اولین باری که دیدم کسی عُق زد، هفت ساله بودم. همکلاسی که اسمش را نمی دانستیم گوشه حیاط مدرسه استفراغ کرد. دختربچه ای لاغر بود با صورتی زرد و گونه هایی فرورفته که در عالم کودکی خیال می کردم فانتین، مادر کوزت در قصه بینوایان باید شبیه او باشد. چیزی که آن زمان درکش نکردم.
کد خبر: ۱۰۳۸۹۴۵
روزه هایشان افطار ندارد

سال های جنگ بود و ما گرچه کوچک بودیم. از آن روز به بعد همکلاسی مان دیگر مدرسه نیامد و ما با گوشا یستادن پشت در دفتر معلم ها، فهمیدیم پدر نداشت و دو هفته ای می شد که مادرش از سر نداری، با آب و ویتامین ب، او و سه خواهرکوچکترش را سرپا نگه می داشت.

حالا سال ها از آن روز گذشته، اما خاطره همکلاسی ام آن قدر در ذهنم زندها ست که هنوز هم گاهی میان بچه های محله های فقیرنشین چشم می دوانم و از خودم می پرسم کدام یکی شکمش از آب و ویتامین «ب» پر شده است یا کدام در حسرت جویدن غذاست؟

تصویر همکلاسی ام و آن بچه های زرد یک شکل را وقتی از سفره های رنگین افطاری در خانه های اشراف یا سازمان ها و وزارتخانه ها می شنوم هم، در ذهنم مرور می کنم و غمگین می شوم از این که هر سال ما اهالی رسانه، همین حرف ها را تکرار می کنیم و در مقابل هر سال زودتر از سال قبل، مجالس عیش و شکم پرکنی به بهانه افطار بر پا می شود و خیلی ها به روی خودشان نمی آورند که شاید ته مانده های سفره های هزار رنگشان، آرزوی گرسنگانی باشد که روزه شان، افطار ندارد.

مریم یوشی زاده - دبیر گروه جامعه

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها