درباره مجموعه شعر «مفاجا» سروده محسن بوالحسنی

ذکر دست

کد خبر: ۱۱۵۱۹۰۹

«مفاجا» تازهترین مجموعه شعر محسن بوالحسنی شامل 30 شعر سپید است که ابعاد تنهایی شاعر را روایت میکنند. بوالحسنی در این مجموعه با استفاده از دایره واژگانی وسیع، واژگانی از حوزههای مختلف تاریخ نظم و نثر و شعر ایران، کلمات دیروز و امروز را کنار هم نشانده و با زبانی چندسویه با هم آشتی داده است. جسارت او در انجام این مهم، باعث ایجاد فضاگردانیهایی در شعر شده است: «یاد شمس میافتم/ وقتی در شارستانی مهیج/ به ذکر دست میرفت/ و اندوه نهنگهای عمان را اندازه میگرفت...» و همین نهنگها در شعرهای او هر بار هویتی دیگر دارند: «من نهنگ غمگین مادرم هستم...» یا «همین نهنگها که در دهان من/ شناکنان و گریهکنان/ به سمتی میروند که مادرم/ در آخرین مکالمهاش رفت...». آوردن کلمات و ترکیباتی مثل رسن، خط جلی فارسی، خلقالساعه، منکسر، لا ادری و... و بومیکردنشان در بافت شعر نشان میدهد او با نثر کهن فارسی بخوبی آشناست و در آن تامل کرده است و زیست شاعر که ریشه در جنوب کشور و خوزستان دارد او را از بیانی با کلمات عربی نهتنها منع نمیکند، بلکه به روایت و زبان شعرش خاصیتی دیگرگون داده است: «و همینطور که هواپیما/ در لا ادری گوشهای از جغرافیا/ سقوط میکرد/ یادش آمد/ برادرانش/ و خواهرش/ همان لحظه در خیابانی بلند/ به کشف پروانههای کشته میروند...» یا «رسن انداختی به گلویم/ کشتهام را به خیابان بردی».

تاریکی، پرنده، زن و تنهایی از موتیفهای تکرارشونده کتاباند. از نگاه شاعر، جهان قاعدتا تاریک است و این تاریکی درجریان تا پایان این مجموعه با تصاویر و فضاهای مختلف ادامه مییابد و ما را با اندوهی مواجه میکند: «جهان قاعدتا تاریک است/ و تعریف گریه اکثرا/ از همین حوالی شروع میشود...» یا «نه خانم علیزاده/ من اتفاقا دوست دارم کلید را/ در خانه تاریک بچرخانم» و روایتهای مختلف از تاریکی و تحلیل شاعر از آن، ما را به ریشههایی روانشناختی و جامعهشناختی ارجاع میدهد و تکرار واژه پرنده، تلاش شاعر است برای پرهیز و گریز از این تاریکی محتوم: «مثل این ساختمان بلند/ که برای تکهای پرنده فریاد میزند/ و سرنوشتش همین است/ که منتظر شب باشد» یا «میخواستم پرندهای باشم در جهت مرز/ حتی بیدرخت» یا «اینکه زنی/ تمام پرندههای جهان را صدا بزند/ و آبهای جهان را/ دچار انحطاط کند/ حتما اتفاق نادریست/ از یک طرف، مرگ/ و از طرفی/ درختان سیب/ کمی جابهجا میشوند» که حضور همزمان دو عنصر پرنده و زن و ارتباط آنها با مرگ و درختان سیب که قرائتی دیگر از روایت آفرینش است این سطرها را قابل تامل کرده است. ترافیک تصویر، گفتار و ایجاد فضاهای مکرر، ویژگی اغلب شعرهای این کتاب است. این تصاویرِ مدام، به قول شاعر، گاه فقط شعر را شلوغتر میکند. در شعر 30 که البته در این شعر، بیشتر گفتار است که روایت را پیش میبرد نه تصویر، ما با سطرهایی از جملههای خبری مواجه میشویم. شاعر مدام حرف میزند و شاید به همین دلیل، تصاویر آنگونه که باید در ذهن خواننده شکل نمیبندد و بلافاصله فراموش میشود. اما در شعرهایی که شدت و کمیت تصاویر کمتر است و شاعر کمتر به سمت بیانگری رفته، با زبانی شفافتر و باورپذیرتر روبهروییم. مثل شعر 18 که با ورودی نامتعارف و هنجارشکن آغاز میشود: «در ثانی/ دزدهای دریایی/ همیشه در خاطراتشان/ شکل یک سکان بعید را/ در حافظه/ به جای عشق/ بغل میکنند».

ارجاع به روایتهایی از کتاب مقدس و بهدستدادن قرائتی تازه از این روایتها از مختصات دیگر شعرهای این مجموعه است: «من سر برگرداندم/ و باز/ ایل نداشتهام را دیدم/ که چون تلی از نمک/ تکههای گرمسیری خاک را/ مثل اوراد خداحافظی/ به سر میریختند» (شعر 5) که اشاره به سربرگرداندن همسر لوط و تبدیلشدنش به مجسمهای از نمک در روایتی از کتاب مقدس دارد یا در شعر 24: «اما کسی بعد از من/ حتما از خاصیت نور/ خواهد نوشت/ و احتمالا نوح/ از کوه پایین میآید/ و شنل خیسش را جمع میکند/ و بدویت از نو آغاز خواهد شد» که به داستان توفان نوح با قرائت و نگاهی دیگر اشاره میکند.

بوالحسنی در شعرهایش به گفتوگو با اندوه رسیده است و در سطرهای این کتاب نیز اندوه، عنصری کاملا درگیرکننده است. اما جنس این اندوه رویکردی منفعل و ترحمانگیز ندارد بلکه اندوهی است با شکوه و تاثیرگذار: «میخواستم پرندهای باشم در جهت مرز/ حتی بیدرخت/ برای یک لحظه که فقط/ فرود بیایم/ باز باران باشد/ و دیگر این طور نباشد که هی بخوابم/ هی بیدار شوم/ باز جهان همین طور مثل سابقا باشد». او قصد ندارد مخاطبش را به چالشی بغضآلود دچار کند، بلکه چیستی این غم را با نقبزدن به زندگی و روند پیچیده آن و اشاره به نشانهها و نمادها نشان میدهد، اندوهی کاملا مردانه و دلیر.

شعرهای مفاجا به نوعی بیوگرافی شاعر است و به روایتهایی از زندگی، مرگ و تنهایی میپردازد. بوالحسنی در این شعرها اگرچه گاهی به سمت انتزاع و فراواقعیت با استفاده از تصاویر میرود اما بیشتر رویکردی رئال دارد و تجربه و دریافتهای خود را با نگاه و زبانی مختص به خود به خواننده ارائه می‌‌کند. او قضاوت نمیکند فقط ایستاده است و با کلماتش زندگی را از منظر خود بازآفرینی میکند. جهان شعر محسن بوالحسنی، جهانی است جدی و گاه خوفانگیز و بیرحم. او با ذکر دست، از خوابهای منکسرش میگوید.

معصومه داوودآبادی
روزنامه نگار

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها