امپراتوری یک صدا
گفت‌وگوی «جام‌جم» با نصرا... مدقالچی، دوبلور پیشکسوت

امپراتوری یک صدا

خاطره‌بازی جام‌جم با مجموعه «دزدان مادربزرگ»

چند دزد و یک مادربزرگ مهربان

روز عید غدیر خم بود و مادربزرگ که آینه و شمعدان و طاقچه‌ها را دستمال کشیده، حیاط و باغچه‌ها را آب‌پاشی کرده، لباس سبز سیدی‌اش را پوشیده و عیدی‌هایش را برای فرزندان و نوه‌ها در زرورق پیچیده بود، منتظر نشسته بود چشم به راه آمدن مهمانان. اما زنگ تلفنی که جای در به صدا درآمد، خبر از نیامدن یک‌یک مهمانان داد و مادربزرگ ماند و تنهایی....
کد خبر: ۱۱۲۴۰۳۶
چند دزد و یک مادربزرگ مهربان

در همین تنهایی اما سروکله سه سارق پیدا شد که به طمع گنج عظیم عمارت سالاری مادربزرگ آمده بودند به دزدی و داستانشان گره خورد به تنهایی بانوی سالخورده. حالا دزدی بهانهای شده بود تا مادربزرگ مدتی خود را از چشم فرزندانش، فرزندانی که قدردانش نبودند پنهان کند و آنها را برای پیدا کردنش به تکاپو بیندازد. مادربزرگ شد شریک دزدها و این ماجرای بانمک، داستان مجموعهای را با همین نام تشکیل داد؛ دزدان مادربزرگ. این مجموعه تلویزیونی به نویسندگی علیاصغر فهیمیفر، کارگردانی مهدی صباغزاده و بازی بازیگرانی چون زندهیاد نیکو خردمند، مرحوم حسین پناهی، بهروز بقایی، حبیب اسماعیلی، فرهاد جم، جمشید گرگین، شادروان منوچهر حامدی، افسر اسدی و لادن طباطبایی در سالهای 74 و 75 ساخته شد و از شبکه یک روی آنتن رفت؛ مجموعهای که با استقبال مردم هم مواجه شد و آنها را برای مدتی نگران سرنوشت مادربزرگ و دزدانش کرد!

حبیب اسماعیلی، بازیگر نقش جهان :

دزدانی دوستداشتنی بودیم!

حبیب اسماعیلی یا همان جهان «دزدان مادربزرگ» را مخاطبان سینما بیشتر با فعالیتهای حرفهایاش در مقام تهیهکنندگی سینما و نیز دفتری که در زمینه توزیع فیلم و تولیدات سینمایی دارد، میشناسند. اسماعیلی در دوران بازیگریاش در چندین اثر ایفای نقش کرد که از جمله شاخصترینهایشان همین جهان دزدان مادربزرگ بود. سارقی که برخلاف تصویر کلیشهای و همیشگی شخصیتهای منفی، باورپذیر، خانوادهدوست و انسانی بود و مخاطب میتوانست با او ارتباط برقرار کرده و حتی همذاتپنداری کند.

اسماعیلی از خاطرات روزگار بازی در این مجموعه میگوید:

تجربه بازی در نقش یک سارق انسان برایتان چه حسی داشت؟

هنگامی که فیلمنامه را خواندم، از شخصیت جهان خیلی خوشم آمد. البته همه شخصیتها خوب بودند اما این یکی بیشتر به دلم نشست. فضای قصه هم برایم حسی نوستالژیک داشت، چرا که بالاخره هر کدام از ما در زندگی خود مادر، پدر و فرد میانسالی داریم و این مجموعه تلنگری میزد که اگر آنها را فراموش کردهایم، به خودمان بیاییم.

جالب است بر خلاف تصویر همیشگیمان از شخصیت دزدان که تصویری عموما منفی است، این سه دزد، جذاب و دوستداشتنی از کار درآمده بودند...

بله، این سه نفر دزدانی دوستداشتنی بودند و مردم در عوض اینکه از آنها تنفر داشته باشند، با توجه به مضمون عاطفی و خانوادگی کار و مضامینی که منتقل میکرد، با آنها ارتباط برقرار کرده بودند. ضمن اینکه در وهله اول متنی که آقای فهیمیفر نوشته بود، درست و دقیق بود. آقای صباغزاده هم دقت نظر ویژهای داشتند و با آزادی عملی که به ما میدادند، میتوانستیم بخوبی نقشهایمان را تمرین و حتی میزانسنها را پیدا کنیم.

تعامل میان شما و دو شخصیت دزد دیگر مجموعه (با بازی بهروز بقایی و فرهاد جم) چطور بود؟ شما سه نفر چقدر برای باورپذیری بیشتر نقشهایتان تلاش کردید؟

همانطور که گفتم، خوشبختانه فضای کار به گونهای بود که امکان تعامل و صحبت میان بازیگران فراهم بود و همه همدیگر را درک میکردند. ما اینطور به نتیجه رسیدیم که از شبیه هم شدن فاصله بگیریم و برای هر کدام از شخصیتها، ویژگیهای متفاوتی را در نظر بگیریم. به عنوان مثال، یکی عاشق و جوان بود و یکی منفی و جهان هم خانواده و مشکلاتی داشت و نقطه اشتراک همه این شخصیتها همین مشکلاتشان بود که آنها را به دزدی سوق میداد. این دزدها منفی نبودند، چون هیچگونه آزار و اذیتی نمیرساندند و حتی بیشتر از بچههای مادربزرگ به او احترام میگذاشتند.

از همبازی شدن با زندهیاد خردمند و مرحوم پناهی که دیگر در میانمان نیستند، بگویید...

همه لحظاتی را که با این افراد داشتم، خوب بود. درست است ما دزدان مادربزرگ بودیم، اما شخصیتش چنان محترم بود که به خودمان اجازه نمیدادیم با او برخورد بدی داشته باشیم یا احترام نگذاریم. ارتباطم با حسین پناهی هم به همین صورت بود و صمیمیت خوبی میانمان جریان داشت.

فکر میکنید اصلیترین دلیل موفقیت و ماندگاری این مجموعه چه بود؟ چه عاملی دزدان مادربزرگ را به سریالی اینطور شیرین و بهیادماندنی تبدیل کرد؟

دزدان مادربزرگ همانطور که از اسمش پیداست، مجموعهای بود که رگههایی شیرین و فانتزی داشت و در عین حال حسی و عاطفی بود. خب در این روزگار دیگر کمتر امکان چنین دزدیای وجود دارد؛ به همین دلیل دیدن مجموعه برای مخاطبان جذاب بود و بعد از چند دهه هنوز استقبالی که از جانب مخاطبان میبینم، گواه همین موفقیت و ماندگاری مجموعه است.

سریال با توجه به مضامینش در جامعه چه تاثیراتی داشت؟

خب این مجموعه به ارزشهایی چون خانواده و احترام به نسلهای بزرگتر و بویژه والدین اشاره میکرد. جالب است بدانید من هنوز هم بازخوردهایی نسبت به شخصیت جهان میبینم و جوانان
20 سالهای که در زمان پخش مجموعه بسیار کوچک بودند هم با من صحبت میکنند و از این سریال میگویند. این نشان میدهد اثر در زمان بازپخشش هم موفق بوده و نگاهها را به خود جلب کرده است.

بازخوردهای آن زمان چطور بود؟ مخاطبانی که مجموعه را دیدند در سطح جامعه و کوچه و خیابان چه میگفتند؟

برخوردها شوخطبعانه بود و بسیاری از خانمهایی که در سنوسال آن زمان خانم خردمند بودند، وقتی مرا میدیدند، برایم درد دل میکردند و از مشکلاتشان میگفتند. حتی میگفتند اگر میشود بیایید ما را هم بدزدید تا تلنگری به بچههایمان بزنیم و همذاتپنداری عجیبی با مجموعه حس کرده بودند!

مهدی صباغزاده، کارگردان:

سریالم هنوز زنده است

مهدی صباغزاده، کارگردان فعال و به نسبت پرکاری است که هم در سینما و هم تلویزیون آثار گوناگونی را تولید کرده است و این روزها، هم به عنوان تهیهکننده و هم نویسنده و کارگردان فعالیت دارد. از جمله ساختههای نمایشی صباغزاده در تلویزیون، مجموعهای بود که هنوز یاد شیرینش در خاطر مخاطبان باقی مانده و به قول خودش هنوز زنده است؛ «دزدان مادربزرگ» که سال 1374 ساخته شد و داستان یک آدم ربایی شیرین و نامتعارف را روایت میکرد.

صباغزاده از چگونگی ساخت این مجموعه بیشتر میگوید:

دزدان مادربزرگ سریالی است که بعد از گذشت این همه سال و ساختهشدن مجموعههای نمایشی گوناگون، هنوز در یاد مخاطبان مانده و آنها با خوشی از این مجموعه شیرین صحبت میکنند. دلیل موفقیت مجموعه را در چه میدانید؟

خب این سریال در زمانه خودش هم مجموعه جذابی بود و بخشی از این ماندگاری قطعا به دلیل داستان آن است. قصه این مجموعه فراز و نشیبهای مختلفی داشت، اتفاقات گوناگون در طول داستان بدرستی گنجانده شده بود و فضای خانوادگی و نوستالژیک آن نیز مخاطبان را به خود جلب میکرد و در خاطرشان میماند.

فیلمنامه کار چطور به دستتان رسید؟ آیا وقتی به شما پیشنهاد شد، به طور کامل نوشته شده بود یا خودتان هم در نگارش قصه سهمی داشتید؟

فیلمنامه دزدان مادربزرگ توسط علیاصغر فهیمیفر که از دوستان خوبمان در سیمافیلم بود نوشته شد و بعد کارگردانی کار را به من پیشنهاد کردند. البته بعدها قصه را خواندیم و با کمک سعید مطلبی، برای افزودن جذابیتهای بیشتر بازنویسیاش کردیم.

محتوای کار و مسیر داستان در طول بازنویسی چقدر تغییر پیدا کرد؟

تغییر چندانی نبود. به هر حال ممکن است در هر نوشتهای در طول بازنویسی، آیندهنگریهایی صورت بگیرد، بخشهای نسنجیده یا غیرجذاب آن حذف و اتفاقات جذابتری به داستان افزوده شود.

از جمله نکات جالب توجه این مجموعه برای من طراحی شخصیت سه دزد داستان است که برخلاف کلیشههای رایج از شخصیت دزدان، تکبعدی و منفی نیستند و بدرستی شخصیتپردازی شدهاند. این شخصیتها بر چه اساسی نوشته شدند و انتخاب بازیگرانشان چگونه صورت گرفت؟

زمانی که دزدان مادربزرگ ساخته میشد، جوانان زیادی گرفتار چنین مشکلاتی بودند ، لذا معضلاتی که این سه شخصیت در طول قصه با آن مواجه میشدند، از وقایع روز و واقعی جامعه چندان دور نبود. در طراحی تکتک شخصیتها سعی کردیم نوعی نگاه خاکستری به آنها وجود داشته باشد و مخاطب بتواند بدرستی درکشان کند. در انتخاب بازیگران هم همینطور بود و ما بر مبنای مقتضیات روز جامعه و ملاکهایی که در آن روزها وجود داشت و بازیگرانی که در آن برهه شاخص بودند پیش رفتیم و صد در صد در طول ساخت کار هم همچنان از انتخابهایم راضی بودم.

به نظرتان اگر دزدان مادربزرگ امروز و با توجه به شرایط جامعه ساخته میشد، باز میتوانست همان موفقیت را تکرار کند؟ آیا میتوانست در جذب نگاه مخاطبان همینگونه موفق باشد؟

خب آن موقع سریالها فضای دیگری داشتند.در آن زمان یک سریال تلویزیونی با بودجه خیلی کمتری ساخته میشد، اما امروز همهچیز عوض شده است و دیگر تولید یک اثر با شرایط آن روزها امکانپذیر نیست. با این حال گمان میکنم دزدان مادربزرگ با توجه به ماهیت و محتوایی که دارد، پخش آن در شرایط امروز هم جواب میدهد و من هنوز میشنوم مردم به سریال علاقهمند هستند و در بازپخشها تماشایش را از دست نمیدهند. داستان این مجموعه هنوز در جامعه تازگی دارد و از ارزشها و احترامهایی صحبت میکند که رعایت کردنشان هنوز لازم است. با این حال فکر میکنم دزدان مادربزرگ در زمانه ساخت خودش از جانب تلویزیون مورد نوعی بی مهری واقع شد و آنطور که باید، دیده نشد. این سریال هنوز در ذهن مردم زنده است و از تلویزیون میخواهم با بازپخش مجموعه، این خاطره شیرین را دوباره در ذهنها تکرار کند.

متاسفانه خانم خردمند و مرحوم پناهی که از جمله بازیگران اصلی این مجموعه بودند، دیگر در میانمان نیستند. از این دو نفر چه خاطرهای دارید؟ شخصیت آنها در پشت صحنه مجموعه چطور بود؟

مرحوم حسین پناهی، بازیگر بسیار بااستعدادی بود که نقشش در طول این مجموعه و رابطهای که با مادربزرگ داشت، بسیار دیده شد و مسیر بازیگریاش را متفاوت کرد. مرحوم خردمند هم بانویی بسیار ارزشمند و خوشبیان بود. ایشان در پشت صحنه هم مادر خوبی بودند و به لحاظ اخلاق، رفتار، احساسات و دیگر موارد عالی به نظر میرسیدند. از جمله عواملی که به بهتر دیده شدن دزدان مادربزرگ و تاثیر آن روی مخاطبان کمک کرد، همین حضور خانم خردمند بود. نوع بازی او ، روابط و دیالوگهایش در مواجهه با نسل جوان، تاثیرگذار بود و قصه را هم شیرینتر میکرد. جای دریغ است که آن تقدیر برای این دو نفر پیش آمد و از دست رفتند. با این حال بازیهایشان در مجموعه ماندگار شد.

منوچهر حامدی رفت و نیامد

یادم نیست سر ضبط کدام صحنه بودیم که دوسه نفر به حیاط آمدند و گفتند با یکی از بازیگرانم (منوچهر حامدی) که نقش یکی از پسرهای مادربزرگ را بازی میکرد، کار دارند. قرار شد حامدی برای سفری یکروزه به شمال کشور برود و بعد فردای آن روز صبح برای ادامه ضبط مجموعه برگردد. اما بعدازظهر تماس گرفتند و گفتند او بر اثر تصادف فوت کرده است. خاطره عجیبی بود. او بازیهای زیادی هم داشت و مدتی طول کشید تا بازیگری دیگر پیدا کرده و ادامه صحنهها را با او ضبط کنیم.

خانه مادربزرگ کو؟

از جمله نکاتی که حتی هنوز و هنگام تماشای دوباره مجموعه «دزدان مادربزرگ» خودنمایی میکند، ساختار و طراحی خانه مادربزرگ است. عمارتی بزرگ، باشکوه و همچون صاحبش بااصالت که مادربزرگ در آن به تنهایی با خاطرات همسر از یاد رفته و فرزندان ازدواج کردهاش روزگار سر میکرد؛ عصرها در حیاطش قدم میزد و گهگاه منظره زیبایش را از دریچه ایوان به تماشا مینشست. به گفته صباغزاده، این خانه که از جمله عمارتهای قدیمی و تاریخی تهران است در مرکز شهر تهران و شاید بهتر باید گفت، قلب آن قرار دارد.

پل حافظ را به سمت حسنآباد که میپیچید، در یکی از کوچههای کوچک و فراموش شده خانهای رخ مینماید که ظاهرش هنوز همان تصویر 20 سال قبل مجموعه را تداعی میکند. از داخل عمارت اما خبری در دست نیست. ساختمان در دهه 70 در دست یکی از نهادهای رسمی بوده و برای مدتی در اختیار گروه تولید مجموعه قرار گرفته و بازسازی شده است. بعد از آن تاریخ و وقتی کار گروه تمام شد هم دوباره آن نهاد اختیارش را در دست گرفته و حتی صباغزاده میگوید خودش هم دیگر به درون خانه نرفته است.

اگر روزی سر و کارتان به منطقه خیابان جمهوری افتاد، اگر هوای قدم زدن داشتید و اگر مسیرتان از میان پسکوچههایش گذشت، شاید این عمارت را دیدید و اگر اینطور شد، یادی هم از مادربزرگ قصه کنید و فاتحهای برایش بخوانید.

بانوی مهربان تلویزیون

محسن محمدی

رادیو و تلویزیون

بانوی مهربان تلویزیون بود؛ مادربزرگ دلسوز قاب کوچک؛ آنقدر مهربان که میتوانست دزدانی را که او را ربوده بودند، مرید خود کند و به زندگیشان رنگ و لعابی تازه ببخشد و حتی برایشان به خواستگاری برود و سر و سامانشان دهد. نیکو خردمند در اغلب سریالهایی که در آنها به ایفای نقش میپرداخت، بیش و کم چنین کاراکتری را از خود به نمایش میگذاشت، با آن چهره مهربان و لبخند ملیح همیشگی و صدایی که واقعا مخملی بود. او یکی از قلههای دوبله ایران بود، بیگمان. در سینما به جای بزرگانی چون اواگاردنر و الیزابت تیلور و اینگرید برگمن حرف زده بود و در جلوی دوربین گزیده کار و پر وسواس به نظر میرسید. شاهد این مدعا نقشهای ماندگارش در آثاری همچون پرده آخر، خانه خلوت، مسافران، گالشهای مادربزرگ، آوای فاخته و همین سریال دزدان مادربزرگ بود. مرحومه خردمند در «پرده آخر» تاج‌‌الملوک بود، یک شازده خانوم قجری که دورانش گذشته و از جبروت ایام ماضی اسم و رسمی پرطمطراق و مضحک برایش مانده بود و بس. همین عقدههای فروخورده باعث شده بود که همسر برادر جوان تازه فوت کردهاش را برای محروم کردن از آنچه به او میرسید، تا مرز جنون ببرد. در «خانه خلوت» هم هنرمندانه و پرظرافت نقش همسر یک نویسنده عاصی و بیحوصله را بازی میکرد که از دنیا بریده و دل به گوشه عزلت خانه سپرده بود. همین نقشآفرینیهای ماندگارش، دو سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن را در وادی هنر هفتم برایش به ارمغان آورده بود. در تلویزیون اما، اوضاع فرق میکرد. نیکو خردمند، مهربانبانوی قاب جادو بود. از معدود نقشهای منفی و خاکستریاش در سریالهایی همچون «آپارتمان» اصغر هاشمی و «آوای فاخته» بهمن زرینپور که بگذریم، در غالب آثار دیگر با کاراکتر همیشگی‌‌اش مانوس بود؛ همان مادر و مادربزرگ مهربانی که ذکرش رفت. این مهربان و ملاطفت در سریال دزدان مادربزرگ به اوج خود میرسید؛ چه در مراودهاش با مرحوم حسین پناهی که پسر شیرین عقل همسایه بود و چه در تعاملات و دادوستدهایش با سه جوانی که ربوده بودندش، از سر استیصال و نارساییهای مالی البته و چه در برخورد بزرگوارانهاش با فرزندانی که او را به دست فراموشی سپرده بودند. مادربزرگ مهربان هر سه جوان را به راه آورد، چه آن دو را که سر به راهتر به نظر میرسیدند و چه سومی را که بدخلق بود و نچسب؛ همان جوانی که نقشش را بهروز بقایی بازی میکرد.

نیکو خردمند یک هنرمند تمام عیار بود؛ یک بازیگر، یک گوینده، یک مجری و یک دوبلور همه چیز کامل. فعالیتهای ماندگار او در هر یک از این رشتههای هنری برای جاودانگیاش کفایت میکرد، دیگر چه برسد به این که در تمام این رشتهها کار را تمام کرده و درحد یک ستاره درخشیده بود. او جزو بازیگران شاخصی بود که در تلویزیون، شمایلی از یک زن میانسال مهربان و صبور را هنرمندانه و چیرهدستانه جان بخشید و ماندگار کرد، آنچنان که با وجود تکرار این شخصیت در طول سالهای پس از فقدانش توسط هنرپیشههای دیگر، اما جای خالیاش به وضوح و به شکلی محسوس احساس میشود. نیکو خردمند آبان 88 و پس از یک دوره طولانی بیماری چشم از جهان فرو بست اما نگاه مهربان، لبخند ملیح و صدای مخملیاش برای همیشه در چشم و یاد دوستدارانش ماندگار ماند.

زهرا غفاری

رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها