مروری بر چند رمان ایرانی که خواننده را در یخبندان قرار میدهد
۲۸ آبان ۱۳۹۸ - ۰۸:۰۰
برف نماد سرماست. یعنی قرار باشد سرما را نشان بدهیم احتمالا از عنصر برف کمک میگیریم؛ البته در همین برف هم شدت و ضعف وجود دارد که این دیگر عمق فاجعه را قرار است نشان دهد وگرنه همان برف به تنهایی کافی است تا به واسطه آن سرما منتقل شود.
از حق نگذریم برف نهتنها سرد است، بلکه لرز خفیفی هم در خود دارد. یعنی اگر شادانهای که برف با خود همراه دارد و حتی هوای نسبتا دلچسبی که زمان بارش برف جریان دارد، اما ساعتی پس از قطع شدن بارش دیگر نهخبری از شادانه است و نه خبری از آن هوای دلچسب لحظات بارش برف! سرمای استخوانسوز لحظات پس از برف بهقدری است که همه لحظات خوش بارش برف را فراموش میکنند و از ترس سرما یقه پالتو و کاپشن را بالا میدهند و خود را زیر شالگردن و کلاه مخفی میکنند. نویسندهها هم گاهی از برف به عنوان یک نماد استفاده میکنند و گاهی نیز به عنوان یک جز برای صحنهسازی و تصویرسازی موقعیتی که میخواهند شرح دهند. گاهی این برف میخواهد به سرد بودن روابط میان شخصیتها اشاره کند و گاهی واقعا قرار است دندانهای خواننده را روی هم بلرزاند و او را سرما دهد. به همین دلیل برفها و داستانهای برفی یکی از نمونههای سخت و البته جذاب در داستانهای جهان محسوب میشود. داستانهایی مانند «جنگ و صلح» یا «دکتر ژیواگو» که در برف و یخبندان شدید اتفاق میافتدکه البته در دومی سرمای حاکم بر فضای سیاسی را نیز توصیف میکند و نشان میدهد. علاوه بر آنچه پیشتر گفته شد، داستانهای بسیاری میتوان نام برد که در آنها سرمای هوا و «برف» نقشآفرینی کرده و نویسنده از این دو عنصر جوی برای فضاسازی و پیشبرد داستانش سود برده است. در این گزارش سراغ چند داستان و رمان ایرانی رفتهایم که در آنها نویسنده از برف استفاده کرده است.