به مناسبت هفته کتاب چند پاتوق کتابی در برخی نقاط کشور را به شما معرفی کرده‌ایم

یک فنجان کتاب!

۲۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

هفته کتاب، هفته کتاب است. عجب جمله قصاری نوشتیم در همین ابتدا، به قول معروف «از کرامات شیخ ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است» به همین خاطر این‌که بگوییم هفته کتاب هفته کتاب است مانند این است که آفتاب در سینه آسمان باشد بگوییم هوا آفتابی است! ولی هفته کتاب مساوی است با هفته توجه بیشتر به کتاب‌ها و خب اگر کتابفروشی را از این توجه حذف کنیم، اثری از کتاب‌ها نمی‌ماند. چون کتاب‌ها با ویترین کتابفروشی‌ها هستند که هویت پیدا می‌کنند و اگر این مغازه‌های دوست‌داشتنی نباشند کتاب‌ها تکلیفشان روشن نمی‌شود و این‌که چطور به دست مخاطبان برسند هم در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود. یعنی این کتابفروشی‌ها هستند که بین مخاطب و ناشر (اعم از مولف و مترجم و...) ارتباط برقرار می‌کنند و اگر نباشند این مغازه‌های دوست‌داشتنی حتما کتاب‌ها در غربت خودشان می‌مانند و کسی یادی از آنها نمی‌کند. هر چند برخی فکر می‌کنند بدون کتابفروشی‌ها هم می‌توانند باشند، ولی نمی‌دانند اگر نباشند کتابفروشی‌ها و اگر نباشند کتابفروش‌ها؛ روشن نیست چه کسی و کجا قرار است نقش این حلقه در زنجیره نشر را بازی کند! کتابفروش‌هایی که با عشق کتاب معرفی می‌کنند و با حوصله مشتری به انتخاب درست هدایت و راهنمایی می‌کنند. به این مناسبت می‌خواهیم چند پاتوق کتابی در چند نقطه کشور را برایتان معرفی کنیم که اگر گذرتان به آن حوالی افتاد، سری هم به آنجا بزنید و قدری در هوای کتاب‌ها نفس بکشید. خدا را چه دیدید شاید از شماره‌های بعدی پای حرف‌های کتابفروش‌ها نشستیم و خواستیم خودشان راوی باشند تا بیشتر با آنها آشنا شویم! فعلا در این شماره به چند کتابفروشی در تهران، مشهد، شیراز و... سر‌می‌زنیم تا بعد از این ببینیم خدا برایمان چه رقم می‌زند!

جستاری در زیست کتاب بازی

آب‌تنی در حوضچه کتاب

۲۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

الان دو سال است ساکن خیابان بهارم. قبلش دو سال خیابان نصرت نشسته بودم. قبلش دو سال جمالزاده، قبل از آن، بیش از سه سال جایی میانه خیابان ولیعصر. قبل اینها در خانه پدری اتاقی داشتم با قفسه‌های کتاب که بخشی از دکور و کمد خانه بود و وقتی پشت میز می‌نشستم سمت راست و چپم، عطف کتاب‌ها را می‌دیدم. زمان تحصیل، معمولا در اتاق‌های کوچکی با هم‌اتاقی‌هایی بودم که قفسه‌های فلزی و بلند دورمان را احاطه کرده بود و معمولا طرفی که در و پنجره نبود فقط کتاب بود.

گرانی کتاب همزمان با آغاز هفته کتاب معضلی جدی است که این‌بار صدای خوانندگان را در آورده است

یک پیشنهاد بی‌شرمانه!

۲۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

«به داد کتاب برسید!...» این جمله داشت تکرار می‌شد که خواب از چشمانم رخت بست و بیداری جای آن را گرفت. در عالم خواب بودم انگار که این جمله بارها تکرار می‌شد و فریاد یاری جستن برای کتاب‌ها در گوشم طنین‌انداز شده بود.

آبان غیرفرمایشی

۲۱ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

آبان برای کلاس کوچک کتابخوانی ما، با یک برنامه فرمایشی در روز کتاب و کتابخوانی تمام نمی‌شود.

خدا بودن سخت است

۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

این کتاب رمانی است کلاسیک از ادبیات روسیه که برادران آرکادی و بوریس استروگاتسکی به رشته تحریر در آورده‌اند. رمانی که مانند بسیاری از علاقه‌مندی‌ها و تجربه‌های ادبی این دو برادر در ساختاری تخیلی و غیررئال نوشته شده، اما در بردارنده اعتراض شدید آنها بر فضای فرهنگی حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی در زمان خروشچف است. این رمان از روسی به فارسی ترجمه شده است.

آزادی

۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

این کتاب سرگذشت زندگی خانواده برگلاند و دوست صمیمی‌شان ریچارد کتز را نقل می‌کند؛ قصه استفاده و سوءاستفاده از آزادی‌ها، داستان آغاز و پایان عشق، عطش نوجوانی و حوادث دور از انتظار دوران بزرگسالی. حکایت این‌که چرا ما آدم‌ها با دوستانمان رقابت می‌کنیم، چطور به عزیزانمان خیانت می‌کنیم و چرا اوضاع هرگز آن‌طور که باید درست از آب در نمی‌آید. این رمان از دل آدم‌ها سخن می‌گوید و از دغدغه‌هایی حرف می‌زند که ما را وادار می‌کنند تا هر کاری در حق خودمان و دیگران بکنیم.

تقاطع انقلاب

۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

این کتاب به سبک آثار متاخر زائری مجموعه‌ای از مقالات و سخنرانی‌های مکتوب شده اوست که موضوع انقلاب اسلامی و نقد درون‌گفتمانی آن را دربر می‌گیرد و در موضوعاتی با عنوان اولویت‌ها، ضعف‌ها و مشکلات، نقد و پاسخگویی، انتخابات، حرف‌هایی با دوستان انقلابی، ۲۲بهمن، دروغ‌های سیاسی و بی‌اعتمادی مردم، مفاسد اقتصادی، دشمن‌شناسی و رهبری طبقه‌بندی شده است.

صد روسی

۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

عبدالعلی یزدانیار، جوانی از اهالی تهران بود که با به صدا درآمدن ناقوس جنگ، راهی مناطق عملیاتی جنوب شد و همراه با نیروهای جنگ‌های نامنظم به فرماندهی شهید چمران، به جنگ با دشمنان بعثی پرداخت. او تا پایان جنگ، به جز ایامی که به خاطر مجروحیت، در بیمارستان‌های تهران یا دیگر شهرها بستری بود، در عملیات‌های مختلف حضور یافت و در یگان‌های آتش بار و توپخانه به خدمت پرداخت. «صد روسی» نام خمپاره‌ای است که از سوی دشمن مورد استفاده قرار می‌گرفت و یکی از حوادث مهم این کتاب را رقم زده است.

واقعا، جدی جدی!

۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

داستان این کتاب در مورد بابابزرگی است که همیشه برای نوه‌اش شارلی، قصه‌های شاد و بامزه می‌گفت و سرگرمش می‌کرد، اما حالا یک مرض وحشتناک آمده سراغش و هیچ‌کدام از قصه‌هایش را یادش نمی‌آید. دیگر حتی لبخند هم نمی‌زند. شارلی فکر می‌کند حالا نوبت اوست که حتی برای یک‌لحظه هم شده، بابابزرگش را شاد کند و لبخند روی لب‌هایش بیاورد. یعنی می‌تواند؟

نگاهی به شیوه نویسندگی «آن‌بیتی» نویسنده آمریکایی که داستان‌های کوتاهش در جهان مشهورند

چه کسی انتظار دارد چیزهای کوچک، زنده بمانند؟

۱۴ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰

یکی از افسوس‌های همیشگی عشق کتاب‌ها این است که هر چه می‌خوانند باز هم کلی کتاب ترجمه شده و نشده وجود دارد که فرصت خواندنشان را از دست می‌دهند. چاره‌ای هم نیست، هر قدر بدوند به این همه کتاب و شناسایی بهترین‌هایش نمی‌رسند، به‌خصوص در میان کتاب‌های معاصر و آن هم در دنیای شلوغ و بلبشوی امروز که تبلیغات همه جا حرف اول می‌زند. اما خب... بالاخره همه‌شان می‌گردند و سعی می‌کنند آنچه که باید را پیدا کنند.

قبلی۹بعدی