کد خبر: ۵۸۶۴۱۴
چهار چهره چشمگیر ماه رمضان امسال تلویزیون/ درباره هومن برق‌نورد، جواد رضویان، مهدی سلطانی و احسان علیخانی

در اغلب بررسی‌هایی که با موضوع نحوه مواجهه بینندگان با تلویزیون صورت می‌گیرد، این نکته نمود بارزتری دارد که بسیاری از مردم همزمان با تماشای این رسانه به کارهای جنبی دیگری از قبیل صحبت کردن با یکدیگر یا تلفن، روزنامه خواندن، بازی و... نیز مشغول می‌شوند.

یکی از همین بررسی‌ها در دهه 90 نشان داد دست کم 65 درصد مردم آمریکا چنین رفتاری دارند. اثبات و انتشار چنین نتایجی اگر برای دست اندرکاران کسب آنها «آب» نداشته باشد، اما برای برخی از برنامه‌سازان وطنی حتماً «نان» دارد؛ چرا که با تأسی و استناد به این تحقیقات خود را مجاب می‌کنند که یک برنامه موفق تلویزیونی اصولاً اگر در لحظاتی تبدیل به یک اثر بنجل هم شود، اشکالی ندارد! استدلالشان هم این است در دقایق مرده به مخاطب خود فرصت می‌دهند به کارهای عقب افتاده‌اش هم برسد، یا قضای حاجت کند و هزار و یک کار دیگر! غافل از اینکه این «لحظات» مرده و کسل کننده در سایه این طور توجیه کردن‌ها آرام آرام به «ساعات» تبدیل می‌شوند تا جایی که سازندگانشان نیز تن به تماشای آنها نمی‌دهند، چه برسد به مردم. به هر حال...

 این مقدمه کوتاه را گفتم تا برسم به اینجا که در غلبه حکومت چنین تفکری وقتی مواردی خلاف آنها پیدا می‌شوند، شعور مخاطب را تا حد زیادی محترم می‌شمارند و به مهم‌ترین وجه تلویزیون یعنی سرگرم‌سازی در وهله اول و سپس فرهنگ‌سازی می‌پردازند، باید به آنان دست مریزاد گفت. در این نوشته چهار نفر از مهمترین چهره‌های ماه رمضان امسال تلویزیون را انتخاب کردم تا درباره حضور اخیرشان بنویسم؛ هومن برق‌نورد، جواد رضویان، مهدی سلطانی و احسان علیخانی. از این میان ماجرای رضویان به کلی با سه نفر دیگر تفاوت دارد، ولی ناگزیر نام او بین سه تن دیگر گنجانده شد تا یادمان بماند «اهمیت» صرفاً نباید برای استمرار درخشان توفیق هنرمندان معنی شود، بلکه گاهی افول یک ستاره هم برای جلوگیری از تکرار حوادث مشابه، باید مهم جلوه کند و شاید آسیب‌شناسی شود.

هومن برق‌نورد برای «دودکش»

بازیگری که تعداد بازی‌های تلویزیونی‌اش هنوز به تعداد انگشتان یک دست هم نرسیده، بعد از دو دهه فعالیت تئاتری امروز به بازیگری شش دانگ در تلویزیون بدل شده است. او پس از دو نقش جدی در سریال‌های متوسط به بالا، اما فراموش شدنی «بیداری» و «فاکتور هشت» خوش شانس بود که حسن فتحی به جای امیر جعفری، او را برای «اشک‌ها و لبخند‌ها» انتخاب کرد و او هم جواب اعتماد آقای کارگردان را با حرفه‌ای‌گری داد. این اقبال همانطور که خودش هم بر آن اذعان دارد (در عرصه بازیگری خیلی خوش‌شانس بودم)، با «ساختمان پزشکان» به اوج رسید و شاکله یک کمدین تمام عیار را از او ساخت. بازیگری که ابایی ندارد ناگهان بعد از سه سریال کمدی، یعنی «ساختمان پزشکان»، «چک برگشتی» و «دزد و پلیس» ناگهان سر از یک نقش جدی دیگر در «زمانه» در بیاورد و خیلی هم قابل باور ظاهر شود. اتفاقاً از این حیث می‌توان او را به امیر جعفری شبیه دانست. جالب آنکه برق‌نورد با گریم وکیل سریال آخر فتحی، همزمان در طنز «دودکش» هم جلوی دوربین می‌رود و یک تنه نبض قصه را در دست می‌گیرد. پیش از پخش سریال محمدحسین لطیفی، اتهام دست‌اندازی به تجربه امتحان پس داده زوج برق‌نورد و بهنام تشکر حسابی روی دوش «دودکش» سنگینی می‌کرد. با این حال پس از تماشای اثر نیاز به رفع اتهام حس می‌شد. اینجا برخلاف «ساختمان پزشکان» و «دزد و پلیس»، برق نورد در قالب شخصیت فیروز، در عین سادگی و خلوص، ابعاد عاقلانه‌تر را در قیاس با تشکر در نقش نصرت صاحب است. حضور این زوج در «دودکش» با همین تمهید کوچک، فرمول قدیمی کمدی‌ها را باز هم به کار بست. همانطور که از میان استن لورل و اولیور هاردی، کاراکتر چاق‌تر همیشه تا حدی معقول‌ یا بهتر بگویم کمتر احمق جلوه می‌کرد یا بین دین مارتین و جری لوئیس، اولی آدم حسابی‌تر نشان می‌داد یا از میان بولک و لولک، پسرک قد‌بلند مغزش آکبند نبود تا از دل این تضاد، کمدی سر بیرون بیاورد. این بار هم تقریباً همه منتظر بودند تا تشکر در قامت ماندگار دکتر نیما افشار، بی اخلاقی‌ها و گندکاری‌های برادر بد سابقه‌اش ناصر ـ برق‌نورد را جبران کند، اما همگی رو دست خوردیم. در واقع طی  طی یک جا به جایی، پیش بینی‌ها غلط از آب درآمد و آشنایی‌زدایی شد.

برق‌نورد با صراحت در دودکش بازی به شدت پر آب و تاب و بیرونی‌تری دارد. او با کمک همین شلوغ‌کاری، هم در راستای کلیشه‌شکنی در بستر این جا به جایی حرکت می‌کند و هم با بهره‌گیری از فضایی که فیلمنامه چهارچوب‌دار برزو نیک‌نژاد در اختیارش قرار داده، دیگر بازیگران ـ کاراکترها را زیر سایه شخصیت بزرگ خانواده و سرپرست‌وار فیروز ـ هومن برق‌نورد نگه می‌دارد. البته برق‌نورد بازی‌خوری یا دوربین دزدی نکرده و این شکل تعبیر با هیچ سنجاقی به کارنامه او نمی‌چسبد، اما اتخاذ شیوه مذکور، ناخواسته کار همبازیانش و چه بسا سازندگان را نیز دشوار کرده است. توجه کنید به تلاش فراوانی که سیما تیرانداز و به ویژه تشکر در سکانس‌های مشترک با برق‌نورد دارند تا مبادا زیر حضور پررنگ‌ او محو شوند. همین‌‌طور در نظر بیاورید خیلی سکانس‌های سریال که فیروز در قصه غایب است و خلاء ناشی از این غیبت، برای ضرباهنگ مشکل‌ساز می‌شود. شیرینی کودکانه فیروز، در عین جثه درشت بازیگرش به زیرکی با رفتارهای مطلوب ایرانی چون خانواده دوستی، مردم‌داری، در نظر داشتن مفاهیمی مانند حلال و حرام، غرور مردانه ـ که روی مهم بودن آن برای او در تمسخر استفاده از اصطلاح مرد بودن توسط نصرت به خوبی تأکید می‌شود ـ و... عجین شده است. همین نکته در کنار اهن و تلپ و توپیدن‌های دائمی‌اش به نصرت یا برادرش بهروز (امیر حسین رستمی) از او چهره‌ای بامزه برای مخاطب ساخته است. ضمن آنکه تضادهای فکر شده رفتاری او نیز رشته‌های هرگونه ارتباط با مرزبندی‌های مکرر آدم خوب و آدم بد را گسسته است.

برق‌نورد در یکی از گفت‌و‌گوهایش گفته زیاد اهل فیلم دیدن یا کتاب خواندن نیست؛ با این وجود بیراه نیست او را بازیگری غریزی بدانیم تا مقید به تکنیک، اما هر چه که هست، او را به چهره‌ای دوست داشتنی حتی در نقش‌های منفی بدل کرده است. مردی که در چند هفته اخیر به «آمپاس»هایش کاملاً عادت کرده‌ایم و کلافه شدن او از «قمپز» در کردن، «لغز» خواندن، «مغلطه» کردن و «ان‌قلت» آوردن اطرافیان را به خوبی درک می‌کنیم! او به این زودی‌ها تمام نمی‌شود. فقط حیف که زمان پخش «دودکش» در لبنان سر کار بود و نتوانست طعم خوش بازتاب‌های مثبت کارش را از نزدیک در وطن بچشد.

مهدی سلطانی برای «مادرانه»

اندام ورزشکاری به ضمیمه یک گوش شکسته که به ما یادآوری می‌کند احتمالاً با یک کشتی‌گیر طرف هستیم، چشم‌هایی سبز با آن نگاه نافذ و صدایی کلفت و مردانه همه و همه از مهدی سلطانی در وهله اول تصویری خشن و چه بسا یکه بزن به ذهن متبادر می‌کند. با این اوصاف  اما او کاریزمایی نهفته و مرموز دارد. خاصیتی که موجب شده در نقش‌های منفی یا ضد قهرمان از جمله جمیل در سریال «دیوار» یا اردلان تمجید «مادرانه» نیز به طرز عجیبی سمپاتیک تلقی شود. سلطانی اما ورای لایه غلط‌انداز خشن ظاهری‌اش، یک بازیگر تحصیلکرده است و پس از سال‌ها کار تئاتر، تلویزیون او را به شهرت رساند. او را هم مانند برق‌نورد می‌توان کشف حسن فتحی لقب داد. این دانش‌آموخته بازیگری از دانشکده‌های هنرهای زیبا و سینما و تئاتر دانشگاه هنر و دکترای تئاتر از دانشگاه آوینیون فرانسه، اگرچه در سال 74 با سریال «کارآگاه» حسن هدایت و چند نقش کوچک دیگر تلویزیون را تجربه کرد، اما 15 سال منتظر ماند تا فتحی نقش حاج بهزاد «در مسیر زاینده‌رود» را به او بخشید تا این مدیوم فراگیر او را به شهرت لازم برساند. اگر کارنامه محدود سینمایی و تلویزیونی سلطانی را بسنجیم، در می‌یابیم در واقع این حاج بهزاد، جمیل و اردلان بودند که سکوی پرتاب او شدند.

سلطانی را باید نسل جدیدی از بازیگران تلویزیونی در ایران قلمداد کرد که چندان از پارامترهای مألوف یک ستاره برخوردار نیستند، اما با چنان تسلطی صحنه را در اختیار می‌گیرند که نمی‌توان نادیده‌شان گرفت. سلطانی همان‌طور که دیالوگ‌ها را مال خود می‌کند، بازی در سکوت هوشمندانه‌ای نیز دارد. در نماهای دو نفره‌ای که شاهد بازی او با یک بازیگر دیگر هستیم، لحظاتی که نوبت ساکت بودن او و صحبت کردن طرف مقابل است، سلطانی نه اکت نادرست دارد و نه حکم چوب خشک را پیدا می‌کند. او یا با حالت نگاهش دوربین را به سمت خود می‌کشد یا با شکل خاصی از گرداندن سر یا حرکات دست، حس درونی شخصیت را در قبال حال و هوای جاری در پلان پدیدار می‌کند. خیلی از سکانس‌های «مادرانه» مدیون این شیوه از نقش‌آفرینی اوست. برای تشریح بهتر جنس بازی سلطانی باید اشاره‌ای هم به ویژگی‌های فیلمنامه‌های سعید نعمت‌ا... داشت. فیلمنامه‌هایی که خاطر سینما دوستان را به سمت قلم مسعود کیمیایی می‌برد. در دنیای نوشته‌های نعمت‌ا... از اثر درخشانی چون «زیر هشت» در اشل پایین‌تر آن «دیوار» و یا همین  «مادرانه» - که برای نویسنده‌ای چون او هنوز اثری متوسط محسوب می‌شود- ، کنش و واکنش‌ها، مناسبات و لحن و ادبیات پرسوناژها بسیار به متون حماسی تنه می‌زند. گویی کاراکترها در رزمگاه زندگی و رویارویی‌هایی ناگزیر یا خودخواسته، باید با بیانی شعرگونه آنقدر مناظره کنند تا بخشی از روایت کامل شود و قصه جلو رود. ضمن آنکه به سبک این آثار در نمونه‌های ادبی کهن فارسی چون شاهنامه، تراژدی‌های بزرگ و کوچکی نیز خلق می‌شوند و احساسات، آرزوها و درونیات تماشاگر را به چالش می‌کشند. نعمت‌ا... در این سبک متمایزش، هر چند گهگاه و شاید نامحسوس از ریل خارج می‌شود یا خارج می‌خواند، اما کلیت فیلمنامه‌اش هنوز یکدستی دارد. جهان فیلمنامه‌های او و طرز جمله‌بندی آدم‌هایش با هنرمندی به واقعیت زندگی ایرانی پیوند زده شده و ابهام آمیز نیست. مخاطب ایرانی شاید شبیه آدم‌های قصه او صحبت نکند، اما با آن غریبی هم نمی‌کند و پس نمی‌زند. به مهدی سلطانی برمی‌گردم. در مادرانه به سبب حضور مداوم اردلان، این بازیگر چه بسا کارکرد خطیری به نسبت سایرین هم دارد. او در هجوم انبوهی از اتفاقات سناریو، باید از هر فرصتی نیز برای آشکار کردن وجوه شخصیتش به تماشاگر به جهت همدلی و درک شرایط او بهره بگیرد. مهمتر آنکه عملکرد او باید جوری باشد تا بیننده را باور کند و برایش دل بسوزاند. از سویی اردلان، با وجود آنکه از زمان حضور ما در جمع خانواده‌اش هیچ عملکرد غیر قانونی نداشته و حتی در صدد جبران مافات است، اما به قول خودش «گذاشته‌اش ولش نمی‌کند». این «گذشته» مانع بزرگی سد راه تطهیر اردلان است و در نتیجه به نوعی به ضدقهرمان نگه داشتن او کمک می‌کند. حال آنکه او قهرمان اصلی است و تماشاگر محکوم است تا برای لذت بردن از سریال خود را به او بسپارد و به این آدم اعتماد کند. اردلان اگر چه از سوی همسر سابقش رعنا (لعیا زنگنه) یک «قلدر» خوانده می‌شود و رفتارش هم این طور می‌نماید، اما در اصل هر جا نیاز به قلدری حس شده، ملایمت به خرج می دهد یا عقلانی عمل می‌کند. چه وقتی از سوی برادر مریم سیلی می‌خورد و چه زمانی که دخترش رها مدام او را تحقیر می‌کند. این روش در تلفیق با تحکم‌ها و برخوردهای جسارت‌آمیز اردلان، هنرمندانه از صافی نگاه سلطانی گذشته و به وزن او در داستان افزوده است. ساموئل فولر کارگردان فقید آمریکایی معتقد بود «هنرپیشه قادر است صحنه‌ای را بسازد یا از بین ببرد» حالا می‌خواهد فیلمنامه منسجمی در اختیار باشد و به زیبایی هم کارگردانی شود. در هر صورت باز هم یک بازی بد همه چیز را بر باد می دهد. سلطانی اینجا خیلی از صحنه‌ها را ساخته است.

با تمام این اوصاف، بی‌شک در اوج ماندن این بازیگر رابطه تنگاتنگ و عمیقی دارد با انتخاب‌هایی که در آینده خواهد داشت.

احسان علیخانی برای «ماه عسل»

از آنجا که کشور ما خیلی چیزهایش شبیه به خیلی چیزها در سایر کشورها نیست و تعریف «قواعد» برای هر مفهومی، وابسته به بسیاری از امور فرامتنی است، طبعاً مجری‌گری در تلویزیون هم از همین قاعده تبعیت می‌کند. در تلویزیون ما اصولاً یک مجری شاخص، کسی نیست که برنامه پر بیننده‌ای دارد، اجرای کم نقصی ارائه می‌دهد، جملاتش سر و ته دارند، چهره‌اش فتوژنیک است و... تصویر درستی از رسانه در ذهن دارد. یعنی شما در صدا و سیمای ما ممکن است این خصوصیات را هم داشته باشید، اما بزودی بر اساس همان معیارهای فرامتنی، بایکوت و به اصطلاح ممنوع‌التصویر شوید (لطفاً عادل فردوسی‌پور را به دلایلی که می‌دانم و می‌دانید، از این مبحث فاکتور بگیرید!). در عوض شدت خنثی، بی‌آزار و به ویژه بی‌مزه بودن شما- با احترام به تمام مجریان و گویندگان شاغل رسانه ملی- شانستان را برای ادامه بقا و تثبیت، ارتقا می‌بخشد. در چنین کیفیتی، حتی اگر مثلاً اسماعیل میرفخرایی یا در نسخه غیروطنی، لری کینگ و اپرا وینفری نیز باشید، زیاد  نباید به تداوم میکروفون گرفتن و تریبون داشتن امیدوار شوید! حالا خودتان کلاهتان را قاضی کنید که در استاندارد(؟!) فعلی، چقدر فردی مانند احسان علیخانی باید برای بودن و برنامه گرفتن مصر و پوست کلفت باشد. تازه در مقطعی که یک مجری در حد و اندازه مرتضی حیدری ترجیح می‌دهد در مقابل رییس جمهور سابق صرفاً لبخند بزند، علیخانی مصمم است تا لب به انتقاد باز کند و مزه کنار گذاشتن را هم بچشد. اما او آنقدر خوش شانس بود که در قحط الرجال مجریان کاربلد، چهره‌هایی چون حسن جوهرچی یا علی ضیا را جایگزین خود دید تا مسؤولان تلویزیون را متقاعد به بازگرداندنش کند! امروز که دایره مجریان مغضوب، رانده شده، مورد بی‌مهری قرار گرفته یا هر صفت دیگری از این دست که به ذهنتان می‌رسد- هر آن گسترده‌تر می‌شود، در وهله نخست باید به همت علیخانی آفرین گفت. علیخانی نه فرزاد جمشیدی است و نه رضا رشید‌پور یا جواد یحیوی؛ اما مجری مطلوب مدیران صدا و سیما هم نیست. سوال اینجاست که پس چطور سه کنداکتور فوق‌العاده شب یلدا، نوروز و ماه رمضان را بی‌وقفه از آن خود می‌کند و  هر بار نیز کلی حاشیه را به جان می‌خرد. خودش گفته «سعی می‌کنم کمتر حضور داشته باشم و فقط موقعیت‌ها و بزنگاه‌هایی را انتخاب می‌کنم که دوستش داشته باشم. ترجیح می‌دهم اگر حرفی برای گفتن ندارم، حضور نداشته باشم. از دم دستی شدن پرهیز دارم. اعتقاد دارم در عرصه اجرا وقتی خودت هستی، متفاوت‌ترینی چون شبیه تو وجود نداردراست می‌گوید. او دقیقا مصداق همین تعابیری است که ارائه می‌دهد. با غیبت در کنداکتورهای مرده تلویزیون، هم خودش را به روز می‌کند و هم مانع اشباع بیننده و طرفدارش می‌شود. ضمن آنکه در مواجهه با مهمانان و موضوعات برنامه‌اش متدهای تکراری، نخ نماو تاریخ مصرف گذشته همکارانش را دور می‌ریزد. مهمان علیخانی حتی اگر یک بازیگر بارها دیده شده هم باشد، از او چیزهایی را بیرون می‌کشد که با طراوت و جذاب باشد. در حقیقت، او از مردم عادی بازی می‌گیرد و آنان را رندانه به نفع تولد لحظات و تکان‌دهنده در برنامه‌اش هدایت می‌کند. هر چند بماند آنکه در سناریوی او رویدادهای نامتعارفی چون تقدیم یک کودک به زوج نابارور هم مجال ظهور پیدا می‌کند. خب، فراز و نشیب جزو لاینفک برنامه‌سازی است. اگر چه شخصاً علاقه‌مند به اجراهای او نیستم و صفحه‌های مجازی حامیان او را ذیل عناوینی چون «قبیله هواداران»، «کمپ هواداران» و یا «هواداران شیش آتشه» احسان علیخانی نمی‌فهمم، ولی استمرار حضور او در تلویزیون را مثل نان شب واجب می‌دانم. هیچ دقت کرده‌اید شبکه ‌های ماهواره‌ای رقیب صدا و سیما، بخصوص «من و تو» از ناحیه‌ سرمایه‌گذاری روی مجریانشان چطور به اهداف خود نزدیک و نائل می‌شوند. در چنین شبکه‌ای، هر مجری بنابر قابلیت‌ها و جذابیت‌های فردی ‌اش مأموریتی را به عهده می‌گیرد و حجم عمده‌ای از برنامه‌ها را به خود معطوف می‌کند. این مهر‌ه‌چینی مجریان، فارغ از استنباط‌های سیاسی یا تحلیل‌های اجتماعی، به هر حال جواب داده است. پس چطور تلویزیون ما قدرشناس مجریان موفق خود نیست و به هر بهانه‌ای یکی یکی آنان را می‌تاراند و مهره سوزی می‌کند.

چهره‌ای چون احسان علیخانی اگر یک مجری ایده‌آل تمام عیار نیست، شاید ظرافت‌ کلامی مکفی ندارد و اندوخته‌ فکری او غنی نباشد و...، اما رگ خواب بیننده‌اش را می‌شناسد. او خیلی‌ها را وادار می‌کند رسیورشان را دست کم برای ساعتی تعطیل کنند و این، اصلاً شوخی‌بردار نیست. آن هم با برنامه‌ای که بودجه‌اش یک چندم کلی از سریال‌های به ظاهر فاخر و دهان پرکن تلویزیون هم نمی‌شود. تولیدات و مجموعه‌هایی که راحت و خونسرد، قافیه را به برنامه‌های بعضاً بی‌ارزش ماهواره نیز باخته‌اند.

جواد رضویان برای «خروس»

نه! اشتباه نکنید، در این قسمت در باغ سبزی که باز بود بسته می‌شود و به به و چهچه گفتن‌ها ته می‌کشد! آیا این جواد رضویان یک هنرمند تمام شده است؟! در صحت این قضیه، شک نکنید

چشمگیر بودن او در ماه رمضان نیز نه از حیث مثبت بودن آن که بیشتر به دلیل نزول او به عنوان یکی از کمدین‌های مشهور این سال‌ها، مد نظر قرار دارد.

جواد رضویان در سال‌های دوری‌اش از تلویزیون، آن قدر در فیلم‌های سینمایی درجه پایین شبه کمدی حاضر شد تا امروز، اعتبار حاصل از همکاری‌اش با مهران مدیری را در دهه 80، از دست  رفته ببیند. در بررسی کارنامه تلویزیونی این کمدین، اما مهمترین نکته‌ای که جلب نظر می‌کند، آن است که عمده کارهای او جز همکاری‌هایش با مدیری، آثاری سطح پایین و کم اهمیت از آب درآمده‌اند. هر چند پیش از پیوستنش به تیم مدیری می‌شد رگه‌هایی از خلاقیت و طنازی را در «سیب خنده» در او یافت، اما معمولاً او به محض جدایی از مدیری در بازیگری به کامیابی نرسیده است. «باغچه مینو» (مرحوم رضا صفدری)، «مأمور بدرقه» (سعید سلطانی) و یا «قرارگاه مسکونی» و «ارث بابام» (هر دو ساخته خودش) از جمله سریال‌هایی هستند که رضویان بازیگر در آنها درجا زده است. در عوض شهرتی که «پاورچین» مدیری و نقش داود برره در سال 81 برای این بازیگر دست و پا کرد، موجب شد سیل پیشنهادهای بی‌مایه به سوی او سرازیر شود تا او هم با جدیت به بیشترشان نه نگوید. پس از آن هم سه سال بعد در سال 84 با «جایزه بزرگ» بازگشت و اتفاقاً گل هم کرد تا ثابت شود فقط مدیری می‌تواند از او در جای مناسب استفاده کند. به نظر می‌رسد رضویان خود هم آن قدر باهوش هست که از این تکرار نقش‌های تهی از ذوق و قریحه به نام کمدی به ستوه آمده باشد و این را از رجوعش به پشت دوربین در مقام کارگردان می‌توان حدس زد. قرارگاه مسکونی پتانسیل آن را داشت تا یک سریال جمع و جور با نمک باشد، البته اگر آنقدر دچار جرح و تعدیل و ممیزی نمی‌شد. دیگر تجربه کارگردانی او در ایام نوروز دو سال پیش به نام «کسی خوابه؟» یک جنگ فانتزی لوس و خنک بود. با این وجود، «مهمانان ویژه» او که بهار پارسال روی آنتن شبکه تهران رفت، با کمی اغماض بهترین سریال اوست که خودش در آن بازی نداشت. مجموعه‌ای که نشان داد شاید زمان آن رسیده او برای چند سال صرفاً به پشت دوربین بازگردد و قید بازی را بزند.

رضویان امسال بعد از چند سال دوری از تلویزیون، دوباره با سریال «خروس» بازگشته است. سریالی که رضویان نقش چندانی در معدود موقعیت‌های کمدی آن ندارد و چون چندان هم اهل بداهه گویی نیست، کاری از پیش نبرده است. کل هنر او در اینجا آن است که صدایش را توی گلوی بیندازد و با صدای بلند نهیب بزند که «بله...!». انتخاب رضویان با حجم انبوهی از آثار کمدی در نقشی جدی، سم مهلکی برای او و مجموعه «خروس» بوده است. نمی‌خواهم بگویم این سریال تیر خلاصی برای این بازیگر بود، اما بی شک در آینده اطلاق لفظ کمدین را به او کاملاً مشکل می‌کند

بانی‌فیلم آنلاین، هادی داداشی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها