در هر کنش آدمی، از باشکوه‌ترین اعمال انسانی گرفته تا خونین‌ترین جنایات و پلیدی‌ها، نیرویی نهفته است که یا از عشق ایجاد شده یا از نبود و فقدان آن! دردها، رنج‌ها، عقده‌ها و گرفتاری‌های آدمیزاد همه ریشه در نبود عشق دارند و نیز تمام تصمیم‌ها و انتخاب‌های او چه مثبت یا منفی، برآمده از عشق است و از همین رو عشق، عصای جادویی قصه‌گوهاست! مگر نه آن که قرن‌ها پیش حافظ چنین سروده است: یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب / کز هر زبان که می‌شنوم نامکرر است
کد خبر: ۹۷۲۸۱۲
زخم‌هایی که از عشق‌اند

سریال «هشت و نیم دقیقه» از این قاعده مستثنا نبود، حتی اگر قصه‌های عاشقانه‌اش را بی‌آرایه و بی‌پیرایه نمایش داده و به سرگرم کردن مخاطب عام قناعت کرده باشد.

آدم‌های سریال هشت و نیم دقیقه یا بر مدار عشق می‌گردند یا در خلاف آن. نیروی حرکت آنها یا در عشق ریشه دارد یا در بی‌عشقی که مادر دردها و عقده‌هاست. اخوان همسرش را عاشقانه دوست دارد و حتی بیماری بهار از این عشق نکاسته که هیچ، به آن هم افزوده است. یکتا به خانواده‌اش عشق می‌ورزد و هر چه می‌کند برای حفظ آن است. یلدا به فرزین دلبسته و فرزین مهر الهه را در دل دارد، هر چند سال‌ها پیش او را از دست داده است. مادر احسان سال‌های سال، از دور فرزندش را دیده و بالاخره در مقابل وسوسه ملاقات با او زانو زده است؛ احسان به همسرش عشق می‌ورزد و به فرزندی که هرگز آن را نمی‌بیند و نسرین، فرزند معلولش را عاشقانه دوست دارد و الی آخر.

آدم‌های هشت و نیم‌ دقیقه، همه زخم دارند و همه این زخم‌ها از عشق است. آنها وقتی دروغ می‌گویند، تهمت می‌زنند، پاپوش می‌دوزند، بی‌مهری می‌کنند، بر سر دیگری فریاد می‌کشند، در مقابل هم می‌ایستند یا وقتی همدیگر را باور ندارند، دردی ندارند جز بی‌عشقی! جایی مهری، عشقی و لطفی از آنها دریغ شده که امروز چنین پریشان و سرگردانند.

هیچ کدام از قصه‌های هشت و نیم‌ دقیقه از واقعیت دور نیستند؛ نه درگیری‌هایی که بعد از فوت والدین درباره انحصار وراثت رخ می‌دهد، نه دختری که چشم و گوش بسته عاشق می‌شود، نه جوانی که به نیت انتقام، نقش عاشق را بازی می‌کند و نه حتی مادر فقیر و درمانده‌ای که فرزندش را به خانواده‌ای مرفه می‌سپارد تا در ناز و نعمت بزرگ شود.

اما در هشت و نیم ‌دقیقه تمام این قصه‌ها به هم پیوند می‌خورد و ارتباط میان آدم‌ها، کنش‌ها و واکنش‌هایشان به هم ارتباط پیدا می‌کند. مثل هر اثر عامه‌پسندی مخاطب می‌داند در حال تماشای قصه است و این قصه‌ها اوج و فرودهای سنگین دارد و نیز می‌داند در هر ماجرایی احساسات او نشانه‌گیری شده است و به همین دلیل ساده، پایان همه قصه‌ها و ماجراهای هشت و نیم دقیقه مانند هر اثر عامه‌پسند دیگری به خیر و خوشی ختم می‌شود. احسان، مادری را که سال‌ها ندیده و به جذام مبتلاست می‌پذیرد، خانواده‌اش را دوباره می‌سازد و از یکتا طلب‌بخشش می‌کند. فرزین یکباره همه عقده‌ها و سرخوردگی‌هایش را فراموش می‌کند، واقعا عاشق می‌شود و به جبران برمی‌خیزد. یلدا به آغوش گرم خانواده بر می‌گردد. نسرین و همسرش به تفاهم و همدلی می‌رسند. همسر اخوان واقعیت‌ها را می‌گوید و بعد از بخشیدن او از دنیا می‌رود و الی آخر.

در دنیای قصه‌هایی همچون هشت و نیم‌ دقیقه، آدم‌ها قوی‌تر از آدم‌های واقعی هستند؛ آنها ساده‌تر به نیروی عشق جواب می‌دهند یا به شیوه‌های افسانه‌ای بر دردها و عقده‌های ناشی از فقدان عشق فایق می‌آیند! همین اتفاق‌ها در دنیای واقعی سخت و پیچیده است و گاه زخم‌هایی به جا می‌گذارد که هرگز بهبود نمی‌یابند.

آذر مهاجر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها