درباره فیلم آن‌سوی ابرها ساخته مجید مجیدی

آن‌ سوی باران

مجید مجیدی فیلمساز مهمی در سینمای ایران محسوب می‌شود. او نخستین فیلمساز ایرانی است که فیلمش در فهرست نهایی دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی قرار گرفته و شاید اگر آن سال عدالت رعایت می‌شد، سوفیا لورن به جای دادن جایزه به هموطنش روبرتو بنینی، جایزه را به مجیدی اهدا می‌کرد.
کد خبر: ۱۱۴۵۳۵۱

جایزهای که البته دریافت نکردنش هم به اندازه دریافت آن برای فیلمساز ایرانی شهرت به همراه داشت و از آن پس او تبدیل به چهرهای شد که جشنوارههای جهانی به آثارش علاقهمند هستند. آن سوی ابرها آخرین ساخته مجیدی به نوعی بازگشت او به شیوهای از فیلمسازی است که با آن به سینمای جهان معرفی شد. سینمایی مبتنی بر تصویر کشیدن روابط انسانی و کنشهایی که یک انسان در برهههای مختلف زندگی انجام میدهد. فیلمی جاندار و انسانی که متاسفانه در زمان خوبی اکران نشده و به نظر فرصت خوبی برای تماشای آن در سینما از کف مخاطبان خواهد رفت.

به رنگ هندوستان

آن سوی ابرها محصول سینمای هند است، اما نه آن سینمایی که بهصورت کلیشهای در ذهن مخاطب ایرانی وجود دارد. اینجا هندوستان و بمبئی واقعی به تصویر کشیده شده است. تصویری بیواسطه از باندهای تبهکاری و زندگی مردمان فرودست در یکی از عجیبترین شهرهای دنیا که فاصله میان فقر و ثروت بینهایت است. فیلم با سرخوشی قهرمانش آغاز میشود اما فیلمساز ایرانی قصه را آنطور که میخواهد روایت میکند. قصه آن سوی ابرها روایتی کلاسیک دارد. فیلم با نمای یکی از اتوبانهای شهر آغاز میشود و پس از آن با یک تیلت استادانه چند متر از سطح زمین پایین میآید و تا انتها و زمانی که کودک زندانی فیلم میخواهد ماه را ببیند در همان زاویه باقی میماند. دوربین اینجا انگار وارد زندگی مردمی میشود که میخواهند خود را به زندگی آدمهای درون برجهایی که در بک گراند وجود دارد برسانند. دوربین در تمام آثار مجیدی یک کاراکتر جداگانه و زوایای دوربینهای او نگاهی به سوژه را تصویر میکند که از نگاه فیلمساز میآید. اگر او در فیلمهای ابتداییاش، از لانگشات و حتی استریم لانگشاتهای بسیار استفاده میکند در آن سوی ابرها آن گونه که پیش از این هم درفیلم محمد(ص) دیدهایم دوربین همراه سوژه حرکت میکند و تحرک بیشتری دارد. اینجا در روایت قصه امیر، زوایایی از زندگی مردم فرودست در هندوستان انتخاب شده که کاملا متناسب با نوع زندگی آنهاست و برخلاف یکی دو فیلم تجاری که بهاصطلاح محصول مشترک ایران و هندوستان است، دوربین نگاهی توریستی و شیک ندارد. فیلم با آنکه نماهایی فوقالعاده و بسیار زیبا مانند صحنه کتک خوردن امیر و دوستش در میان لجنها و یا خانه همین دوست در پیش زمینه برجهایی سر به فلک کشیده دارد، اما این حضور حس نمیشود. حضوری که همواره با مجیدی و فیلمهایش همراه است و به نظر مجیدی را میتوان فیلمبردارترین کارگردان سینمای ایران دانست. کارگردانی که تصویر و اساسا قاب بندی برایش اولویت بسیار دارد تا جایی که ویتوریو استرارو را برای فیلم محمد(ص) به ایران میآورد و به نظر این توانایی میراث او در دورانی است که عکس و کادر در سینمای ایران اهمیت بسیاری داشت.

اینجا جایی برای بازیگرها هست!

آن سوی ابرها بازیهای فوقالعادهای دارد.بازیهایی که همگی نشان از یک سینمای قوی با استودیوهای فیلمسازی فراوان و به تبع آن بازیگران حرفهای دارد. بازیگر نقش امیر و مادر بزرگ در فیلم مجیدی بینظیرند. امیر با اکتهای بیرونی و تحرک فیزیکی بالا که استادانه از میمیک چهرهاش استفاده میکند و مادربزرگ که در تمام فیلم بیآنکه کسی حرف او را بفهمد صرفا بهواسطه نوههایش و استفاده از چشمانش احساسات و آشوب درونش را به تصویر میکشد و اتفاقا به عقیده نگارنده قهرمان داستان آن سوی ابرها اوست.

نکته مهم این که دوبله به فیلم آسیب جدی زده و ای کاش آن سوی ابرها در سینماهای ایران با زیرنویس اکران میشد. فیلم دوبله شده قطعا کار دیدن فیلم را راحت میکند اما به انتقال حس بازیگران فیلم در جاهایی آسیب میزند. اتفاقی که به توانایی دوبلورهای خوب فیلم باز نمیگردد و اساسا آن سوی ابرها فیلمی است که باید با زبان اصلی دیده شود.

برای اثبات این نکته دقت کنید به سکانسهایی که مادر آکشی به زبان مردم جنوب هند، امیر را تیمار میکند.

آن سوی ابرها سکانس بینظیری دارد که هیچ عنوانی جز عشق نمیتوان برای آن یافت. سکانسی که امیر و تانیشا سوار قایق مسافربری میشوند. جایی که فیلمساز اوج ارادت و عشقش به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) را به تصویر میکشد. تصویری ناب و بیبدیل که مخاطب هوشمند آن را در مییابد و اتفاقا از همین جا داستان آزادگی امیر آغاز میشود. حالا همه آدمهای داستان آن سوی ابرها به مرحلهای از شناخت میرسند که عشق مهمترین ابزار آن است. از زندانبانی که رشوه میگیرد تا کودکی که آرزویش دیدن ماه و مادرش است و بیشک سکانس درون قایق فیلم مجیدی یکی از زیباترین سکانسهای دینی در سینمای ایران است.

نکته غمانگیز این روزها عدم استقبال مخاطبان از سینمای متفاوت و جدی ایران است. آن سوی ابرها هم به نوعی قربانی سلطهگونه کمدی بر سینمای ایران شده است. درباره قصه آن سوی ابرها و اوج و فرودهای آن میتوان مفصل نوشت اما به دلیل همزمانی با اکران، نگارنده از این کار اجتناب میکند تا مخاطب علاقهمند بتواند فیلم را بدون دانستن خط کلی قصه ببیند. فیلمی که قطعا دیدن آن، انسان را به رهیافتی جدید در معنای عشق و روابط انسانی میرساند . روابطی که در دنیای مدرن بیش از همیشه مخدوش شده و تنهایی مهمترین همراه انسان است. انسانی که حالا بیشتر از همیشه به عشق نیاز دارد...

اینجا یک نفر تنهاست!

آن سوی ابرها قصه آزادگی و مردانگی است . فیلم با آن که قصه اش را در کشور هفتاد‌و‌دو ملت روایت می‌کند تا جایی که می‌تواند از نمایش دین و تاکید بر روی دین و آئین خاص آن هم در هندوستان خودداری می‌کند. امیر در این قصه میان انتقام از آکشی که باعث زندانی شدن خواهرش شده و محبت به خانواده او در حرکت است. عشق و نفرتی که دقیقا مرزی میان کنش‌های یک انسان در جهان معاصر است. مجیدی در آن سوی ابرها قصه را کاملا کلاسیک روایت و به پایان می‌رساند و از این جهت ما با یک فیلم قصه گو مواجه هستیم. فیلم سه لوکیشن جدی دارد. خانه تارا، زندان و بیمارستان و دقیقا برای هر کدام از این سه‌فضا، سه‌قصه جداگانه تعریف شده است. این قصه‌ها البته حول یک موضوع اصلی شکل گرفته و روایت می‌شوند. آن‌سوی ابرها به نظر یکی از قصه گوترین فیلم‌های مجیدی در مقام یک فیلمساز است. فیلمسازی که در این فیلم آخر به‌شکل مشهودی از نماهای طولانی، لانگ‌شات‌های فراوان و نماهای استعاری می‌گریزد و می‌خواهد قصه بگوید.

بهرنگ ملک محمدی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها