گفت‌وگو با فرشته ملکی؛همسر شهید منوچهر مُدق

روایت «فرشته» از عشق «منوچهر»

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر / یادگاری که در این گنبد دوار بماند
کد خبر: ۱۱۶۶۹۱۱

از آن روزی که جناب حافظ این بیت را سرود تا خود امروز ، عاشقان زیادی حس او را تجربه کرده و حرفش را اثبات کردهاند. عشق آنقدر صدای خوشی دارد که ارتعاشش به همه دنیا میرسد و آدم ها را وادار میکند که در مقابل آن سر تعظیم فرود آورند .

شما هم حتما فیلم صحبتهای فاطمهمعتمدآریا با همسر شهید منوچهر مدق را که در چند روز گذشته در شبکههای اجتماعی بازتاب زیادی داشته ، دیدهاید؛ معتمد آریا که در فیلمهایی مانند آباجان و گیلانه در نقش مادر مفقودالاثر و جانباز ایفای نقش کرده در حالیکه بشدت گریه میکند، میگوید از دیدن همسر شهید مدق؛ خوشحال است، میگوید همیشه دوست داشته او را ببیند، میگوید روایت زندگی عاشقانه آنها را خوانده و بر این باور است که فرشته ملکی باعث شده شهید منوچهر مدق تبدیل به اسطوره شود.میگوید زندگی آنها تاثیر زیادی رویش گذاشته و... معتمد آریا گریه میکند، همسر شهید مدق در سکوت فقط گوش میکند و اشک میریزد....

حالا همه آنهایی که این فیلم را دیدهاند با نام شهید مدق آشنا هستند و خیلیها هم جستجو برای بیشتر شناختن او را شروع کرده و حداقل در گوگل نام او را جستجو کردهاند...

عاشق بوده و هست، پرهیز نداشته که این عشق را با صدای بلند به همه اعلام کند تا همه بدانند فرشته و منوچهر آنچنان بههم دلبستهاند که باید ورد زبانها شوند تا مردم لیلی و مجنون و فرهاد و شیرین را فراموش کنند که این اساطیر دنیای عاشقی یکی بر جفا بوده و دیگری بر وفاداری اما فرشته و منوچهر هر دو دلداده بودند و هیچکس نمیتوانست بین این حجم از عاطفه، تَرکی بیندازد. اما جنگ کور است و کر، نه عشق میشناسد و نه مرام و مرادنگی.جنگ میآید تا خراب کند تا از بین ببرد تا آدمها را تنها کند و جنگ عاقبت منوچهر را از فرشته میگیرد و فرشته سالهاست که غمگین است، هنوز تا اسم منوچهر را میشنود، بغض میکند و چشمانش از اشک لبریز میشود.هنوز قلب فرشته منقبض میشود وقتی از او میخواهی عشق را برایت آنجور که تجربه کرده است بگوید: « عشق منبع همه خوبیهاست وقتی عاشقی، خودخواهی دیگر معنایی ندارد، عاشق که میشوی، بدیها نمیتوانند درونات رسوب کنند؛ عشق ، هدیه ارزشمند خداوند است به بنده‌‌هایش. قلب عاشق هر لحظه گستردهتر میشود و جا باز میشود برای همه خوبیها.»

دوران دانشجویی و در روزهای تظاهرات برای انقلاب با هم آشنا میشوند و عشقی که بینآنها شکل گرفته به ازدواج ختم میشود، انقلاب که پیروز میشود، جنگ شروع میشود و منوچهر، فرشته را قانع میکند که باید به جبهه برود و چنین میشود که بین این دو دلداده جدایی میافتد،فرشته اما یاد گرفته صبور باشد اما برای کمکردن درد فراغ، عشق را فریاد میزند، به همه میگوید چقدر منوچهر را دوست دارد، صدایش برای همیشه در تاریخ ثبت میشود،کتابها و فیلمها از این دلدادگی ساخته و نوشته میشود، کتاب روایت عشقاش دست به دست میچرخد و فاطمه معتمد آریا هم آن را میخواند و فرشته مینشیند گوشه ذهنش و چقدر دوست داشته که روزی فرشته را از نزدیک ببیند.همسر شهید مدق درباره دیدارش با این بازیگر میگوید:« در مراسمی که فیلم آباجان را هم نمایش دادند حضور داشتم.در سالن کنار خانم معتمدآریا نشسته بودم اما آنقدر استقبال از او زیاد بود و مردم دوست داشتند با او عکس بگیرند که مجالی نشد که با هم، همکلام شویم.فیلم که تمام شد ،احساس ضعف کردم چند شکلات از کیفم بیرون آوردم و یکی از آنها را به خانم معتمد آریا دادم و یکیاش را هم خودم خوردم اما باز هم فرصت نشد با هم صحبت کنیم.تا این‌‌که از من خواستند به بخش کتاب بروم و چند کتاب که درباره زندگی ما بود را امضا کنم.یکی از کتاب ها را به خانم معتمدآریا دادند و به او گفتند که من فرشته ملکی هستم، در این زمان بود که خانم معتمدآریا در آن ازدحام و شلوغی برگشت و مرا نگاه کرد و چنان شگفتزده شد که باورش سخت بود.اشک میریخت و بلند بلند گریه میکرد و میگفت که کتاب را قبلا خوانده و... البته چند بار از مردمی که فیلم و عکس میگرفتند، خواست که این کار را نکنند تا او راحت با من صحبت کند اما فیلم در شبکههای اجتماعی به اشتراک گذاشته شد و بازتاب زیادی داشت و من واکنشهای مثبت و منفی زیادی دیدم.بههرحال خانم معتمدآریا بازیگر توانمندی است و من برای ایشان احترام زیادی قائلم. وقتی گریه کرد واقعا خجالت کشیدم، خدا به ما کمک کند شرمنده هنرمندان و مردم نشویم و همانطور که آنها تصور میکنند، زندگی کنیم.تا حالا درباره شهید مدق کتابها و فیلمهای مستند و داستانی زیادی تهیه شده است.برخی از آنها خوب و کمنقضتر هستند و برخی اشکالاتی دارند. خیلیها به سراغ من میآیند و پای خاطراتم مینشینند، حاصل این گفتوگوها گاهی آثار خوبی میشود گاهی هم نه.به نظرم کسانی باید برای ساخت اثر درباره شهدا پیشقدم شوند که ما و سبک زندگی ما را قبول دارند و تلاش میکنند در انعکاس آن امانتدار خوبی باشند.»

روایت فتح، چند سال قبل کتابی درباره زندگی شهید مدق و همسرش منتشر کرد؛ مریم برادران راوی داستان عاشقانه زندگی آنهاست.این کتاب تا کنون چندین بار تجدید چاپ شده و مردم زیادی را با عشق آسمانی این دو نفر آشنا کرده.هر چه این کتاب جامع و خوب است فیلم سینمایی« دلتنگی‌‌های عاشقانه» که بر اساس خاطرات فرشته ملکی ساخته شد ،نتوانست رواوی مناسبی برای این زندگی باشد، هر چند میترا حجار و محمدرضا فروتن نقش فرشته و منوچهر را بازی کردند اما روایت آنقدر ضعیف بود که نتوانست حق مطلب را ادا کند.

فرشته ملکی، محجوب است و دوستداشتنی، این را وقتی فهمیدم که با او همکلام شدم.متین سخن میگفت و آرام.وقتی درباره جاودانگی عشقاش پرسیدم، دوباره بغض کرد! 18 سال از شهادت همسرش میگذرد اما او هنوز همچنان مثل روز اول منوچهرش را دوست دارد و قلبش برای او میتپد.وقتی از او میخواهم حکایت گلریزانش از سوی منوچهر را برایم تعریف کند، آرام میخندد، احساس میکنم حتی گونههایش گل میاندازد، با کمی بغض میگوید:« پشت چراغقرمز بودیم، پیرمردی با موها و ریش کاملا سفید داخل یک کالسکه قدیمی که برای بچهها بود را پراز گلهای رُز کرده بود.من داشتم به پیرمرد نگاه میکردم اما منوچهر که رد نگاهم را گرفته بود فکر کرده بود گلها چشمم را گرفته، حواسم نبود که به یکباره دیدم از شیشه ماشین که پایین بود، گلهای رز روی پایم ریخته شد... خانم و آقایی که در ماشین کناری نشسته بودند ما را تماشا میکردند و خانم به آقا گفت : این حزباللهیها همه چیزشان یک جور دیگر است ! منوچهر یک شاخه گل رز به آقا داد و گفت از طرف من و همسرم بدهید به همسرتان.... ! وقتی منوچهر شهید شد، همان خانم به مراسم آمد و مرا بغل کرد و گفت یادت میآید من کی هستم... آنقدر گریه کرد که من با آن حالم مجبور بودم او را آرام کنم...»

شهید منوچهر مدق چند بار در جبههها شیمیایی میشود و آخرین بار در جبهه شلمچه است که شیمیایی میزنند و منوچهر مدق زمینگیر میشود، اما فرشته آنقدر عاشق اوست که نمیگذارد، منوچهرش شهید شود ، با جادوی عشق او را نگه میدارد تا اینکه منوچهر دیگر خسته میشود و از فرشته میخواهد اجازه بدهد او برود....

سفرت بخیر منوچهر خان مدق... خوشبه حال گنبد دوار که صدای عشق شما را شنید...خوشبه حال شما که فرشته دارید...

طاهره آشیانی

روزنامهنگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها