ماجرای پدران و پسران در مجموعه‌های تلویزیونی

داستان‌هایی که ما را سرگرم می‌کنند

شخصیت‌ها را می‌توان کلیدی‌‌ترین عناصر فیلمنامه به حساب آورد که از تقابل آنها با یکدیگر درام شکل گرفته و به جلو حرکت می‌کند.
کد خبر: ۱۰۰۲۴۸۰

از میان شخصیت‌های مختلف می‌توان به اعضای یک خانواده اشاره کرد که مکمل‌های خوبی برای یکدیگر بوده و پدرها و پسرها از جمله آنها به حساب می‌آیند. نویسندگان فیلمنامه عموما توجه خاصی به این دو نشان می‌دهند چرا که قابلیت‌های دراماتیک بسیار داشته و می‌توانند داستان را در عرض گسترش بدهند. در عین حال مخاطب هم با آن احساس نزدیکی و صمیمیت می‌کند، چرا که برایش بسیار ملموس و باورپذیر بوده و می‌تواند خود را به جای یکی از این دو قطب بگذارد. مجموعه‌های تلویزیونی بخصوص آنهایی که در قسمت‌های بیشتری ساخته شده‌اند، فضای بازتری برای پرورش شخصیت‌ها در رابطه پدر و پسری داشته و نمونه‌های بسیاری را می‌توان نام برد که در ادامه به تعدادی از آنها می‌پردازیم. پرواضح است که در این مجال محدود نتوانستیم به همه نمونه‌ها بپردازیم.

رعنا و شکاف 2 نسل

داوود میرباقری در نخستین سریال خود سراغ قصه عاشقانه‌ای با محوریت زنی به نام رعنا رفته که در ماه‌های منتهی به پیروزی انقلاب چشم انتظار بازگشت پسر مبارز سیاسی‌اش به خانه است. برادر رعنا و پسرش (پوریا) که دلبسته دختر عمه‌اش است، پدر و پسری با دو طرز فکر و دیدگاه هستند که به مرور وارد تنشی شدید می‌شوند. دیالوگ‌های روان نوشته شده برای این دو از یک سو و بازی‌های درخشان بهزاد فراهانی و رسول نجفیان از سوی دیگر به کیفیت این رابطه کمک چشمگیری کرده که برای مخاطب هم بسیار جذاب به نظر می‌رسد.

آرایشگاه زیبا و پدر و پسری کاملا ایرانی

سریال‌های ساخته شده توسط مرضیه برومند یک صفت مشترک دارند و آن هم چیزی جز رنگ و بوی ایرانی شخصیت‌های آن نیست. در میان این آثار، آرایشگاه زیبا کیفیت والاتری داشته و مخاطب برای باور آنها کار ساده‌ای پیش روی خود دارد. اسد خمارلو و پدرش ازجمله آنها به حساب می‌آیند که زیر سایه سنگین حضور تنها زن خانه روزگار می‌گذرانند. در قسمت‌های پایانی، پدر اسد مانند یک پدر ایرانی وارد بحران شکل گرفته شده و همسرش را برای پیدا کردن زن مورد علاقه اسد که از حرف هایش بشدت رنجیده، ترغیب می‌کند.

پدر سالار و روابطی از جنس گذشته

این مجموعه پرطرفدار اوایل دهه 70 داستان اسدالله واعظیان است که پسرها و عروس‌های خود را در خانه بزرگ قدیمی‌اش اسکان داده و از زندگی در کنار آنها بی‌آن‌که رضایتشان را بخواهد لذت می‌برد تا این‌که آذر علم مخالفت برداشته و زندگی را به کام او تلخ می‌کند. رابطه اسدالله خان و پسرهایش با وجود استفاده از کلیشه‌ها، نسبتا خوب از کار درآمده و شباهت‌های زیادی به طبقه متوسط نسل گذشته دارد که با توجه به رفتار مقتدر و پدرسالارانه اسدالله طبیعی هم به نظر می‌رسد. در این میان نباید از نقش مهم و کلیدی محمدعلی کشاورز در پدر‌سالار بسادگی عبور کرد که شناخت دقیق و کاملی از این شخصیت داشته است.

در پناه تو و پدر و پسری متفاوت

مجموعه جوان پسند و پربیننده حمید لبخنده با محوریت جوان‌هایی همچون رامین، محمد منصوری، پارسا و ... پیش می‌رود و هنگامی که دوربین لبخنده وارد خانه محمد می‌شود با پدر او روبه‌رو می‌شویم. پدری که قاضی دادگاه و دلبسته شعر، ادبیات و فلسفه است که پسر بزرگش شهید شده و با دیگر پسرش نیز رابطه‌ای شبیه به منحنی سینوسی دارد. تضاد عقاید این دو که از دو نسل متفاوت هستند، سکانس‌های جذابی را شکل داده که مخاطب از خلال آن به لایه‌های درونی هر دو شخصیت پی می‌برد. مشاجره‌های پدر و پسر نشات گرفته از فاصله بزرگ میان عقل و احساس است که لبخنده با چیره دستی آن را به تصویر کشیده و در این راه از دیالوگ‌های پینگ پنگی خوبی هم بهره گرفته است.

در قلب من؛ از سینا و رضا تا مهندس اسفندیاری و کریم

لبخنده پس از موفقیت همه‌جانبه در پناه تو و در فاصله نسبتا کوتاهی در قلب من را روانه آنتن کرد که قصه دو خانواده از دو طبقه متفاوت را به تصویر کشیده که با یکدیگر تلاقی پیدا می‌کنند. پدرها و پسرها و فراز و نشیب‌های میانشان، نقش مهمی در شکل‌گیری داستان و پیشبرد آن دارند: در یک طرف رضا جوان اهل ورزش و درسخوان که حس خوبی نسبت به رانندگی پدرش برای مهندس اسفندیاری نداشته و نسبت به آن واکنش منفی شدیدی نشان می‌دهد و در طرف دیگر سینای طغیانگر که رابطه به شدت سرد و یخ‌زده‌ای با پدر ثروتمند، پرمشغله‌‌اش دارد. لبخنده به خوبی روی این دو قطب مانور داده و تضادها را به رخ کشیده که سر آخر به یک همدلی شیرین ختم می‌شود. در این میان رابطه این دو قطب می‌توانست عمیق‌تر از کار دربیاید اما کلیشه‌ها از یک سو و تعدد شخصیت‌ها و خرده داستان‌ها از سوی دیگر راه آن را سد کرده است.

روزگار قریب پدر و پسر

این مجموعه تلویزیونی جذاب سرشار از شخصیت‌هایی است که همچون فرش دستباف ایرانی سرشار از جزئیاتی حیرت انگیز و به یادماندنی است. رابطه پدر و فرزندی محمد قریب و پدرش یکی از آنهاست که از کودکی وی آغاز شده و تا میانسالی دکتر امتداد پیدا می‌کند. پدر با وجود آن‌که کاسب بازار است اما برای تحصیل پسرش دست به تلاش جانانه‌ای زده و موفقیت خود را در گروی موفق شدن او می‌بیند. همین امر هم این پدر را از پدران کلاسیک اوایل قرن سیزدهم هجری شمسی دور کرده و لایه‌های فوق العاده‌ای به آن بخشیده است. به همین دلیل هم این رابطه پدر و پسری خوب از کار درآمده و مخاطب را به خود جذب می‌کند بی آن‌که عیاری برای رسیدن به آن دست به کار عجیب و غریبی بزند.

هزاران چشم و واقع گرایی دراماتیک

کیانوش عیاری در این مجموعه تلویزیونی، روی خانواده تاکید بسیار کرده که همواره پدر یکی از ارکان آن به حساب می‌آید. به همین دلیل هم هزاران چشم سرشار از پدرانی به ظاهر نزدیک به هم است که تفاوت‌های ظریفی با یکدیگر دارند. حال به این جمع باید پسرانی را اضافه کرد که هر یک از قلب جامعه گرفته شده و با رد شدن از صافی ذهن عیاری در کنار این پدران قرار گرفته‌اند. از بهترین نمونه‌ها در این رابطه می‌توان به پدری اشاره کرد که پسر جوان معلولی داشته و برای حل مشکلات ریز و درشت وی با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می‌کند. همین‌طور پدر همیشه نگران و فداکاری که یکباره با سفر غیرمنتظره پسرش از کرمان به تهران مواجه شده و به اتفاق هولناکی پی می‌برد. باورپذیری، مهم‌ترین نکته این سریال و شخصیت‌های اشاره شده است که ماندگاری فوق‌العاده‌ای به آن بخشیده است.

نرگس و پدری متفاوت با رگه‌های خاکستری

سیروس مقدم در نرگس دست به ریسک بزرگی زده و شوکت را خلق کرده که به عنوان ضد قهرمان در برابر نرگس قرار گرفته است. مرد میانسال ثروتمندی که پسرش به دختری از طبقه زیر متوسط علاقه‌مند شده و می‌خواهد به هر شکلی شده مانع ازدواج این دو شود. در پرداخت این تیپ ـ شخصیت از کلیشه‌ها به وفور استفاده شده که بندرت به کیفیت آن لطمه وارد کرده و بازی درخشان حسن پورشیرازی هم به کمک آن آمده است، اما رابطه شوکت و پسرش آنچنان که باید خوب از کار درنیامده و عمق پیدا نکرده است که می‌توان آن را از نقاط ضعف بزرگ فیلمنامه نرگس به حساب آورد.

در چشم باد و پسران میرزا حسن ایرانی

مسعود جعفری جوزانی در درام تاریخی طولانی خود، روی رابطه پدر خانواده ایرانی(میرزا حسن) و سه پسرش بخصوص بیژن و نادر کار کرده و بخش مهمی را به آن اختصاص داده است. اولی پسری محبوب پدر و سر به راه و دومی سرکش و بازیگوش که علاقه‌ای به تفکرات پدرش ندارد. از دل این تضادها، داستانک‌هایی شکل گرفته که نادر نقشی کلیدی در شکل گیری آن دارد چرا که رگه‌های خاکستری وجودش بر وجوه مثبت برادرش می‌چربد. اسد هم به عنوان ته تغاری خانواده ایرانی، پسر محجوب و وطن‌دوستی است که بریدن بند نافش با قلم‌تراش توسط پدر هنگام تولد در جاده‌ای برف گرفته، او را به کار در چاپخانه پدر وصل کرده و شهادتش در حمله متفقین به شمال ایران کمر میرزا حسن ایرانی را می‌شکند.

در مسیر زاینده رود پدری داغدار مرگ فرزند

قصاص موضوع جذاب و پیچیده‌ای به عنوان محور و مرکز ثقل یک مجموعه تلویزیونی است که حسن فتحی در زاینده رود از آن به شکل مطلوبی سود جسته و درام پرکششی را خلق کرده است. مصیب پدر مسعود که در یک درگیری خیابانی به قتل رسیده، شخصیت پیچیده و چندلایه‌ای است که ریشه در طبقات سنتی جامعه داشته و با هر یک از پسرانش رفتار متفاوتی دارد؛ با بهزاد رفتاری توام با احترام داشته، در برابر پسر وسطی‌اش رفتار پرخاشگرانه‌ای دارد و سر آخر مسعود را با وجود اختلاف سلیقه عمیق قلبا دوست دارد. فتحی به شکلی ظریف این روابط را به تصویر کشیده و تصویری ماندگار از پدری متعلق به نسل قدیم به یادگار می‌گذارد. حسین محجوب هم با درک تمام و کمال نقش، سهم مهمی در کیفیت آن داشته که نمی‌توان نادیده‌اش گرفت.

راه طولانی یک پدر

راه طولانی ساخته رضا کریمی از این حیث می‌تواند مورد توجه قرار گیرد که پدر خانواده‌ای پنج نفره که پس از بازنشستگی به شغل دومی مشغول شده برای رفاه فرزندان خود بخصوص پسرش دست به کار خطرناک ناموجهی می‌زند که او را وارد مخمصه‌ای بزرگ می‌کند. پدری که کریمی در اینجا به تصویر کشیده برخلاف تصویر مقتدر پدر ایرانی، ضعیف و سردرگم است که توان نه گفتن به خواسته‌های نه چندان معقول پسر جوانش را ندارد و به همین دلیل هم وارد یک بازی خطرناکی می‌شود. رابطه این پدر و پسر هم به واسطه خوب از کار درآمدن اولی، قابل قبول شده و مخاطب را به سمت خود می‌کشاند که بازی خوب رضا کیانیان هم در این امر بی‌تاثیر نیست.

حشمت فردوس و پسری به نام طاهر

یکی از بهترین نمونه‌های ساخته شده تلویزیونی در این حوزه که کاملا مخاطب را تحت تاثیر قرار داده و باورپذیری دلنشینی دارد. در یک‌سو پدری با سواد اندک اما هوش و شم تجاری بسیار بالا و طرف دیگر پسری سر به راه و آرام که روی حرف پدر حرف نمی‌زند. علاقه طاهر به ستایش خواهر دوست دوران سربازی‌اش(محمد)، نقطه عطف رابطه این پدر و پسر است که این دو را در برابر هم قرار می‌دهد. مرگ شوکه‌کننده طاهر پس از ماجراهای مختلف، دیگر نقطه عطف ستایش است که حشمت فردوس را خرد کرده تا جایی که برای بازپس گرفتن نوه‌هایش از عروس خود به آب و آتش می‌زند. در نقطه مقابل رابطه پدر و فرزندی آقای نادری و محمد قرار دارد آنچنان که باید از کار درنیامده و در قیاس با حشمت و طاهر فردوس فاقد آن عمقی که لازم بوده است.

فاصله‌ها و گسست دو نسل

حسین سهیلی زاده به شهادت کارنامه کاری‌اش به کار کردن با مضامینی حول محور خانواده علاقه زیادی دارد که فاصله‌ها یکی از موفق‌‌ترین آنها به حساب می‌آید. محسن کریمی که جوانی‌اش را در جبهه جنگ سپری کرده، پس از فوت همسرش مشکلات زیادی با پسر جوانش(سعید) دارد که چالش بزرگی را برایش به وجود می‌آورد. سهیلی زاده در اینجا روی تم فاصله و گسست دو نسل به خوبی مانور داده و از این طریق به مشکلات میان پدر و پسرانی پرداخته که برای درک حرف یکدیگر نیاز به صبر و تامل بیشتری دارند. او به درستی از برخی کلیشه‌ها در خلق محسن و سعید بهره گرفته و به آن باورپذیری خوبی بخشیده که برای مخاطب دلنشین جلوه می‌کند.

پایتخت و رابطه عمیق نقی و بابا پنجعلی

یکی از بهترین نمونه‌ها در این رابطه که در آن احترام فرزند به پدری که دچار نسیان شده و از این بابت هم ناخواسته مشکلاتی را به وجود می‌آورد، موج می‌زند. در عین حال بر خلاف بسیاری از نمونه‌های اشاره شده، بخش مهمی از شوخی‌ها حول رابطه این پدر و پسر شکل گرفته که موقعیت‌های کمیک خوبی خلق کرده و مخاطبان خود را می‌خنداند. در عین حال نمی‌توان از نقش کلیدی خمسه و تنابنده هم غافل شد که کاملا با شخصیت‌های فوق درهم‌آمیخته‌اند.

همچنین در این فهرست می‌توان به سریال‌های بسیاری اشاره کرد که در هر یک از آنها پدر و پسری وجود دارند که گوشه‌ای از بار قصه را به دوش می‌کشند. برای مثال می‌توان به سریال‌های میوه ممنوعه اثر حسن فتحی، میکائیل و روز حسرت از ساخته‌های سیروس مقدم، پریا به کارگردانی حسین سهیلی‌زاده، زیرتیغ اثر محمدرضا هنرمند و ... اشاره کرد.

محمد جلیلوند

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها