عقربه های ساعت از نیمه شب گذشته بود که ناگهان خبر رفتن او را روی صفحه یکی گروه های اینترنتی دیدم، ابتدا شوکه شدم با خودم گفتم حتما مانند همه خبرهای دروغی که هر روز بر خروجی این شبکه های جای می گیرند، شایعه است اما چند لحظه بعد به ناگاه آواری از غربت بر سرم فرود آمد. . . خبر درست بود . . . او دیگر در این خشکسالی تمام نشدنی نفس نمی کشید.
کد خبر: ۷۹۷۷۰۷
خداحافظ شاعر نوستالژی تهران

مدت ها بود خبر بیماری اش در قمست ادبی رسانه ها به گوش می رسید و ماه ها بود که دیو سرطان با پنجه های رعب آورش به جنگ با دستهای مهربان او آمده بود اما او همچنان نجیب و آرام، با این میهمان ناخوانده مرگبار دست و پنجه نرم می کرد، مانند همه سالهای عمرش که با مشکلات بسیاری جنگیده بود اما همچنان امیدوار و عاشق، از زندگی سخن می گفت.

یادم می آید زمانی که از او در خصوص درونگراتر شدن اشعارش در تازه ترین کتاب منتشر شده اش پرسیدند، گفت: «با وجود همه مصایبی که در زندگی من، به‌خصوص در این چندساله، وجود داشته هرگز تسلیم اندوه یا سرخوردگی نشده‌ام. حتی در لحظات خیلی پیچیده هم چشم‌اندازی پیدا کردم، حتی از دریچه طنز، که مساله پیچیده را جدی نمی‌گیرد و خودمانی می‌کند. حتی وقتی هم خوش نبوده‌ام گفته‌ام خوشم. دلیلی ندارد آدم اندوه خودش را برای دیگران روایت کند چون اندوه یک‌ امر کاملا شخصی است. به خصوص اگر شما تسلیم یک احساس یا عاطفه ویژه‌ای مثل اندوه یا خوشحالی یا عشق شده باشید، اثر هنری کامل درنمی‌آید و نقصی پیدا می‌کند. به‌خاطر اینکه آن حس بر شما غلبه پیدا می‌کند. آن برداشت و آن عاطفه فقط مقدمه است که آدم به سوی کشفی برود.» سپانلو در شعرش هیچ گاه به سمت سرودن شعرهای غمگین نرفت و همواره راوی لحظه های زیبای عشق در دل پس کوچه های تهران بود.

سپانلو را بیش از هر چیز شاعر تهران می دانند، شاعری که 75 سال پیش در تهران به دنیا آمد و ردپای کوچه پس کوچه ها، محله ها و همه حال و هوای تهران را می شود در اشعارش دید. تهران در قامتی اسطوره وار در تمام اشعار سپانلو از "خانم زمان"، "هیکل تاریک" گرفته تا "قایق‌سواری در تهران" به چشم می خورد و انگار تهران مختصات نگاه رویاگونه شاعر به جهان بوده، تهرانی که در تلاقی سنت و مدرنیته غرق است، خودش در این باره گفته بود: «گذشته در امروز حضور دارد. جلوه و جلال تهران که مرا جلب می‌کند، اتفاقاً در این تناقض نهفته است که شما مثلاً از کوچه‌پس‌کوچه‌های تنگ و تاریک، از دری وارد یک مرکز تجاری می‌شوید که همهمه یارانه‌ها در آن به گوش می‌رسد. کمی آن‌طرف‌تر هنوز دارند با چرتکه و ترازو حساب و کتاب می‌کنند. در حقیقت تفاوتی‌ست یا بهره‌برداریی است که من از نوستالژی درونی خود می‌کنم. گذشته به امروز می‌آید و ما با شهری همچون یک نوستالژی زنده روبرو هستیم».

محمدعلی سپانلو در سال 1319 در تهران به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۲ با انتشار "آه... بیابان" نخستین مجموعه شعرش، خود را به نام شاعری مطرح به جامعه ادبی ایران مطرح کرد. فعالیت او در حوزه شعر همزمان شد با حضور نوظهورانی دیگر مانند شاملو، اخوان و فروغ که پس از نیما برای ادامه مسیر شعر نو آمده بودند، اما آنچه سپانلو را از سایر شاعران هم نسلش جدا می کرد، قدم گذاشتن در همان راهی است که نیما نشان داده بود.

سپانلو اما از همان ابتدا شعری متفاوت با سلیقه مخاطبان روز جامعه را در سر داشت، راهی که از همان ابتدا بوی دشواری می داد اما سپانلو پایبند به مکتب نیما، حتی در نگاه هستی شناسی اشعارش هم پیرو نگاه مدرن نیما به پدیده های هستی و زندگی بود. خاک، رگبارها، پیاده‌روها، سندباد غایب، هجوم، نبض وطنم را می‌گیرم، ساعت امید، خیابان‌ها، بیابان‌ها، فیروزه در غبار، پاییز در بزرگراه، ژالیزیانا و تبعید در وطن مجموعه اشعار او در طول نیم قرن فعالیت هنری بودند. سپانلو در کنار سرایش شعر همچنین آثاری را از زبان فرانسه نیز به فارسی ترجمه کرد که از آن می تواند به منظومه «آناباز» سروده سن ژون پرس، «افسانه سیزیف» نوشته آلبر کامو و «کودکی یک رئیس» مجموعه داستان‌هایی از ژان پل سارتر اشاره کرد. این تلاش‌ها برای نشان لژیون دونور را به ارمغان آورد که بالاترین نشان فرانسه است. محمد علی سپانلو همچنین در سال ۲۰۰۳ به دلیل ترجمه آثار نویسندگان و شاعرانی مانند کامو و آپولینر نشان "شوالیه نخل آکادمیک" را از وزارت فرهنگ فرانسه دریافت کرد. سپانلو آخرین کتابش «زمستان بلاتکلیفِ ما» را آبان ماه سال گذشته همزمان با تولد 74 سالگی اش منتشر کرد، در روزهایی که با بیماری سخت دست و پنجه نرم می کرد، بیماری سختی که در نهایت دوشنبه شب 21 اردیبهشت او را برای همیشه به دنیای دیگر کوشاند تا تهران دیگر شاعری برای وصف نوستالژی های دل انگیزش نداشته باشد. (سپیده آماده/ جام‌جم سیما)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها