با سقوط خرمشهر نفرات دشمن به غارت بانکها، گمرک و کارخانهها و منازل مردم این شهر مبادرت کردند و با تجاوز به حریم انسانی فجایع فراموشنشدنی به وجود آوردند و خرمشهر به موزه جنایات جنگی صدام
تبدیل شد.

تصرف خرمشهر برای عراق از اهمیت بسیاری برخوردار بود و هدف بزرگی محسوب میشد، بهزعم فرماندهان عراق در صورت اشغال خرمشهر، موفقیت بزرگی نصیب ارتش عراق میشد و پیروزیهای بعدی به طور زنجیرهای اتفاق میافتاد، ضمن این که بخش مهمی از کنارههای اروندرود از هر دو سو در اختیار ارتش عراق قرار میگرفت و پیشروی به سوی آبادان و اشغال آن را آسان و پیشروی به سوی اهواز را تسهیل میکرد. این روایت کلی سقوط خرمشهر بود، روایتی خطی که 34 روز شگفتانگیزش را کمتر کسی شنیده بود تا ناخدا هوشنگ صمدی که در دل همه این اتفاقات حضور داشت آن را در قالب یک کتاب منتشر کرد.

شهر دست عراقیها

ناخدا یکم هوشنگ صمدی از فرماندهان شجاع نیروی دریای ارتش جمهوری اسلامی ایران پیش از آنکه یک عنصر نظامی باشد که در جنگ فرماندهی کرده است؛ کتاب گویای حوادث نخستین ماههای آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در شهر خرمشهر است.

او درباره آخرین لحظههای اشکبار و پراضطراب پس از اعلام فرمان تخلیه خرمشهر از سوی ستاد فرماندهی که حاکی از سقوط شهر بود، میگوید: شهر تقریبا به دست عراقیها افتاده بود. آنقدر با ستاد عملیات جنوب تماس گرفته بودم و عاجزانه و ملتمسانه تقاضای کمک و ارسال نیرو کرده بودم و آنقدر وعدههای سر خرمن شنیده بودم که دیگر خسته و ناامید شده بودم. عراقیها پل خرمشهر را بشدت زیر آتش گرفته بودند و اجازه نمیدادند هیچ تدارکات و مهماتی وارد شهر بشود. نان و غذا هم در شهر کم بود و نیروها ناچار بودند با آب آلوده کارون و نان خشک سر کنند. وضع مسجد جامع شهر هم آشفته بود. خواهران امدادرسان در مسجد، به اصرار و پافشاری ما شهر را کمکم ترک کردند. دیگر مسجد هم جای امنی نبود و بخشی از آن ویران شده بود. از همه جا بوی مرگ و سقوط میآمد.

روز اول تا سوم آبان از تلخترین روزهای زندگی من بود. با چشمان خودم میدیدم که عراقیها خرمشهر را گرفته و قدم به قدم به ما نزدیکتر میشوند و کاری هم از دست من برنمیآید. دشمن از چند طرف شهر را زیر انواع توپ و خمپاره گرفته بود و همه جا را میکوبید. بیهدف همه جا را میزدند. تقریبا شهر را از دست داده بودیم و فقط بر خیابان ساحلی تسلط داشتیم. آنجا هم زیر فشار شدید آتش دشمن بود. دائم با ستاد عملیات جنوب و شخص سرهنگ حسنی سعدی تماس میگرفتم و نیرو طلب میکردم و ایشان هم دائم وعده رسیدن نیرو میداد و خبری هم نمیشد. سه روز اول آبان حتی غذا هم در مسجد طبخ نمیشد. خوشبختانه در مسجد جامع نان و خرما داشتیم و در زمان گرسنگی میخوردیم. تکاورها و مدافعان مردمی شهر با چنگ و دندان از خرمشهر دفاع میکردند.

آوار دستور عقبنشینی

بعد از یک ماه دفاع جانانه از شهر اما دستوری به ناخدا رسید که همچون آواری روی سرش بود. درست یک روز بعد از نامهای که از او خواسته بود همچنان از شهر دفاع کنند با بیسیم اما به طور شفاهی دستور عقبنشینی صادر میشود؛ تلخترین دستوری که ناخدا در تمام عمرش شنیده بود. روایت وی چنین است: «میدانستم خرمشهر تقریبا از دست رفته و ما فقط بر خیابان ساحلی و قسمتی از میدان فرمانداری تسلط داریم. البته نیروهای تکاور و مردمی در مناطق مختلف خرمشهر بر پشت بامها و کوچهها و خیابانها پراکنده و مشغول مقاومت بودند، اما مقاومت در برابر چندین لشکر زرهی و نیروی پیاده تازهنفس دیگر فایده چندانی نداشت. ماندن بیشتر در خرمشهر فقط از ما نیرو و تلفات میگرفت. پل خرمشهر و آبادان زیر آتش بود و هیچ تدارکات و مهماتی نمیرسید. عراقیها 90 درصد شهر را اشغال کرده بودند. شمار مدافعان تکاور و نیروهای مردمی به 300 نفر هم نمیرسید. نیروهای عملکننده مردمی و تکاور داخل شهر هم خسته بودند و روحیه چندانی برای ادامه مقاومت نداشتند. بنابراین، همه این عوامل ایجاب میکرد خرمشهر را تخلیه کنیم تا در وقتی دیگر و با قدرتی بیشتر، بتوانیم دشمن را از آن بیرون برانیم.»

حماسه شهر

کتاب «تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر»، روایتی از دفاع 34 روزه مردم خرمشهر و تکاوران نیروی دریایی ارتش در هفتههای نخست هشت سال دفاع مقدس دارد که از زبان ناخدا هوشنگ صمدی به صورت خاطرات شفاهی نوشته شده و انتشارات سوره مهر آن را در 300 صفحه و به صورت مصور به چاپ رسانده است.

صمدی در این کتاب پس از سه دهه سکوت برای نخستین بار ناگفتههایی از رزم نیروی دریایی ارتش را در خرمشهر گفته است. بخش عمده کتاب به خاطرات او از سقوط خرمشهر باز میگردد. صمدی در این دفاع 34 روزه شش بار زخمی شد، اما حاضر به بازگشت به عقب نشد.

میثم اسماعیلی

فرهنگوهنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها