گفت‌وگو با ندا ملکی، مجری برنامه «آفتاب شرقی»

مجری نباید مستقیم‌گویی کند

با سیدعباس سجادی، شاعر، مجری و کارشناس برنامه «دستان»

من مجری الاموات هستم

در یکی از روزهای پایانی سال، یکی از همان روزهایی که انگار زمستان این پا و آن پا می‌کند که بیشتر بماند و بهار هم به ناز و کرشمه آرام و بی‌صدا در دل درخت‌ها، گل‌ها و پرنده‌ها برای خود جا باز می‌کند و همهمه استقبال از یک بهار تازه همه جا را فرا می‌گیرد، راهی فرهنگسرای نیاوران شدیم.
کد خبر: ۷۸۳۷۰۹
من مجری الاموات هستم

جایی که درختان و گل‌هایش از زمستان فاصله گرفته و رنگ و بوی بهار داشتند. رفتیم تا با شاعری که حالا پشت میز ریاست این فرهنگسرا نشسته گفت‌وگویی انجام دهیم. شاعری که برخلاف برخی نظریات که شاعران را مدیران موفقی نمی‌دانند ثابت کرده می‌تواند شاعر خوب، مدیر مقتدر و مجری ـ کارشناس موفقی باشد.

سیدعباس سجادی را حالا همه به واسطه اجرای خوبش در برنامه تلویزیونی دستان و البته مراسم تشییع جنازه اهل قلم و هنرمندان می‌شناسند و از چهره‌های موفق و شناخته شده عرصه اجرا محسوب می‌شود. این شاعر که تاکنون دو کتاب شعر با نام‌های «در سایه غزل» و «در سکوت سردم می‌شود» منتشر کرده است، تجربه‌های موفقی در عرصه‌های مختلف فرهنگی ـ هنری داشته و همچنین موفق به دریافت سرو زرین بهترین مجری برنامه‌های فرهنگی ـ هنری سومین جشنواره بین‌المللی جام‌جم شده است. او این روزها مدیریت بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران و همچنین فرهنگسرای نیاوران را به عهده دارد و به این فرهنگسرا رنگ و بو و هویتی تازه بخشیده است. با او درباره شعر، اجرا و مدیریت فرهنگی به گفت‌وگو نشستیم و تازه‌ترین شعری را که سروده بود به عنوان عیدانه به مخاطبان روزنامه تقدیم کرد؛ غزل نیمه تمامی که خواندنش در بهار تازه از راه رسیده خالی از لطف نیست...

عباس سجادی، هم شاعر، کارشناس و مجری موفقی است و هم امسال ثابت کرد یک شاعر و کارشناس موسیقی می‌تواند مدیر هنری موفقی هم باشد. این موارد را گفتم، اما دوست دارم گفت‌وگو را با ماجرای دیگری شروع کنیم. ماجرایی که فکر می‌کنم برای شما هم خاطرات زیادی داشته باشد؛ تالار وحدت و اجرای مراسم تشییع جنازه هنرمندان. کمی درباره این تجربه، تلخی‌ها و ‌سختی‌هایش توضیح دهید.

به خاطر ندارم نخستین بار چه زمانی مجری برنامه خداحافظی با یک هنرمند شدم، اما می‌دانم سال‌های زیادی است که این کار را انجام می‌دهم و گاهی به شوخی به دوستانم می‌گویم من مجری الاموات هستم و وقتی کسی فوت می‌کند من مجری مراسم مشایعت او هستم.

به نظر می‌رسد کار سختی باشد. آیا تا به حال به این نتیجه نرسیده‌اید که دیگر مجری مراسم مشایعت هنرمندان نباشید؟

واقعیت این است که کار خیلی دشواری بوده و مدیریت این شرایط هم بسیار سخت است. وقتی هنرمندی فوت می‌کند پای افراد زیادی به میان می‌آید که برخی دنبال خودنمایی هستند و برخی هم می‌خواهند موج سواری و هنرمند را در گروه، دسته و نگاه خودشان مصادره کنند و همه این موارد موجب می‌شود مجری مراسم مشایعت بودن تجربه سختی باشد. این اتفاقات همیشه برایم خیلی تلخ بوده و بیشترین فشارش هم روی دوش من است که باید شرایط را مدیریت کنم. هر چند همه هماهنگی‌ها و سخنرانی‌ها با وزارت ارشاد است، اما برخی دوستان تصور می‌کنند من تصمیم گیرنده هستم و از من دلخور می‌شوند که چرا وقت سخنرانی برایشان نگذاشته‌ام. نمونه‌اش هم مراسم تشییع استاد همایون خرم بود که جریاناتی پیش آمد و خیلی آزرده شدم. یک روز به آقای مرادخانی که آن زمان رئیس موزه موسیقی بودند گفتم اگر اجازه بدهید من این کار را انجام ندهم. از این همه حرف و فشار خسته شده‌ام، ضمن این‌که روی سکوی اجرا و پشت تریبون ایستادن و دیدن گریه و زاری‌های خانواده متوفی، دوستان یا شاگردانش هم صحنه واقعا تلخ و سختی است. ایشان گفتند خودت می‌دانی، اما یادت باشد هر کسی این توفیق را ندارد که در این شرایط ویژه و خاص مرگ هنرمندان بتواند بار کوچکی از دوش خانواده آنها و جامعه هنری بردارد. احساس کردم شاید واقعا یک وظیفه است و خدا اندک توانی به من داده که بتوانم این کار را انجام دهم. به حرف‌های آقای مرادخانی که فکر کردم از تصمیم خودم منصرف شدم. البته ارادت من به آقای مرادخانی به امروز و دیروز برنمی‌گردد. سال‌هاست با ایشان ارتباط داشته و همیشه حرف ایشان را پذیرفته و نصب‌العین خود قرار داده‌ام، در این زمینه حرفشان را پذیرفتم و تا امروز هم اجرای مراسم مشایعت هنرمندان را ادامه داده‌ام. هر چند هنوز هم این کار برایم تلخ است، اما حس خوشایندی از انجامش دارم، شاید به این دلیل که حالا فکر می‌کنم می‌توانم در آن لحظات، بار کوچکی از روی دوش خانواده‌شان برداشته و مشارکتی در این سفر پایانی هنرمندان داشته باشم. امیدوارم خانواده‌هایشان هم بپذیرند و خدا هم قبول کند. به هر شکل برداشتن میت از زمین تاکید دین و مذهب و بزرگان ماست. امیدوارم از عهده این کار برآیم.

دلیل اصلی این‌که مصاحبه را با این موضوع شروع کردم این است که شاعران و ادیبان زیادی دوست دارند مجری این مراسم‌ باشند، اما این فرصت همیشه نصیب شما می‌شود.

چون خودم هیچ وقت چنین علاقه‌ای نداشته‌ام و نمی‌دانم چه کسی مرا به این سمت هل داد. نمی‌توانم در این باره چیزی بگویم. واقعیتش این است که هرگز چنین اشتیاقی نداشته‌ام و همان‌طور که گفتم حتی گاهی از انجام این کار پرهیز هم داشته‌ام، ولی ظاهرا تقدیر این‌گونه است که من این کار را انجام دهم.

اگر بگویم سه مشایعت سخت را نام ببرید به چه مواردی اشاره خواهید کرد؟

استاد پرویز مشکاتیان، بانو سیمین بهبهانی و مرتضی پاشایی هنرمند جوان که مجری مشایعتش بودن واقعا کار سخت و طاقت‌فرسایی بود و ازدحام جمعیت کار را بسیار دشوار کرده بود.

فکر می‌کنید تا چه زمانی این مسئولیت را بپذیرید؟

فکر کنم تا زمانی که خودم تشییع شوم این بار بر دوشم باشد. همه ما این راه را می‌رویم. امیدوارم این لیاقت در من باشد که دست‌کم 150 نفر برای مشایعتم بیایند.

اختیار دارید. شما امسال مدیریت فرهنگسرا و بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران را هم به عهده گرفتید. از وقتی به فرهنگسرا آمدید شعر هم سروده‌اید؟

پیش از این هشت سال به‌عنوان مدیر موسیقی شهرداری بودم و بعد هم حالا توفیق دارم در فرهنگسرای نیاوران در خدمت دوستان باشم. بسیار درگیر کارهای اجرایی هستم و طبعا کارهای اجرایی مجال آفرینش‌های هنری شخصی را از آدم می‌گیرد. در این سال‌ها دلمشغولی‌های شخصی‌ام کم شده، به خاطر این‌که آدمی هستم که وقتی مسئولیتی را می‌پذیرم باید به نحو احسن آن را انجام دهم و نمی‌توانم خودم را تقسیم کنم. هر چند به عباس سجادی شاعر ظلم کنم، آن را می‌گذارم به حساب این‌که حق شخصی من است و به مسئولیت‌هایی که گرفته‌ام می‌پردازم و تمام وقتم را به آن اختصاص می‌دهم. امیدوارم در مسئولیت‌هایی که تاکنون داشته‌ام نمره قبولی گرفته باشم.

فرهنگسرای نیاوران با همه زیبایی‌ها و امکاناتی که دارد طی سال‌های گذشته به اندازه امروز میزبان برنامه‌های فرهنگی و هنری نبوده است. افراد بسیاری این مکان فرهنگی را دوست داشتند، اما به دلیل دور بودن مسیر و ترافیک و... تمایل کمتری برای حضور در برنامه‌های فرهنگسرا داشتند. امروزه شاهد تغییر این روند هستیم و می‌توان گفت تقریبا همه فضاهای فرهنگسرا طی یک سال گذشته درگیر برگزاری برنامه‌های متعددی بوده‌اند. می‌خواستم کمی درباره این اتفاقات توضیح دهید.

به اعتقاد من ما باید یک ظرفیت‌شناسی جدی از مجموعه نیاوران داشته باشیم. من ابتدا که به فرهنگسرا آمدم مطالعه‌ای درباره فرهنگسرای نیاوران و گذشته‌اش انجام دادم و احساس کردم ظرفیت بسیار بزرگی دارد. اینجا اولین فرهنگسرای ایران است که سال 1356 فعالیت خود را رسما به‌عنوان فرهنگسرا آغاز کرده و اتفاقات خوبی هم در آن افتاده است. اتفاقا اغلب این اتفاقات بعد از پیروزی انقلاب رخ داده و در دوره‌های مختلف هم فراز و نشیب‌های مختلفی داشته است. بعضی از دوره‌ها هم ناموفق یا گاهی اوقات تلخ هم بوده است. همه تجربه‌هایم در شهرداری و دیگر حوزه‌های فرهنگی مرا بر آن داشت که سعی کنم از تمام ظرفیت‌های این مجموعه استفاده کنم. به نظرم مهم‌ترین ظرفیت معماری و جغرافیایی است که این فضا در آن قرار دارد. باوجود تبلیغاتی که گاهی می‌شود منطقه یک تهران یکی از فقیرترین مناطق از جهت داشتن فضاهای فرهنگی است. اکنون شما تراکم فضاهای فرهنگی را در حوزه‌های پایین‌تر و مناطق دیگر بیشتر از منطقه یک می‌بینید. به نظر من از این ظرفیت آن‌گونه که باید استفاده نشده، البته ادعا نمی‌کنم که اکنون از همه ظرفیت‌های مجموعه استفاده می‌کنیم، اما می‌گویم این ظرفیت‌ها را شناسایی کرده و به سمت آنها حرکت می‌کنیم.

چند سالی بود که شاهد اجرای گروه‌های تئاتری در فرهنگسرا بودیم، اما امسال برگزاری کنسرت‌های موسیقی هم به یکی از برنامه‌های مداوم فرهنگسرای نیاوران بدل شد. چرا موسیقی جزو برنامه‌های اصلی‌تان قرار گرفت؟

وقتی به فرهنگسرا آمدم فعالیت‌های حوزه تئاتر خیلی پررنگ بود. اغلب برنامه‌های سالن اصلی و سالن گوشه تئاتر بود و کمتر خبری از اجرای موسیقی بود. البته در حوزه ادبیات هم هیچ خبری نبود جز جلسات سنتی مثنوی‌خوانی و شاهنامه‌خوانی. این بود که تصمیم گرفتیم توازنی را در فعالیت‌های فرهنگی - هنری مجموعه ایجاد کرده و از همه ظرفیت‌ها استفاده کنیم؛ چون اینجا فرهنگسراست و باید سرای همه هنرها و فرهنگ‌ها، نگاه‌ها و درخواست‌های هنری باشد. به همین دلیل موسیقی را فعال‌تر کردیم. حوزه تئاتر را کیفی‌سازی کردیم. حوزه تجسمی فعال بود، آن را فعال‌تر و کیفی‌سازی کردیم. از همه مهم‌تر این‌که با توجه به اساسنامه بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران به سمت آفرینش هنری رفتیم و نگاهمان این است که زمینه‌های آفرینش هنری را ایجاد کنیم. به‌عنوان مثال امسال با توجه به اتفاقاتی که برای غزه افتاد برنامه‌ای تعریف کردیم با عنوان «رهایی، غزه» و این کار را سفارش دادیم به هنرمندانی که پیش از این کمتر در چنین حوزه‌هایی ورود پیدا می‌کردند، حاصلش هم نمایشگاه موفقی بود که کتابش هم منتشر شد. بیش از صد هنرمند صاحب‌نام تجسمی حضور داشتند. کانون ادبی نیاوران را هم راه‌اندازی کردیم، هم جلسه هفتگی کارگاه ترانه داریم و هم جلسه کانون‌های ادبی که کارگاه داستان‌های مینیمال و جلسه‌های هفتگی سه‌شنبه‌های شعر نیاوران را برگزار می‌کنند.

در حوزه سینما اما ظاهرا چندان فعال نیستید.

اتفاقا در سال 94 این حوزه هم فعالیت بیشتری را شاهد خواهد بود. باشگاه فیلم نیاوران را راه‌اندازی کرده‌ایم و پایگاه نمایش فیلم‌های مستند و کوتاه می‌شویم.

سه‌شنبه‌های شعر و موسیقی هم از جمله اتفاقات مثبتی بود که امسال شکل گرفت و فرصتی برای حضور شاعران و همچنین استادان برجسته ادبیات شده است. شما شاعر هستید و تا جایی که می‌دانم در این جلسات حضور پیدا می‌کنید. نگاه شما به آینده شعر در کشورمان و آثار شاعران جوان چگونه است و نقاط قوت و ضعف شعر امروز را در چه می‌دانید؟

شعر همیشه حوزه پرتلاطمی بوده است. در این سال‌ها یک نگاه رو به جلو و آهنگ‌ خوشی داشته ولی به اعتقاد من دو حوزه ترانه و طنز توهم‌زا هستند. خیلی‌ها وقتی وارد این حوزه‌ها می‌شوند متوهم هم می‌شوند، چرا که ترانه و طنز می‌تواند بر اساس ابزارهای رسانه‌ای که در دست است خیلی راحت یک نفر را مشهور کند. این آدم معروف می‌شود اما این‌که حالا چقدر این آدم مقبول و اثرش ارزشمند است، بحث دیگری است. برخلاف حوزه‌های طنز و ترانه که دچار این تلاطم‌ها است، جریان اصیل شعر مسیر خودش را می‌رود و رو به جلو حرکت می‌کند. بر خلاف آنچه می‌گفتند زمان غزل و شعرهای کلاسیک به سر آمده، شاهد بروز استعدادهای جوانی هستیم که نشان می‌دهد این شعر هنوز هم زنده و پویاست. بیت زیبایی آقای محمدعلی بهمنی دارد که می‌گوید: «جسمم غزل است، اما روحم همه نیمایی است‌‌/‌‌ در آینه تلفیق این چهره تماشایی است» به نظر من در آینه تلفیق چهره شعر امروز تا حدود زیادی می‌شود گفت که تماشایی و خوب است. ضمن این‌که این آفت‌ها و آسیب‌هایی را هم دارد.

فارغ از برنامه‌های فرهنگسرا ذهنیت غالب این است که هنرمندان مدیران چندان موفقی نخواهند شد. در مواردی تجربه‌های ناموفقی هم به این موضوع دامن زده و آن را پررنگ‌تر کرده است و درباره شاعران هم این ذهنیت وجود دارد. شما برخلاف تمام این ذهنیات و تجربیات ناموفق مدیر فرهنگی موفقی بودید و توانستید مجموعه‌ای نه‌چندان فعال را به یک مکان فرهنگی پررفت‌وآمد تبدیل کنید. می‌خواهم تعریف شما را به‌عنوان یک شاعر از مدیریت فرهنگی بدانم.

به اعتقاد من نگاه غلطی در عرصه مدیریت فرهنگی و هنری کشورمان به وجود آمده که تصور می‌شود هنرمند حتما همراه با شلختگی است. اصلا این‌طور نیست. به نظر من خود مدیریت هم یک هنر است و مدیریت هنری نقشش کمتر از هنرمند و هنر نبوده و هنر مهم و تاثیرگذاری است. همان‌طور که گفتم تعهد من نسبت به کارم مرا از آفرینش هنری دور کرده به این معنا نیست که اگر سراغ آفرینش هم بروم مدیریت را خوب انجام نخواهم داد. من خیلی برای کارم وقت می‌گذارم و مدیریت فقط با زمان محقق خواهد شد.

با کمبود بودجه‌ای که امروز اغلب نهادها و بخصوص نهادهای فرهنگی با آن روبه‌رو هستند چه می‌کنید و برنامه‌های فرهنگسرا تا چه میزان درآمدزایی داشته و به حل مشکلات کمک کرده است؟

من اگر به شما آمار بدهم که از اول تا پایان سال 93 چقدر از وزارت ارشاد گرفته‌ام شاید باورتان نشود. پولی که سال پیش از معاونت هنری گرفته‌ام برای نگهداشتن فضای سبز اینجا هم کفایت نمی‌کند، اما به لطف و اعتمادی که به من داشتند اجازه دادند اینجا درآمدزایی کنم. من هم با فضاهایی که در اختیار داریم و ضمن رعایت کیفیت سعی کرده‌ام درآمدزایی مختصری هم داشته و از عهده مخارج برآییم. البته پشتیبانی‌های آقای جنتی و همچنین تعامل خوب من با شهرداری، بخصوص شهرداری منطقه یک کمک مهمی بوده است. دوستانمان در شهرداری مثل همکاران درجه یک ما محسوب می‌شوند، می‌آیند به ما کمک و لطف می‌کنند. همچنین با سازمان زیباسازی شهرداری و... هم ارتباط خوبی داریم، با هم کار می‌کنیم و خودمان را جزو پازل فرهنگی کشور می‌دانیم، دست نیاز به سمت آنها دراز می‌کنیم و اگر آنها هم از ما خواسته‌ای داشته باشند در حد بضاعتمان در خدمتشان هستیم.

اجازه بدهید از فرصت استفاده کرده و کمی هم درباره برنامه «دستان» صحبت کنیم. ریتم برنامه یکنواخت شده است. قرار نیست امسال تغییری داشته باشد؟

ابتدا لازم می‌دانم از مدیران سازمان صدا و سیما تشکر کنم. از آقای ضرغامی باید سپاسگزاری کنم به خاطر لطف و عنایتی که به دستان داشتند و اجازه دادند این برنامه تولید شود. از آقای سرافراز عزیز صمیمانه تشکر می‌کنم و همچنین دکتر پورمحمدی، معاون سیما، دکتر پورحسین، قائم‌مقام محترم معاونت سیما و آقای ساری، مدیر محترم شبکه آموزش که در روند تولید برنامه ما را یاری کرده‌اند. هر چند معتقدم برنامه دستان همیشه به سمت جلو حرکت کرده است، اما این را هم احساس می‌کنم که توقعات از دستان به‌عنوان تنها برنامه جدی موسیقی در صدا و سیما خیلی زیاد است. ما مشکلات زیادی هم در برنامه داریم، گاهی خود هنرمندان کم لطفی می‌کنند و جلوی دوربین حاضر نمی‌شوند یا برای ما شرط می‌گذارند. چنین مواردی موجب می‌شود آن‌طور که ما می‌خواهیم ریتم برنامه تند نشود و موانعی برای ما ایجاد می‌شود. سال 94 با قولی که دوستان ما در شبکه آموزش و معاونت سیما و دکتر پورحسین دادند، سعی خواهیم کرد تحولاتی را در برنامه دستان ایجاد کنیم. هر چند این برنامه تاکنون عملکرد خوبی داشته، اما هنوز تا ایده‌آل‌های ما فاصله دارد.

طی سال‌های گذشته فراز و فرودهای فراوانی در تولید برنامه‌های تلویزیونی داشته‌ایم و اگر بخواهیم این موضوع را انکار کنیم که مردم برنامه‌های شبکه‌های ماهواره‌ای را هم می‌بینند گویی بخشی از واقعیت را نادیده گرفته و گامی به سمت نقد خود و ارتقای برنامه‌هایمان نداشته‌ایم. می‌خواهم شما به‌عنوان یک مجری نقش مجریان را در فراز و فرود برنامه‌ها طی این سال‌ها بررسی کنید.

به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. یکی از مهم‌ترین مواردی که در رقابت با رسانه‌های رقیب و بیگانه مهم می‌نماید مساله کیفیت است. به نظر من این موضوع برمی‌گردد به تهیه‌کنندگی برنامه‌ها. زمانی تهیه‌کننده فردی بود که در قله برنامه‌ها بود و با اشراف و تخصصی که در این حوزه داشت مجری، کارگردان و همه عوامل تحت لوای فرماندهی و تهیه‌کنندگی او به خط می‌شدند و برنامه‌ها تولید می‌شد و استانداردهای تصویری و کیفی وجود داشت. در چند سال گذشته آنچه آسیب ‌دید، سازمان و ساماندهی برنامه‌سازی است. تهیه‌کننده‌ها خیلی کمرنگ شده‌اند و مجری‌ها خیلی پررنگ. البته کاش مجری‌ها اینقدر پررنگ بودند! ببخشید صریح می‌گویم آنچه باعث شده بعضی مجری‌ها امروز مشهور شوند گستاخی آنهاست، نه تسلط،سواد و جایگاهشان. هر که گستاخ‌تر، معروف‌تر! این اجرا نیست. اجرا حرمت دارد، ادب در اجرا به نظر من خیلی کمرنگ شده. ما باید سعی کنیم ادبیات اجراها را بالا ببریم و این موضوع هم برمی‌گردد به این‌که هر برنامه‌ای باید بزرگ‌تری داشته باشد. مجری فقط باید اجرا کند. چه چیزی را اجرا کند؟ هدف و سیاستی که پشت برنامه است. این را چه کسی تعیین می‌کند؟ تهیه‌کننده. بر اساس چه چیزی؟ بر اساس اسلوبی که در سازمان صدا و سیما وجود دارد. می‌خواهم بگویم این تناسب‌ها به هم خورده و مجری‌محوری آفت برنامه‌ها شده است. مجری باید فقط مجری باشد. حتی مجری کارشناس هم کارشناس نبوده و فقط مجری است. مجری‌های الان بحث را به سمتی می‌برند که خودشان بیشتر اظهارنظر کنند، در صورتی که مجری موفق کسی است که بتواند داشته‌های مهمان را از درونش بیرون بکشد و به بیننده ارائه دهد. اینجا قرار نیست منِ مجری دیده شوم و به قول تئاتری‌ها یکی دیگر را ماسکه کنم. ما مهمان را ماسکه می‌کنیم که خودمان دیده شویم و این خیلی اشتباه است. اگر برنامه‌ای درست ارائه شود چه بخواهیم، چه نخواهیم مجری هم دیده می‌شود.

و این‌که در پایان شاعر بودن، مجری بودن و یک مدیر هنری بودن کدام یک را بیشتر دوست دارید؟

همه جذاب است و هیچ منافاتی با هم ندارد. در هر سه بخش احساس می‌کنم توان اندکی دارم و با همین احساس پیش می‌روم. من زمانی که شاعرم سعی می‌کنم شاعر باشم. زمانی که یک مدیر فرهنگی هستم سعی می‌کنم مدیر خوبی باشم و زمانی که مجری ـ کارشناس هستم هم مجری خوبی باشم. در واقع پشت تریبون یک مجری ـ کارشناس هستم، پشت میز یک مدیر فرهنگی و در رویا و تخیل خودم شاعر هستم. یعنی اینها هر کدام جایگاه خودش را داشته و هیچ کدام نسبت به بخش دیگر ارجحیت ندارد. خدا کند در همه نقش‌ها نمره قبولی از مخاطبم بگیرم و این برایم خیلی مهم است.

اگر این روزها شعری هم سروده‌اید فکر می‌کنم بتواند پایان خوبی برای گفت‌وگویمان و عیدی برای مخاطبان باشد.

چند ماه پیش بود دچار چند بیت شدم و حالا تبدیل شده است به یک غزل نیمه تمام: به هر زنگی، درنگی، باید او نه، شاید او باشد‌‌/‌‌ چرا شاید، چرا شاید، که باید، باید او باشد‌‌/‌‌ صدای گام‌هایی گمشده از کوچه می‌آید‌‌/‌‌ به این موسیقی شورآفرین می‌آید او باشد‌‌/‌‌ یقین دارم که حافظ در تغزل‌های شیرینش‌‌/‌‌ همان شاخه نباتی را که می‌فرماید او باشد‌‌/‌‌ یا سعدی از آن سرو سهی قدی که می‌گوید‌‌/‌‌ خرامان سر به سقف آسمان می‌ساید او باشد...

زینب مرتضایی‌فرد ‌‌/‌‌ گروه فرهنگ و هنر

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها