کد خبر: ۱۷۰۳
جانها فدایمردم نیکونهاد باداز دوران کودکی علاقه زیادی به کار تاتر و گویندگی داشتم . به همین دلیل در همه دوران تحصیل در این زمینه ها با گروههای دانش آموزی مدرسه همکاری می کردم . سال 59 دیپلم گرفتم و چون انقلاب فرهنگی بود باید برای ورود به دانشگاه صبر می کردم . سال 60 به سربازی رفتم که پس از طی دوره آموزشی در پادگان 02 شاهرود مستقیما به کرمانشاه و پادگان صالح آباد رفته و پس از دو هفته به منطقه پل هفت دهنه سومارکه ، منطقه ای مشرف به شهر صندلی عراق بود، رفتیم . یک گروه 15 نفری از بچه های تهران بودیم و هیچوقت فراموش نمی کنم از یک طرف مجذوب طبیعت زیبای مسیر زرنه به سومار بودیم و از سویی مراقب ، که مبادا دردام کمین گشتیهای دشمن گرفتار شویم . به محض این که به محل قرارگاه تیپ 4 لشکر کرمانشاه رسیدیم هواپیماهای عراقی با بمب های خوشه ای بالای سرمان بودند و ما فقط توانستیم پناه بگیریم و... ورود ما به منطقه عملیاتی غرب کشور اینگونه بود. در اواخر سال 62 سربازی ام تمام شد و با فاصله کوتاهی به عنوان کارآموز دوبله به صورت برنامه ای کارم در سازمان صداوسیما شروع شد در آن زمان آقایان اکبر عالمی و عباس قهرمانی با همه مشکلاتی که بود، زحمت زیادی کشیدند تا از برخوردهای سلیقه ای دلسرد نشوم . دوران کارآموزی من در استودیوهای سازمان صداوسیما و بیرون سپری شد. در سال 64 گروه ورزش شبکه اول در مجله سروش آگهی استفاده از گوینده ، مجری و گزارشگری داده بود. فرم آن را پر کردم و پس از آزمون مشغول به کار شدم البته به صورت برنامه ای . با گزارش مسابقات سوارکاری کارم را شروع کردم . چون رشته ورزشی و تخصصی من سوارکاری بود. پس از یک هفته که به کارگزارشگری مسابقات سوارکاری پرداخته بودم . اجرای برنامه گزارش ورزشی هفته شروع شد. تا به امروز16 سال است که گزارش ، اجرا و گویندگی می کنم . کار گویندگی رادیویی هم انجام داده ام که بیشتر محدود به برنامه های ورزشی بوده است . عضو انجمن گویندگان فیلم هم هستم و در قالب کار تهیه کنندگی هم برنامه های مختلفی داشته و دارم مثل: ورزش دانشگاه ، مستند ورزشی المپیک زمستانی لیل هامر، ورزشهای زمستانی، آشنایی با ورزش سوارکاری و...راستش در کار ما خاطره قابل نقل زیاد است مثلا همین چند ماه قبل مجری برنامه زنده جنگ ورزش بودم که ناگهان دستیار برنامه بدون توجه و سهوا وارد استودیو شد و مطلبی را در گوش من گفت و دوبار هم روی شانه ام زد و رفت ! تا زمانیکه این جمله را به کار نبرم او متوجه نشد که باصطلاح "چه گافی " داده است و وقتی موضوع را فهمید کم مانده بود، سکته کند! من گفتم : "خوب بینندگان عزیز همان طور که می دونید و دیدید برنامه ما زنده اس و همکار ما قصد داشت اینرو ثابت کنه . دیدید که وارد استودیو شد و با من صحبت کرد!"مردم ما خیلی باوقارند چون به آن موضوع ذره ای خرده نگرفتند. سلامت باشند ان شاءالله جانها فدای مردم نیکو نهاد باد!
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها