به بهانه برگزاری نخستین جشنواره پویانمایی تلویزیونی

اسفنجی‌های صاحب‌سلوک، عروسک‌های جهان‌بین

تصورش به معجزه می‌ماند؛ این‌که تکه اسفنجی بی‌جان و فاقد حیات و هویت را برداری، با قیچی به جانش بیفتی و زوایدش را بگیری و نقش بزنی و رنگ بیامیزی و در آخر، موجودی بسازی که دیگر نه یک تکه اسفنج بی‌جان، که صاحب حیات و هویت است.
کد خبر: ۱۱۳۹۲۸۶
اسفنجی‌های صاحب‌سلوک، عروسک‌های جهان‌بین

کلاه‌قرمزی و پسرخاله و دیگر دوستانش که هر سال پرتعدادتر هم می‌شوند و عضوی جدید می‌یابند، حالا دیگر برای خودشان صاحب حیاتی 30 - 20 ساله‌اند. سال‌هاست هربار با قلبی مالامال از شوق، به خودمان اجازه می‌دهیم وقتی پای این عروسک‌های دوست‌داشتنی به میان می‌آید و تصویرشان بر قاب جادو ظاهر می‌شود، برای لحظاتی عالم بزرگسالی و گرفتاری‌هایش را رها کنیم، دوباره بچه شویم و موهبت کودکی را که خالقان این عروسک‌ها به ما ارزانی می‌دهند، با عمق جان بپذیریم.

اما این اسفنجیهای بظاهر بیجان چه کردهاند و چه رازی در سینه دارند که اینطور ما را شیفته خود میکنند؟ این پرسشی است که هربار از خود پرسیدهایم و خالقان این جهان ابری و رویایی، گرچه چندان اهل مصاحبه و گفتوگو کردن نیستند، در لابهلای صحبتهای گاه و بیگاهشان به آن اشاره کردهاند. برای مرضیه محبوب (عروسکساز) و ایرج طهماسب و حمید جبلی و دیگر عوامل کار، عروسکها عروسک نیستند؛ واقعا هویت دارند و کودکانی صاحب انرژیاند.

عروسکهای دنیای کلاهقرمزی «تیپ» نیستند؛ برای خودشان شناسنامه دارند و خصوصیاتشان از پیش تعریف شده است. از کلاهقرمزی گرفته که انگار تصویر بچگیها و نمود شیطنتهای خودمان است تا دیگر شخصیتها و دوستانش. برای مثال مگر میشود فامیل دور را جز در هیبت مردی کمی سنوسالدار، متعلق به طبقه متوسط و با سواد و دانشی عامی تصور کرد؟ فامیل دور بیش از هر کسی شبیه اطرافیان اجتماع خودمان است. مردی که گرچه سنی از او گذشته اما هنوز روحی کودک دارد. شخصیتی که به صرف سنش، گاه میخواهد بزرگی کند و در لحظاتی که از او توقع بزرگسالی میرود، از هر نوع مسئولیت جهان بزرگسالانه شانه خالی میکند. اعتماد به نفسش که حاصل شرایط تربیت سنتی و قدیمی خانوادههای ایرانی است، در سطحی رشد نکرده باقی مانده، نگران تصور اطرافیان از ظاهر و رفتارش است و مدام دلش میخواهد بداند «من چهجوریام». حتی تکیهکلامی هم که دارد و بارها تکرارش میکند «که با این در اگر در بند درمانند، در مانند» نه فقط تکیهکلامی جالب و طنز که امضای شخصی جهانبینی اوست. نمونهای از اطرافیانی که میخواهند نگاهی ژرف و عمیق به مسائل داشته باشند و احاطهشان را – ولو با گفتن مصرع شعری- نشان دهند و چه کسی است که میتواند بگوید شخصیتی درست شبیه فامیل دور را تاکنون در اجتماع اطرافش مشاهده نکرده است؟

یا پسرخاله که نمونهای بیمثال در دنیای عروسکهای تلویزیون و سینماست. شخصیتی که شبیه او را فقط در فیلمهای فارسی دیدهایم و مرام و سلوک و منشی که دارد، برای خودش بیهمتاست. یکی از قدیمیترین اعضای خانواده قرمز کلاهها (!) که متاسفانه در چند سال اخیر حضورش در برنامه مدام کمرنگ و کمرنگتر شده است؛ چرا که پسرخاله متعلق به این دنیای بچگانه نیست، از کودکی به پایتخت آمده و روی پای خودش ایستاده و به مرور شخصیتی فداکار و مردمی از خودش ساخته است. شاید به همین خاطر هم هست که حالا چند سالی است حضورش را در جمع عروسکهای برنامه کمتر میبینیم، همصحبتش تنها آقای مجری است و در حالی که عروسکهای دیگر به آتشسوزاندن مشغولند، او به دل جامعه میرود و کار میکند. پسرخاله نمونهای بینقص و آرمانی از ویژگیهای شخصیتی یک انسان است.

در مقابل، نگاه سازندگان مجموعه کلاهقرمزی به نسل جدید هم جای توجه دارد. جبلی و طهماسب که کارشان را از دهه 60 و برای کودکان این دهه آغاز کردند، برخلاف دیگر همکاران از دنیای کودکان نسلهای بعد بیاطلاع نمانده و ضوابط جهان آنها را هم درک کردهاند. ببعی، بچه فامیل و دختر همسایه نمونههایی از این نسلهای تازهتر هستند. کودکانی که برخلاف سن کمشان باهوشاند و پابهپای دیگر شخصیتها قدرت تفکر دارند. ببعی که حالا میتوانیم رو به سن نوجوانی تصورش کنیم، در شروع حضورش در برنامه جز دو کلمه بع و نع حرف دیگری برای گفتن نداشت، اما خیلی زود به متفکرترین عضو گروه قرمزیها تبدیل شد، کتاب خواند و در سریهای بعد، بارها با احاطهاش به زبان انگلیسی و صحبت از آثار ادبی و هنری معروف، تعجبزدهمان کرد. بچه فامیل هم که گویی هم از محبت پدری و هم مادری بینصیب مانده، روز به روز دارد بیشتر رشد میکند، جای خالی عاطفه پدرانهاش را با صمیمیت با شخصیت عزیزم ببخشید پر کرده است و با اینکه هیچ هدایتکننده و مربیای برای تربیت شدن ندارد، اما میکوشد جای پایش را در زندگی سفت کند. شخصیت دختر همسایه هم از دیگر کودکان این نسل است که حضورش مجالی شده تا طهماسب و جبلی عمده شکایتها و اعتراضاتشان را به نحوه تربیت نسل جدید، از مجرای حضور او اعلام کنند.

کودکی که به ذات خودش کودک بد، بیادب یا کمهوشی نیست؛ تنها به دلیل بیتوجهی والدینش و شاید به این خاطر که پدر و مادرش اصل بلد نیستند با کودکشان بدرستی رفتار کنند، از خانه فراری است و بودن در جمع کلاهقرمزیها را ترجیح میدهد. حتی محصولات فرهنگی هم که برای کودکان این نسل عرضه میشود و برنامههای کودکی که قرار است در زمانه اشتغال والدین جایگزینی برای آموزششان باشند، چیزی برای عرضه کردن به همنسلان او ندارند و تنها «دست و جیغ و هورا» و اصوات بیمفهوم را به کودکان یاد دادهاند.

حالا و با پایان تعطیلات نوروزی، گرچه دلمان برای این اسفنجیهای دوستداشتنی تنگ میشود، اما خیالمان راحت است که آنها به حیاتشان ادامه خواهند داد.

میتوانیم تصور کنیم همین حالا – همین حالا که این یادداشت را مینویسم- باز خانه آقای مجری را روی سرشان گذاشتهاند و دارند آتش میسوزانند. این شخصیتها زندهاند و به زندگی مشغول.

زهرا غفاری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها