تصویر رضاخان در فیلم مستند «تابوت خالی» ـ که از شبکه مستند پخش شد ـ مردی است افسرده و عصبی که تمام روزهای تبعید را قدم زده و با بهت به جلال و جبروت از دست ‌رفته‌اش می‌اندیشد.
کد خبر: ۸۰۷۴۸۵
کاریکاتوری برای یک دیکتاتور

قصه تبعید او با تصویر پاهایش آغاز می‌شود که روزها و شب‌ها در عمارت بزرگ ژوهانسبورگ دیوانه‌وار راه می‌رود و بعد با روایت شیوه زندگی او در تبعید ادامه پیدا می‌کند تا زمانی که مرگ به سراغ رضاخان میرپنج می‌آید و در نهایت فیلم با این گمانه به پایان می‌رسد که در تابوت او که به ایران فرستاده شد، جنازه‌ای وجود نداشته است.

مستند سیاه و سفید تابوت خالی با شروعی شبیه فیلم‌ها و سریال‌های ساخته شده از داستان‌های آگاتا کریستی از جمله هرکول پوآرو در مخاطب احساس مواجهه با یک معما ایجاد می‌کند. مردی که فقط پاهایش را می‌بینیم مانند روحی سرگردان از این سو به آن سو می‌رود و موسیقی از اتفاقی پنهانی خبر می‌دهد؛ اما شب که تمام می‌شود، نور و روشنی فضای عمارت را روشن می‌کند و تماشاگر زیبایی‌های فضا را می‌بیند و شهری که گویی در مقابل این عمارت بزرگ گسترانیده شده است، ولی رضاخان انگار از مناظر زیبای اطرافش هیچ لذتی نمی‌برد. فرزند سرهنگ جک اسکات ـ که خانه بزرگش را در اختیار رضاخان قرار داده ـ درباره پریشان‌حالی او در روزهای تبعید سخن می‌گوید و شواهد و قرائن یکی یکی به نمایش درمی‌آیند تا پریشان‌حالی رضاخان میرپنج را شرح دهند.

فیلم تابوت خالی با بهره‌گیری از عناصر مختلف بصری و موسیقی معمایی، زندگی رضاخان بخصوص در دوره تبعید را روایت می‌کند تا به معمای اصلی برسد و از تابوت و قبری بگوید که جسدی در آن یافت نشده است.

مستند تابوت خالی به کارگردانی فرشاد اکتسابی تولید شده و در مسیر روایت از هر امکانی مانند تصویر، صوت، گرافیک، مستندات آرشیوی و بازسازی‌های تاریخی بهره گرفته تا چهره‌ای متفاوت از یک دیکتاتور به نمایش بگذارد و در نهایت می‌کوشد خالی بودن تابوت رضاخان را اثبات کند تا بر پوچی پادشاهی که خویش را قدر قدرت قوی شوکت می‌دانست، صحه بگذارد.

جسدی در هزارتوی تاریخ

تابوت خالی گرچه اشاره‌ کوتاهی به زندگی رضاخان دارد و از تولد، جوانی و به قدرت رسیدن او تصاویری در قالب نقاشی و عکس‌های قدیمی به نمایش می‌گذارد، اما بیش از هر چیز بر زندگی او در تبعید تاکید دارد و در پی یافتن محل دفن پهلوی اول است.

رضاخان پس از تفویض قدرت به ولیعهدش محمدرضا پهلوی با تعدادی از اعضای خانواده از تهران به بندرعباس فرستاده می‌شود و از آنجا ابتدا به جزیره موریس و بعد به ژوهانسبورگ تبعید می‌شود. براساس مستندات تاریخی، رضاخان در ژوهانسبورگ از دنیا می‌رود اما جسدش به مصر انتقال می‌یابد و در آنجا مومیایی و در مسجد زید‌الرفاهی نگهداری می‌شود تا زمانی که محمدرضا پهلوی بتواند نظر دولت مصر را جلب و مقدمات انتقال جسد پدرش را به تهران فراهم کند.

براساس مستنداتی که تابوت خالی به نمایش می‌گذارد، تابوت حاوی جسد رضاخان طی مراسمی باشکوه در فرودگاه مهرآباد وارد تهران می‌شود و در مقبره‌ای کنار حرم شاه عبدالعظیم که برای وی ساخته شده به خاک سپرده می‌شود، اما در جریان پیروزی انقلاب اسلامی ایران و تخریب این مقبره، جسدی پیدا نمی‌شود.

مستندساز برای پرده برداشتن از این راز تاریخی به ژوهانسبورگ می‌رود و با همکاری مسئولان محلی، احتمال دفن رضاخان در این جزیره را بررسی می‌کند، اما نتیجه‌ای حاصل نمی‌شود. کارگردان بدون آن که به مصر برود و احتمال وجود جسد رضاخان را در مسجد زیدالرفاهی بررسی کند، بر خالی بودن تابوت ارسال شده به ایران صحه می‌گذارد و از مخاطب توقع دارد این مسأله را بی‌چون و چرا بپذیرد.

عبدالمجید ارجمند که علاوه بر تهیه‌کنندگی، مسئولیت تحقیق و پژوهش مستند تابوت خالی را به عهده داشته است، درباره علت بی‌توجهی به امکان وجود جسد در مصر می‌گوید: مستند تابوت خالی درباره آخرین روزهای زندگی رضاشاه در جزیره موریس و ژوهانسبورگ است و این که براساس تحقیقات ما مشخص نشد آیا جسدی از او در هیچ کجای دنیا هست یا نه. گرچه گفته می‌شود جسد از ژوهانسبورگ به مسجد زیدالرفاهی فرستاده شده، اما سفر به مصر در برنامه ما نبود. جدا از مشکلاتی که از نظر ویزا وجود داشت، من نیازی نمی‌دیدم برای پیگیری این موضوع به مصر بروم و به نقل قول‌هایی که وجود داشت بسنده کردم.

مستند ناتمام

در سینمای داستانی ایجاد ابهام، یکی از تکنیک‌های رایج و پذیرفتنی است، اما یک اثر مستند در اولین و مهم‌ترین کارکردش به عنوان سینمای حقیقت باید بتواند ابهامات را از میان ببرد. تابوت خالی در طرح موضوع و ارائه یک خط روایی جذاب، موفق است؛ اما در نهایت مخاطبش را با حدس و گمان‌های بی‌پاسخ درباره سرنوشت جسد رضاخان رها می‌کند. این اثر نه‌تنها ابهام‌زدایی نمی‌کند، بلکه به دلیل ناکامل بودن پژوهش‌های صورت گرفته و استناد به نقل‌قول‌ها و حدس و گمان‌ها، چندان شایسته عنوان فیلم مستند نیست یا با اغماض می‌توان آن را مستندی ناتمام دانست.

تابوت خالی، طراحی هدفمندی دارد؛ کارگردان این اثر مخاطب را با روایتی معمایی روبه‌رو می‌کند و ضمن شرح ماجراها با استفاده از همه امکانات موجود از جمله فیلم‌ها، عکس‌ها، مکتوبات، نامه‌های تاریخی و بازسازی صحنه‌ها او را متقاعد می‌کند زندگی رضاخان جز پوچی و بیهودگی سرانجامی نداشته و حتی تابوت او نیز خالی و پوچ بوده است. این طراحی برای یک مستند تاریخی مناسب است به شرط آن که مخاطب قانع شود و نیازی به بررسی دوباره در منابع دیگر نداشته باشد.

از نظر ارجمند، تحقیقات انجام شده توسط کسانی که قبلا در این باره تحقیق کرده‌اند برای ساخت مستند تابوت خالی کافی بوده است و نیازی نبوده آنها به مصر سفر کنند، در حالی که یک سفر تحقیقاتی به سرزمین اهرام و مسجد زیدالرفاهی می‌توانست سرنوشت این مستند را تغییر بدهد و شاید پرده از رازهای بیشتری برمی‌داشت.

در منابع مختلف تاریخی ذکر شده، جسد رضاخان در دوره نخست‌وزیری رجبعلی منصور به ایران منتقل شد. جنازه هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹ ابتدا توسط هواپیما و بعد قطار به تهران حمل شد. سپس طی تشریفات رسمی تابوت رضاخان در مقبره‌ای در ضلع غربی حرم شاه عبدالعظیم دفن شد.

شنیده‌ها حاکی است این جسد دی ماه 1357 همراه پیکر علیرضا پهلوی توسط شاه، ابتدا به لس‌آنجلس و سپس به مسجد رفاهی مصر منتقل شد؛ اما فرح پهلوی، شایعه خارج کردن جسد رضا شاه از ایران را تکذیب کرده است.

کسی نمی‌داند تابوتی که وارد ایران شد خالی بوده یا واقعا جسد قبل از فرار شاه به جای دیگری منتقل شده است و مستند تابوت خالی هم در این زمینه به مخاطب کنجکاو کمک نمی‌کند.

ارجمند معتقد است هیچ سندی برای مشخص شدن محل دفن پهلوی اول وجود ندارد و خاندان پهلوی هم هرگز به این مورد اشاره‌ای نکرده‌اند. وی می‌گوید: فرح دیبا و دیگرانی که خاطراتشان را نوشته‌اند، درباره هر چیزی اظهار نظر کرده‌اند جز این.

وی معتقد است مستندساز قرار نیست تاریخ را حفاری کند و در تشریح این نکته می‌گوید: برای مستندساز این امکان وجود ندارد بیل و کلنگ بردارد و به سراغ موضوع برود. او نه باستان‌شناس است و نه نبش‌کننده قبر. در نهایت ما مستندسازان می‌توانیم با استفاده از روایت‌ها، دیده‌ها و شنیده‌ها، برداشت‌ها و اطلاعاتی که وجود دارد مستند بسازیم و از این لحاظ تابوت خالی نه نقص دارد و نه در تضاد با تاریخ است.

من نباید به این ابهام پاسخ بدهم، ما مسأله‌ای را مطرح کرده‌ایم و تاریخ‌نگاران باید به آن پاسخ بدهند، چون این یک ابهام تاریخی است، نه حتی یک موضوع سیاسی. مخاطب علاقه‌مند است در این‌باره بداند، اما من بیشتر از این نتوانستم اطلاعات جمع‌آوری کنم، چون مستندات دیگری وجود ندارد. کسی نمی‌داند پس از مرگ رضاخان چه اتفاقی افتاده است. سال‌ها جسدش را تحویل نمی‌دادند و بعدها طبق مذاکرات پهلوی دوم، بالاخره تابوتی به ایران ارسال شد، اما کسی نمی‌داند آیا آن تابوت حاوی جسد بوده یا نه. واقعا معلوم نیست جسد رضاخان در تمام این مدت کجا بوده و حتی درباره مومیایی شدن آن هم یقینی وجود ندارد.

از نگاه ارجمند در این مستند به حرف‌ها و گفته‌های همراهان رضاخان و کسانی که در این باره مطلع بوده‌اند استناد شده و اگر مبهم به نظر می‌رسد به خاطر نقص اطلاعات تاریخی است.

وی توضیح می‌دهد: 21 سال قبل با عصمت‌الملوک دولتشاهی همسر رضاخان در تهران مصاحبه کردم و درباره قبر رضاخان و جسد او پرسیدم، اما او سکوت کرد و هیچ نگفت. شاید اطلاعات کافی نداشت. به هر حال پیرزنی تنها بود که از سوی خاندان پهلوی و بخصوص اشرف طرد شده بود. او چیزی درباره قبر نمی‌دانست. می‌گفت رضاشاه در روزهای پایان عمر چهره‌ای بسیار درهم، گرفته و عبوس داشت و کاملا به‌هم‌ریخته بود.

سازندگان مستند تابوت خالی تاکید دارند این مستند بیش از هرچیز درباره سقوط رضاخان است؛ پادشاهی که از اصل افتاده و پریشانی و اضطراب تصویر قلدرمآبانه او را در هم شکسته است. ارجمند می‌گوید: تاریخ صحنه‌‌ای است که گرچه حقیقت را آشکار می‌کند، اما دروغ‌های بسیاری در خود دارد که محققان باید در مورد آن به جمع‌بندی برسند.

تصویر رضاشاه در آثار نمایشی

درباره رضاشاه که به حاکمی دیکتاتور معروف است تا‌کنون چند فیلم مستند ساخته شده است که در آنها به زندگی خانوادگی، چگونگی رسیدن به قدرت، نوع مملکت‌داری، کشف حجاب، وابستگی به قدرت‌های خارجی و... پرداخته شده است.

در ساختار این مستندها بیشتر از عکس استفاده شده چون از رضاخان میرپنج فیلم زیادی موجود نیست که بتوان از آنها استفاده کرد. اما کارگردانان آثار نمایشی هم به سراغش رفته‌اند و در دو سریال او را به تصویر کشیده‌اند.

اولین بار محمدرضا ورزی در سریال عمارت فرنگی به سراغ رضا‌خان رفت و در 15 قسمت سرفصل‌های زندگی او را به تصویر کشید. احمد نجفی در این سریال نقش رضاشاه را بازی کرد. ورزی برای نزدیک کردن چهره نجفی به پهلوی اول از امکانات گریم بهره برد و چهره او را به رضاشاه نزدیک کرد. قد بلند و نوع حرکات نجفی باعث شد او بتواند بهتر و باورپذیرتر این نقش را بازی کند. تنها یک صدا از رضا شاه موجود است که آن هم در زمان سفر او به ترکیه و دیدار با کمال پاشا ضبط شده است. اما از توصیفاتی که از اخلاق و رفتار رضاشاه شده، احمد نجفی هم تلاش کرده صدای خود را به تحکم و قلدری او نزدیک کند تا شخصیت قابل قبول‌تر به بیننده ارائه کند.

مسعود جعفری‌جوزانی دیگر کارگردانی بود که در سریال «در چشم باد» سراغ رضا شاه رفت و چند قسمتی از این سریال را به او اختصاص داد. جوزانی نقش رضا پهلوی را به سعید راد سپرد. راد هم تلاش کرد با نوع بازی خود، قلدری و دیکتاتوری رضا شاه را به تصویر بکشد. اما چیزی که به بازی او بیشترین آسیب را زد، نوع بیان او بود.

راد صدای قدرتمندی ندارد و فیلم‌های سینمایی هم از همین موضوع آسیب می‌بیند. جوزانی برای ارائه چهره باورپذیرتر از رضاخان، از فیزیک ظاهری راد بیشترین بهره را برد و با میزانسن‌ها و دکوپاژی که برای کارش طراحی کرد، کوشید دیکتاتوری رضا پهلوی را به نمایش بگذارد.

آذر مهاجر / گروه رادیو و تلویزیون

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها