![پرنسس مونونوکه](/files/fa/news/1402/12/1/1107181_912.jpg)
خاطرات کاغذی
پرنسس مونونوکه
اثری با تصویرسازی فوقالعاده و جزئیات خیرهکننده از افسانهها و نمادهای باستانی ژاپن که تراژدی تضاد طبیعت با تکنولوژی افسارگسیخته بشر را به نمایش میگذارد.
اثری با تصویرسازی فوقالعاده و جزئیات خیرهکننده از افسانهها و نمادهای باستانی ژاپن که تراژدی تضاد طبیعت با تکنولوژی افسارگسیخته بشر را به نمایش میگذارد.
در قرون وسطی، انگلستان پادشاهی ندارد و تا زمانی که کسی شمشیر فرورفته در سنگ را بیرون نکشد، انگلستان پادشاه نخواهد داشت. وارت (سورنسن)، فرزندخوانده سراکتور (کابوت) در جستوجوی یک تیر گمشده به جنگل میرود و به کلبه مرلین جادوگر (سوئنسن) میرسد.
این اثر که به نام «سلام دوستان» هم شناخته میشود، دارای چهار بخش مختلف بود که هرکدام از آنها با کلیپی از هنرمندان و طراحان دیزنی شروع میشد، به این شکل که در جریان گذر از کشورهای مختلف آنها نسبت به فرهنگها و مناظر محلی آن کشورها آشنا میشدند.
«خدانگهدار تکشاخ زیبا، در جنگل خودت بمان، درختانت را سبز نگهدار و از دوستانت مراقبت کن و موفق باشی چراکه تو آخرین هستی!» در دل جنگل، به تصویر خود در برکه نگاه میکند و از خود میپرسد: «آیا واقعا من آخرین هستم» حالا این سؤالی است که خاطر آرام او را آزرده میکند. پروانه پیر به او میگوید در تمام سفرهایش او تنها تکشاخی است که ملاقات کرده، چراکه سالها پیش پادشاه اندوهگین، یعنی سلطان هاگارد تمام تکشاخها را به کمک گاو قرمز آتشیناش اسیر کرده. بعد از شنیدن قصه پروانه، تکشاخ تنها تصمیم میگیرد جنگلش را در جستوجوی همنوعانش ترک کند. در مسیر قلعه سلطان هاگارد تکشاخ با اشمندریک تردست آشنا میشود؛ شعبدهبازی که سودای جادوگر شدن را در سر میپروراند. در آخر همراه با مالی، دختر راهزنی که رویای ملاقات تکشاخها را در دل داشته به قلعه سلطان هاگارد میروند تا بقیه تکشاخها را پیدا کنند، غافل از اینکه گاو قرمز پادشاه در انتظار آخرین تکشاخ است.
داستان روایتگر ماجرای کازیمودور است؛ مردی با ظاهری نازیبا، اما قلبی مهربان که مطرود از جامعه اطرافش به عنوان ناقوسزن کلیسای نتردام بهتنهایی در این بنای قدیمی زندگی میکند.
«مردم من شعری دارند که میگوید: ریشههایت را در خاک فرو کن، در آغوش باد زندگی کن، زمستان را با بذرها بگذران و در بهار با پرندگان همآواز شو».
کارتونی علمی ــ تخیلی از دنیایی آخرالزمانی؛ روایتگر شرایطی که بر اثر جنگهای انسانی بهوجود آمده و از گذر آن طبیعت هم نتوانسته به تعادل و سلامت اولیه بازگردد.
داستان این کارتون اقتباسی از رمان مشهور الکساندر دوما، با نام «سه تفنگدار» است که در قرن هفدهم اتفاق میافتد. داستانهای ماجراجویانه با حالوهوای طنز با حضور شخصیتهای مختلفی با شکل و شمایل سگ.
روایت داستانهای قدیمی از دعوای گرگهای سیاه خبیث و دنیای یک بره باهوش که گاه حکمتآموز و گاه خندهدار بود.
در یک شب تابستانی در شمال سوئد، به هنگام غروب، شخصیت عجیبی به نام «دُندِر کِلُمپِن» به هنگام پرسه زدن در جنگل وارد اتاق بچهها در یک خانه جنگلی میشود. او به اتاق خواب دختر و پسر خانواده رفته و به اسباب بازیهای آنها جان میدهد. او که انسان تنهایی است اسباب بازیها را به همراه صندوقچهای که به نظرش گنجی در آن پنهان است با خود میبرد.