صدای مکبر از فاصله ای نه چندان دور به گوش می رسد سلام آخر نماز را ادا می کند در صحن امامزاده جمعیت نماز گزار دستها را بالا می برند پایین می آورند و به نشانه پایان نماز آن را بر روی صورت می کشند لحظه ای می ایستیم ورودی امامزاده به دو قسمت تقسیم می شود
کد خبر: ۱۱۰۵۸
برادران و خواهران وارد که می شویم صدای زیبا و حزن آلود مداح ما را با خود پرواز می دهد صدای بچه ها می آید؛ جوانها و نوجوانها هم هستند گنبد امامزاده صالح و کبوتران حرمش ، پذیرای جمعیت عاشقی است که برای زیارت آمده اند در نگاه اول ، جای چیزی را خالی حس می کنی درخت کهنسالی که سالها به زائران حرم امامزاده صالح خوشامد می گفت و زیبایی دو چندانی به فضای کوچک حرم داده بود، به چشم نمی خورد. صدای پیرمردی که همزمان با ما وارد حرم شده است شنیدنی است : خیلی حیف شد، معلوم نیست درخت قشنگ را چکار کرده اند جلوتر می روی ، درست روبه روی صحن ورودی ضریح امامزاده سکویی که جمعی دورش حلقه زده اند چشم را می نوازد. پنج شهید گمنام که آرام در کنار یکی از سلاله های پیامبر خفته اند فاتحه ای می خوانیم و یکراست به زیارت امامزاده صالح می رویم زیارتنامه می خوانیم و بعد که داخل صحن برای نشستن جایی نمی یابیم ، بیرون می مانیم نمازگزاران همچنان نشسته اند و تازه واردها هم اضافه شده اند به حال و هوای جوانهایی که برای زیارت آمده اند توجه می کنیم دعای کمیل شروع شده است اللهم انی اسئلک موجبات رحمتک"گوشه چشم را با دستمال پاک می کند اشک پهنای صورتش را پر کرده است ته مانده آرایش با آخرین قطرات اشکی که پاک می شود، از روی گونه ها محو می شود سلام می کنیم تعجبش را درک می کنیم.جای هیچگونه صحبتی نیست پیرمرد خادم حرم ، نزدیک می آید خانم ، موهاتو بپوشون دختر جوان به آرامی سرش را تکان می دهد و موهایش را که کمی از زیر روسری و چادر سفیدش بیرون زده مرتب می کند هر وقت دلم می گیرد بخصوص شبهایی که دعای کمیل می خونند اینجام . خیلی وقت ها تنها می آم چون تنهایی بیشتر صفا می دهد خودش حرف می زند بی هیچ دغدغه ای صدای مداح هم می آید یا نور یا قدوس همیشه دلم می خواد برای آرامش و دوری از دردسرهای زندگی چند ساعت تو این امامزاده بمونم جای خوبیه خیلی ها رو می بینم از کودک تا پیر که با حاجت های مختلف در اینجا هستند من کنار اونها احساس خوبی دارم نامش را می پرسیم چه فرقی می کند از چی می ترسی ؛ نمی ترسم ولی دوست ندارم فکر کنند من اینجاها سر و کله ام پیدا می شه .چه کسانی؛ دوستانم می گوید: برخلاف این که می گویند جوانهای ما بی ایمان شده اند و نماز خوان نیستند من معتقدم هنوز هم خیلی از جوانها و حتی خیلی از دوستان خودم ، دلشان که می گیرد تنها و تنها با این دعاها و نمازها و صحن امامزاده صالح و امامزاده داوود و شاه عبدالعظیم آرام می گیرند من حتی کسانی را می شناسم که ناخودآگاه و به خاطر مشکلات متعدد و تنهایی و بی کسی دچار انحراف شده اند اما باز هم دلشان برای نماز خواندن تنگ می شود هق هق گریه ها امانش را می برد. خوش به حالش از او دور می شویم یا رب الرحم ضعف بدنی نگاهمان به نگاه پیرمرد می افتد گویی ما را زیر نظر داشته است آقا پسر، دیدی چطور به خوبی حرف یک پیرمرد رو گوش کرد دیدی چطوری همه دخترها و خانم هایی که اینجان با رضایت کامل چادر به سر می کنند یعنی چی ؛ منظورم ، نوع برخورد با جوانهاست . اگر به آنها بگویی چه کار بکن و چکار نکن و جوان حس کرد که از موضع بالا با او حرف می زنند، چندان با میل و رغبت از ما تبعیت نمی کند ولی ببین چنین جاهایی چطور خودشان رعایت میکنند.با او موافقیم اما توضیح می دهیم و اجازه می خواهیم که بگذارد بیشتر از حال و هوای جوانهای حاضر جویا شویم و بنویسیم آقای رضا توسلی زاده لبخند می زند و برای ما آرزوی موفقیت می کند اینجا همه فاصله ها و رودربایستی ها را کنار گذاشته اند تاریکی صحن فرصتی است تا مردم را بشنوی جوانترها راحت تر اشک می ریزند.یکی با گریه می گوید: خدایا خسته شده ام صدا گویی از حنجره جوانی خارج می شود که سالهای سال است در کوچه و خیابان می بینمش بیرون می آییم هر کس گوشه ای را انتخاب کرده است و در حال و هوای خودش به سر می برد خانواده ها با بچه های قد ونیم قد خود نشسته و ایستاده به چشم می آیند. جوان دیگری را زیر نظر می گیریم در گوشه ای است که اگر با او هم صحبت شویم مزاحمتی برای دیگران ایجاد نمی شود سلام چهره اش را می پوشاند اسمت چیه؛ مصطفی آقا مصطفی چه خبر؛ منظورت چیه ، وقت گیر آوردی ؛ اتفاقا خوب موقعی گیرت آوردم می خواهم راجع به تاثیر این جور جاها بر روحیه جوانها با تو صحبت کنم موافقی؛ نه چرا؛ چون که چیزی برای گفتن ندارم تعجب می کنم ، یعنی مارو لایق نمی دونی اختیار داری پس یا علی ، ما رفتیم بشین بابا دلخور نشو من که گفتم چیزی ندارم بگم چون این حرفها خودت می دونی که تکراری شده چرا تنهایی . تنهایی حالش بیشتره حقیقتش کمتر کسی پیدا می شه که وقتش رو توی این جاها بگذرونه مطمئنی؛ نه مطمئن نیستم ولی تا جایی که دیدم و شنیدم ، حس می کنم جوانها از این محافل دور شدن چه تاثیری داره عبادت؛ آدم آروم می شه یعنی چه؛ ببین این جزو چیزهاییه که نمیشه توضیح داد هر کس باید خودش تجربه کند البته به نظرم خیلی از ما مردم حتی جوانها ته دلشون وقتی از همه چیز می برن سراغ خدارو می گیرن توی همین امامزاده ها، توی همین دعاها البته بعضی ها هم توی تنهایی خودشون به قول آقای توسلی زاده ، عشق و زیبایی و تفریح و شادی در جوانی حال و هوای دیگری دارد همانطور که عشق به خدا و عبادت و دعا و تنهایی هم در جوان تاثیر دیگری دارد چون جوان وقتی گریه می کنه و اشک می ریزد خالص است اما اگر سن آدمی بالا رفت از ترس گناه و عمر رفته است او برای همه جوانها دعا می کند و می گوید: جوانهای ایرانی بهترین جوانهای دنیا هستند.
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها