فالگیری و خطر القای امیدهای کاذب

رویاهایی که در فنجان قهوه می‌خشکد

لبخند بزرگ روی صورتش، یعنی کلی حرف‌های خوب شنیده است؛ تا سه وعده دیگر با کسی که دوست دارد، ازدواج می‌کند و سفر کرده‌اش از راه می‌رسد. قرار است خودش هم به سفر برود؛ آن هم چه سفری؛ آن ور آب‌ها و کوه ها؛ همان جایی که در خانه‌ای بزرگ قرار است زندگی کند که یک باغ قشنگ هم دارد. البته حواسش را باید جمع کند، چرا که یک دشمن هم دارد؛ زنی سن و سال دار با قد متوسط! دختر جوان به اینجا که می‌رسد، آهی می‌کشد و می‌گوید: «حتماً مادرش است. می‌دانم که مرا دوست ندارد اما نمی‌تواند کاری کند. به هرحال توی فالم افتاده که ازدواج می‌کنیم.»
کد خبر: ۷۲۳۸۳۸
رویاهایی که در فنجان قهوه می‌خشکد

جام جم سرا: دوستش که انگار از شنیدن حرف‌های دختر جوان، احساس خاصی پیدا نکرده است، می‌گوید: «دفعه قبل هم همین حرف‌ها را زد اما خبری نشد. معلوم نیست سه وعده‌ای که می‌گوید سه ماه است یا سه سال یا سه قرن!»
دختر جوان اما با لحن خیلی جدی جواب می‌دهد: «این بار فرق دارد. خیلی مطمئن بود. گفت چیزی نمانده؛ نزدیک است. برای اینکه مطمئن شوم، دو هفته دیگر دوباره فال می‌گیرم!»
آنقدر مصمم حرف می‌زند که گویی هیچ تردیدی در گفته‌های فالگیر ندارد. به قول خودش این بار فرق می‌کند و یک جورهایی خیالش راحت شده است. وقتی که همراه دوستش از در خارج می‌شود، لبخند بزرگ هنوز روی صورتش است.

آنهایی که در اتاق دو در سه هنوز منتظر نشسته‌اند تا نوبتشان شود، 5 نفر هستند؛ با من و دوستم می‌شوند 7 نفر. یکی شان زن میانسالی است که تنها آمده و خودش را با بادبزن کوچکی باد می‌زند. هراز گاهی هم نگاهی به ساعتش می‌اندازد. 4 نفر دیگر جوانند و دو به دو با هم هستند. یکیشان که شال قرمز به سر دارد، با هیجان و انرژی خاصی حرف می‌زند. چند سالی هست که پیش این فالگیر می‌آید. مادر و خاله‌ها و دخترخاله هایش هم مشتری هستند.
می گوید: «همه چیز را درست می‌گوید، تمام گذشته‌ام را به من گفت! یک چیزهایی از زندگی‌ات را می‌گوید که شاخ درمی‌آوری! من که اگر ماهی یک بار اینجا نیایم، انگار یک چیزی کم دارم. آدم آنقدر انرژی مثبت پیدا می‌کند که تا یک هفته حالش خوب خوب است. هر کسی را هم که به این خانوم معرفی کرده ام، همین را می‌گوید. همه از کارش راضی هستند. پولی که می‌گیرد واقعاً حلالش باشد.»
«چقدر می‌گیرد؟»
دختر جوان جواب می‌دهد: «قبلاً خیلی ارزان می‌گرفت؛ اولش 15 هزار تومان بود و بعد از دو سال 20 هزار تومان شد، حالا اما مشتری هایش زیاد شده‌اند و قیمت را برده بالا؛ 50 هزار تومان می‌گیرد اما باز هم می‌ارزد! تازه باید از دو، سه هفته قبل وقت بگیری چون سرش خیلی شلوغ است. جمعه‌ها هم کار نمی‌کند مگر اینکه مورد اورژانسی پیش بیاید!»
«اورژانسی؟!!»
«بله دیگر، مثلاً شاید موردی در زندگی آدم پیش بیاید که نیاز باشد، هرچه زودتر درباره اش چیزهایی را بداند. ممکن است دیر شود. آدم حداقل می‌فهمد که باید چه کار کند!»
دوست دختر شال قرمز، نسبت به او هیجان کمتری دارد، اما او هم از علاقه مندان یا بهتر است بگوییم، معتادان فال گرفتن است. می‌گوید: «آدم اگر اینجور انرژی‌های مثبت را نگیرد، زندگی کردن برایش خیلی سخت می‌شود. من بیشتر به خاطر همین به اینجا می‌آیم. بعضی وقت‌ها زندگی آنقدر به آدم فشار می‌آورد که دوست داری به هرچیزی متوسل شوی تا حالت کمی بهتر شود.»
دخترها هر دو دانشجو هستند. یکی شان فیزیک می‌خواند و آن یکی حسابداری. دختر شال قرمز می‌گوید: «اینجا همه جور آدمی می‌آید. چند تا مشتری دارد که خودشان دکتر هستند! آن‌ها که بیشتر از ما می‌دانند، وقتی اینجا می‌آیند دیگر معلوم است که واقعیت دارد و الکی نیست. البته قبول دارم که بعضی فالگیر‌ها هم اصلاً کارشان خوب نیست. اما این یکی فرق دارد. حس ششم اش آنقدر قوی است که همه چیز را می‌فهمد؛ کافی است فقط در چشم‌های آدم نگاه کند!»
در اتاق فال دوباره باز می‌شود و زنی حدوداً سی و چند ساله از اتاق بیرون می‌آید. صورتش حالت خاصی ندارد و نمی‌شود فهمید که خوشحال است یا نه. نوبت دو دختر جوان است. با هم داخل می‌شوند.

حالا سه نفر به غیر از من و دوستم باقی مانده‌اند. دو زن جوان و همان خانم میانسال تنها. آدم‌هایی که اینجا منتظرند، یک وجه مشترک دارند و آن این است که دلشان می‌خواهد حرف بزنند و برای همین هم هست که خیلی راحت سر صحبت را می‌شود با آن‌ها باز کرد. خانم میانسال برای کار شوهرش آمده است.

کل ماجرا چیزی حدود 20 دقیقه طول می‌کشد؛ در ذهنم حساب می‌کنم که اگر فالگیر، ساعتی سه مشتری را راه بیندازد می‌شود 150 هزار تومان برای یک ساعت! می‌گویند روزی 15 تا مشتری بیشتر قبول نمی‌کند؛ همینش هم می‌شود روزی 750 هزار تومان درآمد!

می‌گوید: «هر بار قرار است شوهرم معامله بزرگی با کسی بکند اینجا می‌آیم و می‌فهمم که به صلاح است یا نه! یک بار که آمده بودم، چیزی در مورد معامله‌ای که قرار بود انجام دهد گفت و درست درآمد. از آن موقع به بعد شوهرم خودش از من می‌خواهد که اینجا بیایم و فال بگیرم. آقایون را قبول نمی‌کند وگرنه خودش می‌آمد!»
زن جوان که با دوستش مشغول صحبت است، می‌گوید: «برای من که بیشتر جنبه سرگرمی دارد. چندان تحت تأثیر قرار نمی‌گیرم اما برای وقت گذرانی خوب است. قبلاً منشی هم داشت که وقت می‌داد و به حساب و کتاب‌ها می‌رسید اما حالا تنها کار می‌کند. وقت‌ها را خودش می‌دهد و پول را هم در اتاق می‌گیرد. شما بار اولتان است که اینجا می‌آیید؟!»
تعجبش وقتی بیشتر می‌شود که می‌فهمد تا به حال فال نگرفته ام. انگار حالا نوبت من است تا حرف بزنم و سفره دلم را باز کنم. «با دوستم آمده ام. من قرار نیست فال بگیرم.» نمی‌گویم خبرنگارم و آمده ام اینجا ببینم چه خبر است.
نگاهی به دوستم می‌اندازم که او هم مشتری پر و پا قرص اینجاست. مدرک دکترا دارد و در کار خودش، استاد است اما به قول خودش در زندگی شخصی هیچ اقبالی ندارد. می‌آید تا در ته فنجان قهوه شاید ردی از خوشبختی پیدا کند.
نوبت ما که می‌شود، مردد باقی می‌مانم. می‌گوید: ‌«بیا؛ مشکلی نیست.»
فالگیر زنی است حدوداً 60 ساله با چشمان سبز نافذ. همین چشم هایش هم هست که در اولین نگاه، بیش از هر عضو دیگر صورتش به چشم می‌آید. اسباب و اثاثیه خاصی در اتاق نیست. یک میز کوچک که خانم فالگیر آن ورش نشسته و دو تا صندلی هم این طرفش است.
می‌نشینیم و دوستم بلافاصله می‌گوید: «فقط من فال می‌گیرم.»
زن از جایش بلند می‌شود و داخل اتاقک کوچک و بی‌در کنار اتاق می‌شود. بوی قهوه بلند می‌شود. چند دقیقه بعد با یک فنجان وارد می‌شود و آن را می‌گذارد جلوی دوستم. لازم نیست توضیحی دهد. مشتری‌ها معمولاً می‌دانند تا چه‌اندازه باید قهوه ته فنجان بگذارند و کی باید فنجان را برعکس کنند روی نعلبکی.
فنجان را که در دست می‌گیرد، چند بار آن را در دست می‌چرخاند و با دقت، تمام زوایایش را نگاه می‌کند. گاهی ابروهایش را کمی بالا می‌اندازد و مکث می‌کند. عاقبت شروع می‌کند به گفتن: «خبر خوشی در راه است. کسی نگرانت است؛ یک زن مسن که خیلی دوستت دارد. پولی به دستت می‌رسد از جایی که انتظارش را نداری. دلت گرفته؛ نگاه کن اینجا ابر افتاده.»
و آن وقت فنجان را نزدیک می‌آورد و به تکه‌ای انباشته شده از قهوه در گوشه‌ای از آن اشاره می‌کند که لابد همان ابر سیاه است. باقی حرف‌ها هم از همین جنس است. اینکه یک مرد بلند بالا در فال افتاده و جشنی در راه است.
کل ماجرا چیزی حدود 20 دقیقه طول می‌کشد؛ آخر کار هم یک تراول پنجاه تومانی می‌نشیند کنار میز و از در خارج می‌شویم.

در ذهنم حساب می‌کنم که اگر ساعتی سه مشتری را راه بیندازد می‌شود، 150 هزار تومان برای یک ساعت! می‌گویند روزی 15 تا مشتری بیشتر قبول نمی‌کند؛ همینش هم می‌شود روزی 750 هزار تومان!

عوامل اجتماعی، ریشه گرایش مردم به خرافات

میل به دانستن اتفاقاتی که در آینده قرار است بیفتد، گاه تا آنجا پیش می‌رود که دیگر فرد نمی‌تواند زندگی اش را بدون فال و فالگیری سپری کند. اینکه می‌گویند بعضی‌ها به فال گرفتن معتاد هستند، چندان بیراه هم نیست. این علاقه افراطی البته هزینه‌های خودش را هم دارد.
بر اساس اعلام وزارت بهداشت و بر اساس پژوهش‌های صورت گرفته با بررسی جمعیت ۱۵ تا ۶۴ سال، مشخص شد که ۱۰ درصد جمعیت کشور طی یک سال نزد افراد غیرمتخصص و بی‌صلاحیت مانند دعانویس، رمال و فالگیر رفته‌اند.


در این مطالعه ملی 3 هزار روا‌نشناس در سطح استان‌ها و شهرستان‌های کشور مشارکت داشته‌اند و 8 هزار نفر مورد بررسی قرار گرفته‌اند. این آمار به وضوح نشان می‌دهد بیش از هفت و نیم میلیون نفر ایرانی در آن سال به این گونه افراد مراجعه کرده‌اند که سه چهارم آن‌ها یعنی بیش از پنج میلیون نفرشان، تحصیلکرده هستند!
همچنین در تحقیقی که توسط دانشکده مدیریت و علوم اجتماعی تهران شمال در مورد سطح گرایش دختران دانشجو به خرافات انجام شده، مشخص شده است که ۶۸درصد از دختران در فاصله سنی ۱۸ تا ۲۶سال دست‌کم یک‌بار به فالگیر مراجعه کرده‌اند و ۸۳ درصد از دانشجویان هم حرف‌های فالگیران را تصدیق کرده و با اعتقاد به سراغ آن‌ها رفته‌اند.

از آنجا که بیشترین متقاضیان فال و فالگیری را خانم‌ها تشکیل می‌دهند، تمرکز فعالیت فالگیرها در مکان‌های حضور خانم‌ها هم بیشتر است؛ مکان‌هایی مثل آرایشگاه زنانه و استخرها که در بیشتر اوقات بسیار هم علنی در این فضاها برای فالگیری تبلیغ و به آن اقدام می‌شود


مجید صادق زاده، جامعه‌شناس در این باره می‌گوید: «عوامل اجتماعی در روی آوردن افراد به خرافات تأثیر زیادی دارد. وقتی که فرد قادر نباشد خواسته‌هایش را برآورده کند، گاه به فالگیری روی می‌آورد. او دوست دارد در مورد مسائل عاطفی خود و شکست‌ها و ناکامی‌هایی که دارد، از طریق فال اطلاعاتی به دست آورد. افراد بخصوص در کشورهای فقیر، در مورد مسائل اقتصادی هم به فالگیر مراجعه می‌کنند که این نشان از عدم توانایی مسئولان برای برآورده کردن خواسته‌های مردم را دارد.»
دکتر شیوا دولت‌آبادی، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی هم در این باره می‌گوید:‌ «وقتی انسان با باور حل مسائل و مشکلاتش به سراغ مرجعی مثل فالگیر می‌رود و احساس تلقین پذیری شدید را با خود حمل می‌کند، میزان تأثیرپذیری‌اش بیشتر می‌شود و طوری رفتار می‌کند که به او القا شده است؛ در حالی که بخش بزرگی از این تأثیرپذیری را خود شخص و باور درونی او ساخته است. وقتی فالگیر به زن می‌گوید، همسرت دوستت دارد! به واسطه انگیزه و امیدی که در قلب او شکل می‌دهد بر رفتارهای او دست‌کم تا آینده‌ای نزدیک تأثیر می‌گذارد و نتیجه مسائل هم به شکل بهتری پیش خواهد رفت!»

فالگیرها در مقابل قانون

از آنجا که بیشترین متقاضیان فال و فالگیری را خانم‌ها تشکیل می‌دهند، تمرکز فعالیت فالگیرها در مکان‌های حضور خانم‌ها هم بیشتر است؛ مکان‌هایی مثل آرایشگاه زنانه و استخرها که در بیشتر اوقات بسیار هم علنی در این فضاها برای فالگیری تبلیغ و به آن اقدام می‌شود. مشتریان این مکان‌ها هم اینطور که معلوم است استقبال خوبی از این قضیه نشان می‌دهند و بدشان نمی‌آید که در مدت زمانی که در آرایشگاه هستند، فالی هم بگیرند؛ گرچه به گفته خیلی از این افراد، فالگیرهای بیرون یک چیز دیگرند و گرفتن فال در آرایشگاه و استخر، بیشتر جنبه تفنن و سرگرمی دارد.
گرچه گرفتن فال به خودی خود شاید ضرری به خیلی‌ها وارد نکند و به قول خودشان برای سرگرمی و تفریح باشد، اما برای همه هم این طور نیست. خیلی‌ها هستند که فال و فالگیری، زندگی شان را به خطر انداخته و مشکلاتی برایشان ایجاد کرده است. نمونه اش خانمی که فالگیر به او اطمینان داده بوده که زنی وارد زندگی شوهرش شده و او به خاطر سوء ظن و مشکلاتی که با همسرش بر سر این موضوع پیدا کرده، تا پای طلاق هم پیش رفته است! یا دختر جوانی که قرار بوده با فرد مورد علاقه اش ازدواج کند و آنقدر مطمئن و امیدوار بوده که حتی خودش را برای تاریخ وعده داده شده، آماده کرده بود اما شخص مورد نظر پیش از آن موعد، با فرد دیگری ازدواج کرده و دختر ساده دل حالا هر روز زیر سرم است و یک چشمش اشک و یک چشمش خون!
قانونگذار البته در این باره بیکار ننشسته و راهکارهایی را برای پیشگیری از سوءاستفاده‌های احتمالی پیش‌بینی کرده است. براساس ماده یک قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس وکلاهبرداری،هرکس که از راه حیله و تقلب مردم را به داشتن اختیارات واهی فریب دهد یا به امور غیرواقع امیدوار کند و به یکی از این وسایل، وجوه و اموال آن‌ها را تحصیل کرده و از این راه مال دیگری را ببرد به مجازات مقرر محکوم می‌شود.
طبق این قانون افرادی که به این پدیده مذموم دست بزنند محاکمه و مجازات می‌شوند. هرچند براساس رویه معمول، برخی قضات از ماده 2 قانون فوق‌الذکر استفاده کرده و رفتار مرتکبین این گونه اعمال را منطبق با عنوان مجرمانه تحصیل مال از طریق نامشروع می‌دانند.
برخی هم معتقدند در قانون مجازات اسلامی فعلی عناوین مجرمانه تحت عنوان رمالی، دعانویسی و فالگیری وجود ندارد، اما قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس مصوب 1367 مجمع تشخیص مصلحت نظام با وجود مواد 588 به بعد قانون مجازات در خصوص کلاهبرداری همچنان به قوت خودش باقی است.
با استناد به قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء و اختلاس، ماده یک این قانون می‌گوید: «هر کس از راه حیله و تقلب مردم را به امیدها و اتفاقات واهی فریب دهد یا مسائل و حوادثی را پیش‌بینی کند، کلاهبرداری است و وسایل به کار گرفته از سوی آن‌ها وسایل متقلبانه است.»
ندا سادات پاک نهاد، وکیل پایه یک دادگستری در این باره می‌گوید: «از نظر قانون، رمالی، کف بینی و فال گرفتن، امیدوار کردن مردم به امور غیر واقعی و واهی است. چرا که فرد پیشگو با حیله و فریب مخاطب خود را امیدوار می‌کند و از آینده خبر می‌دهد. از این راه مال وی را می‌برد و برای انجام این کار هم یک سلسله صحنه سازی‌ها و مانورهای متقلبانه انجام می‌دهد. پس در نتیجه این فرد کلاهبردار محسوب می‌شود.»
به گفته این حقوقدان، برای اینکه فالگیری یا دعانویسی، کلاهبرداری تلقی شده و مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد سه شرط «متقلبانه بودن وسایلی که از آن‌ها برای اغفال دیگران استفاده می‌شود»، «اغفال شدن و فریب خوردن قربانی که مستلزم ناآگاهی وی نسبت به متقلبانه بودن وسایل مورد استفاده مجرم است» و «پرداخت مال یا وجه نقد» باید با یکدیگر جمع شود.

یاد صورت دختر می‌افتم؛ همان که در خانه فالگیر دیده بودم و قرار است تا سه وعده دیگر با کسی که دوست دارد، ازدواج کند و به سفر آن ور آب‌ها برود. تصویر خانه رویایی با باغ بزرگ در ذهنم مجسم می‌شود؛ حتماً در ذهن خودش هم شده؛ تصویری بی‌کم و کاست از خوشبختی که ته فنجان قهوه نقش می‌بندد!(مریم طالشی/ایران)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
نیكو
United States
۰۱:۰۱ - ۱۳۹۳/۰۷/۱۱
۰
۰
منم اول قبول نداشتم اما بعضی ها واقعا استادن تو ای زمینه شاید از هزار تا یكی
فرزند زمانه خود باش

گفت‌وگوی «جام‌جم» با میثم عبدی، کارگردان نمایش رومئو و ژولیت و چند کاراکتر دیگر

فرزند زمانه خود باش

نیازمندی ها