بررسی «امید زندگی» و «امیدواری» در زندگی موضوع میزگردی با حضور دکتر محمدتقی شیخی (استاد جامعه‌شناسی دانشگاه الزهرا)، دکتر فربد فدایی (روانپزشک و مدیرگروه دانشگاه توانبخشی و علوم بهزیستی) و دکتر عزت‌الله کردمیرزا (استاد روان‌شناسی دانشگاه علامه طباطبایی) است که برای آگاهی بیشتر شما از اهمیت آن، راه و روش رسیدن و مباحث مطروحه دیگر مرتبط با آن در ادامه مطلب آورده شده.
کد خبر: ۶۰۸۳۴۵

«امید» فانوس زندگی بشر در تمام اعصار تاریخ بوده است و صنعتی و مدرن شدن نه تنها نتوانسته از اهمیت این واژه شفابخش بکاهد بلکه روز به روز بر اهمیت آن افزوده است. همواره تلاش انسان بر این بوده که در سایه سعی و تکاپو از سختی‌ها عبور کرده و با امیدواری گام‌های مثبتی را در جاده زندگی بردارد.

مفهوم «امید» در علم جامعه‌شناسی چه کاربردهایی را در برمی‌گیرد؟

دکتر شیخی: مفهوم امید، دو کاربرد دارد. یک کاربرد آن، ‌کاربرد علمی و جمعیت‌شناختی است که به آن امید زندگی می‌گویند یعنی تعداد سال‌هایی که هر فرد از آغاز تولدش امید یا انتظار دارد که زندگی کند. امکانات بهداشتی، ‌ درمانی، ‌ تغذیه‌ای، آب سالم، شرایط تربیتی، ‌ مراقبت‌ها، ‌ امکانات آموزشی، ‌ چگونگی کیفیت خانواده و عوامل گوناگون و متعدد دیگری روی آن تأثیر می‌گذارد. کاربرد دیگر امید به زندگی در واقع با آرزو داشتن برای زندگی بهتر مرتبط است زیرا امید باعث خلاقیت و پیشرفت می‌شود، ‌ در غیر این صورت دلسردی و مرگ و انفعال اتفاق می‌افتد.

این امید چقدر موجب ارتقای رفتار‌ها و انسجام خانوادگی می‌شود و در سلامت روان نقش مؤثری ایفا می‌کند؟

دکتر کردمیرزا: اساساً دو نوع دیدگاه و رویکرد داریم به عبارت دیگر دو دیدگاه در نگاه به افراد جامعه وجود دارد. یک نگاه، ‌ نگاه خطرنگر و دیگر نگاه توانمند‌ساز است. نگاه خطرنگر، ‌ نگاهی است که بیشتر روی سه محور مانور می‌دهد. نگاه اول آن است که ما باید غم افراد آسیب‌دیده را بخوریم. محور دوم این است که جنگ باعث شده افراد آسیب دیده را دریابیم و محور سوم اینکه بعد از خوب، قوی‌تر اهمیت دارد. پس همیشه باید مراقب باشیم آسیب نبینیم. در این دیدگاه قطعاً شاخصه امید به زندگی پایین می‌آید ولی اگر نگاه، نگاه توانمند‌ساز باشد که در آن تأکید بر توانمندی افراد، توانمندی اجتماعی و توجه به فرصت‌ها دارد، ‌ طبیعی است که امید به زندگی بالا می‌رود.

چه چیزی باعث می‌شود این توانمندی شکل بگیرد؟

دکتر کردمیرزا: سیاستگذاری‌هایی که در یک جامعه شکل می‌گیرد. باید ببینیم خطر‌نگر است یا توانمند‌ساز. سیاستگذاری‌هایی که مبتنی بر خطرنگری باشد و به همه افراد جامعه می‌گوید چه چیزی بد است ولی نمی‌تواند بگوید چه چیزی خوب است. برای نمونه در سال‌های گذشته در جامعه دیده‌ایم که همواره به مردم گفته شده چه چیزی بد است. در این موارد مردم اگر بخواهند انتخاب کنند و زندگیشان را تابع رفاه و فرصتی مناسب بدانند، نمی‌دانند چه چیزی خوب است. خیلی از والدین می‌توانند به فرزندشان بگویند چه جاهایی تهدید است، ‌ ولی نمی‌دانند چه مواردی خوب است. در سطح کلان و سیاستگذاری‌ها هم همین‌طور است. سیاستگذاری جامعه نباید به طرف فاصله‌گرفتن طبقات اجتماعی برود.

بخشی از تفاوت طول عمر زنان و مردان به نقشی برمی‌گردد که بقا بر عهده زن و مرد گذاشته است. وقتی انسان چاره‌ای جز زندگی در طبیعت وحشی نداشت، بقا حکم می‌کرد زن که حامل بقا است محفوظ باشد و طبیعت وحشی از مردان بیشتر قربانی می‌گرفت.

پس رویکردی که در جامعه ما دنبال شده به نظرتان خطرنگر است؟

دکتر کردمیرزا: فکر می‌کنم در محیطی زندگی می‌کنیم که رویکرد خطرنگر در آن غالب است نه الزاماً رویکرد توانمند‌ساز. هرچند که مردم تحت تأثیر نیازی که احساس کرده‌اند سطح توانایی‌هایشان را بالا ببرند ولی ساختارهای اجتماعی الزاماً به آن طرف حرکت نکرده است. شاید ساختارهای اجتماعی ترجیح می‌دهند روی رویکرد خطرنگر بمانند اما این مردم هستند که به طرف توانمند‌شدن برای بقا در جامعه امروز حرکت می‌کنند.

دکتر شیخی: امیدواری باعث فعال‌شدن و پیشرو بودن می‌شود. باید به دنبال ایجاد امکانات، تقویت روحی و روانی، ‌ تقویت خانواده و جمعیت و ایجاد یکپارچگی در جامعه باشیم تا این امید و امیدواری را هر چه بیشتر تقویت کنیم. امید و انتظار در برابر هم هستند بنابراین باید به شکلی به آن پاسخ داده شود و آن را ماتریالیزه کرد به نحوی که اقشار مردم بتوانند بازدهی بهتر و بیشتری داشته باشند. بنابراین باید زمینه‌ها و امکانات فراهم شود تا امیدواری تداوم یابد و پاسخگویی به انتظارات تأمین و فراهم شود.

دکتر فدایی: انسان یک واحد زیستی، درمانی و اجتماعی است. همین‌طور دارای جنبه روحانی است که در سال‌های اخیر مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین بهتر است بگوییم انسان چهار بعد دارد و امید با هر یک از این وجوه چهارگانه زندگی انسان مرتبط است. برای نمونه از نظر زیست‌شناختی دیده شده است که تفاوت‌هایی از نظر ژنتیک و سرشتی بین افراد امیدوار و ناامید وجود دارد و نقش می‌انجی‌های عصبی که پیام‌ها را منتقل می‌کنند مهم است. برای نمونه می‌انجی عصبی مانند دوپامین یا سروتونین یا نروآدرنالین در روحیه افراد برای رقابت یا خوشبین بودن و یا برعکس خموده بودن موثر است.
مسائل روان‌شناختی نیز از اهمیت قابل توجهی برخوردار است. برای نمونه پرورش کودک در شیرخوارگی در این مورد موثر است. اگر مادر تا یک و نیم سالگی تمام نیازهای کودک را بی‌قید و شرط فراهم کند برای کودک این حس به‌وجود می‌آید که جهان جای خوبی است که در آن من را دوست دارند و این دیدگاه باعث می‌شود در بزرگسالی احساس اعتماد بنیادی در او ایجاد شود و مانعی برای ابراز وجود خود احساس نکند. برعکس اگر کودک مورد بی‌مهری قرار بگیرد و نیازش برآورده نشود جهان را محلی خصمانه می‌داند که به نیازهای او توجهی نمی‌شود و دوستش ندارند. بنابراین بی‌اعتمادی و ناتوانی در ابراز وجود در زندگی او مشاهده می‌شود.
بعد از این سن یک مادر خوب با افزایش توانمندی کودک مسئولیت‌هایی را به او واگذار می‌کند. از دیدگاه اجتماعی عواملی مانند تعلق به گروه اقلیت، مهاجرت، جنگ و بیکاری موجب می‌شود روحیه ناامیدی در فرد متعلق به این خرده فرهنگ به‌وجود آید. از دیدگاه روحانی هم بین دیدگاه کسی که این اعتماد را دارد که خدا او را برای هدفی آفریده و زندگی‌اش ناشی از تصادفات کور طبیعت نیست و باید رسالتی را در زندگی به انجام برساند با دیدگاه کسی که وجودش را ناشی از تصادف طبیعت می‌داند و اعتقادی به عالم باقی ندارد، متفاوت است. بدیهی است فردی که به وجودخداوند اعتقاد دارد و احساس مسئولیت می‌کند امیدوارانه پیش می‌رود. وجود احساس دینی و توجه به معنویات از مهم‌ترین عوامل ایجاد امیدواری است.

چه اتفاقاتی در زندگی باعث می‌شود که امید در وجود انسان جوانه بزند یا این‌که ناامیدی بر روح او سایه بیندازد؟

دکتر فدایی: در هر عصر و دوره‌ای افراد امیدوار و ناامید وجود داشته‌اند. همیشه عده‌ای خوشحال و خوشبین بوده‌اند و عده‌ای ناامید و این نشان‌دهنده آن است که به هر حال مسائل زیست‌شناختی موثر است. بین عشق و امید ارتباط وجود دارد کسانی که شعله عشق در وجودشان زبانه می‌کشد امیدوار هستند ولی کسانی که وجودشان سرد است ناامید هستند و دلیلی برای پیشرفت ندارند. بنابراین باید گفت رویدادهای زندگی باعث ناامیدی یا امیدواری افراد می‌شود. تجربیات صورت گرفته روی جانوران نشان داده است اگر جانوران در شرایطی قرار گیرند که با یک مانع روبه‌رو باشند و امکان گریز از آن وضعیت را نداشته باشند پس از مدتی دست از کوشش برمی‌دارند و در گوشه‌ای می‌نشینند و‌گاه ناله یا زوزه می‌کشند که به لحاظ علمی به آن درماندگی آموخته شده می‌گویند.
دیدگاه‌های فلسفی هم در ایجادامید و ناامیدی نقش دارد گروهی منتظر می‌مانند خوشبختی به سراغشان برود، عده‌ای برعکس به‌دنبال خوشبختی می‌روند. دگرگونی‌های ناگهانی در سامانه‌های ارزشی در جامعه موجب افزایش احساس ناامیدی می‌شود و فرد تکیه‌گاه خودش را که در سیستم ارزشی داشته از دست می‌دهد. نمونه آن را در اتحاد شوروی می‌بینیم که پس از فروپاشی نظام کمونیستی افسردگی بالا رفت و درصد خودکشی به صددرصد افزایش یافت. دگرگونی‌های اقتصادی موجب ایجاد ناامیدی می‌شود. گذشته از آن جغرافیا و تاریخ هم در بروز پدیده امید و ناامیدی نقش دارد. در کشوری که سیستم کشاورزی‌اش وابسته به بارش باران است و همیشه چشم‌ها به سوی آسمان دوخته شده است، روحیه‌ها متزلزل می‌شود در حالی که در کشوری که جریان دائمی آب هست، همه احساس آرامش می‌کنند. اگر سرزمینی به‌طور مرتب مورد تاخت و تاز اقوام بیگانه و قتل باشد، روحیه ناامیدی تاریخی شکل می‌گیرد و فرد فکر می‌کند نتیجه زحماتش را دیگران از او به زور خواهند گرفت. تولستوی می‌گوید: خوشبختی تمایل به تکرار است و خانواده‌های خوشبخت شبیه هم هستند ولی خانواده‌های بدبخت، بدبختی خاص خود را دارند. به عبارتی در امیدوار‌ها هماهنگی بیشتری دیده می‌شود.


 
در امید زندگی روی سطح رفاه اقتصادی، اجتماعی، آموزش، بهداشت و درمان بحث می‌شود ولی مهم‌تر از آن این است که در کشوری که پاسخگویی وجود داشته باشد قطعاً امید به زندگی هم وجود دارد.

دکتر شیخی: در قرن بیستم عموماً کشور‌ها توانستند به امید زندگی بالا‌تر دسترسی یابند چون به صنعت و فناوری، دارو و درمان راه یافتند و زمینه‌های علمی فراهم شد. همه این موارد کمک کرد تا طول زندگی افزایش پیدا کند. در ایران نیز از سال‌ ۱۰۴۵ تاکنون بیشتر از ۱۷ سال به امید زندگی ایرانی‌ها افزوده شده است و هر سال نیز طول عمر بیشتر شده است. این افزایش خط عمر مسلماً هزینه‌هایی را برای جامعه به دنبال دارد

دکتر شیخی: دقیقاً. از سن ۵۵ سال به بالا افراد به دارو و درمان و کمک‌های بیرونی نیاز دارند. امید به زندگی شادی بخش است و بسیاری دوست دارند این شاخص زیاد شود ولی اگر نسنجیده افزایش پیدا کند چالش‌های اقتصادی و اجتماعی و رفاهی را به دنبال می‌آورد. بالا رفتن امید به زندگی باعث ظهور پدیده سالمندی در هر جامعه‌ای می‌شود و اگر برنامه‌هایی پیشاپیش برای تأمین زندگی، مستمری و... سالمندان صرف نظر از جایگاه، فرهنگ، زمینه و قومیت تنظیم نشود، با مشکل مواجه خواهیم شد. افراد تا زمانی که قدرت بدنی دارند زندگیشان را تأمین می‌کنند. در سنین پایین‌تر افراد نیاز به تأمین غذا دارند ولی در سن بالا‌تر از ۵۵ سال هزینه‌های درمان هزینه‌ای اساسی می‌شود. این شاخص امروزه به این شکل مطرح است که فناوری، فناوری ایجاد می‌کند.
امید زندگی بر همین اساس در کشورهای مختلف متفاوت است در افغانستان ۴۵ سال و در ژاپن ۸۶ سال است. در آفریقا چون امکانات نیست و خدمات وجود ندارد، کمتر است. عموماً جوامعی که در نیمه اول قرن بیستم به برنامه‌ریزی اجتماعی، خدمات و جمعیتی پرداختند الآن نتیجه را حس می‌کنند. جمعیت سالمند در ایران ۸ درصد جمعیت است ولی در ژاپن ۲۵ درصد است. براساس سرشماری‌های ۱۳۹۰-۱۳۸۵ در طول ۵ سال یک درصد به جمعیت سالمند ایران اضافه شده و در ۵ سال بعد مطمئناً بیش از یک درصد به این جمعیت اضافه خواهد شد.
افزایش جمعیت سالمند به معنای افزایش امید به زندگی است. امید و انتظار همیشه با هم مطرح می‌شود. انتظارات رو به افزایش است و حالت انفجاری پیدا کرده است. قبلاً انتظار افراد دریافت سه وعده غذای اصلی بود ولی الان میان وعده‌ها هم به آن اضافه شده و انتظارات افزایش یافته است. به این علت نظام برنامه‌ریزی هر کشوری مسئولیت سنگینی دارد و باید دستگاه برنامه‌ریزی و بدنه برنامه‌ریزی شبانه روز کار کند و نیاز به کار، اشتغال، خانواده، مشکلات، کمبود‌ها، ضعف‌ها و چالش‌ها و امتیازات را به همراه تغییرات اجتماعی پیش‌بینی کند. در صد سال پیش صحبتی از آینده نگری نبود. زندگی عموماً کلیشه‌ای و تکراری بود ولی امروز به دنبال نوآوری و دستاوردهای جدید، انتظارات جدید بروز پیدا کرده است زیرا اگر در برابر انتظارات، امکانات نباشد، این شکاف جامعه را با آسیب روبه‌رو می‌سازد. بنابراین دستگاه برنامه‌ریزی باید با آینده‌نگری پیش رود و سکته و وقفه و کندی در کار نباشد تا بتوان پاسخگوی انتظارات جامعه بود.

جوامعی که پیشرفت بیشتری دارند، جای امیدواری بیشتری دارند و انتظارات بیشتری در آن‌ها ایجاد می‌شود. پس در عصر حاضر اداره‌کردن اجتماع امری مشکل است زیرا امیدهای بیشتر، در مقابلش انتظار وجود دارد که این فاصله باید تأمین شود. برای این منظور حمایت‌های بیشتر و تدابیر عمیق‌تری باید به کار گرفته شود.

دکتر کرد میرزا: در امید زندگی روی سطح رفاه اقتصادی، اجتماعی، آموزش، بهداشت و درمان بحث می‌شود ولی مهم‌تر از آن این است که در کشوری که پاسخگویی وجود داشته باشد قطعاً امید به زندگی هم وجود دارد. براساس نمودار از سال۱۹۶۰ تا ۲۰۰۹ امید زندگی در سه کشور ایران، چین و امریکا مورد مقایسه قرار گرفته‌ است. این مقایسه نشانگر آن است که در امریکا رفاه دارای ثبات بوده و تداوم داشته است ولی در کشور ایران یک دفعه در سال۱۹۸۴ این رفاه پایین می‌آید ولی کم‌کم در سال‌های بعد از جنگ به تدریج افزایش پیدا می‌کند. در حال حاضر سن امید به زندگی ۷۲ سال است و ۷ سال با کشور ژاپن فاصله داریم. در کشوری مثل ژاپن علی‌رغم این‌که همه مشکلات محیط زیستی که ما با آن درگیر هستیم وجود دارد و توکیو یکی از آلوده‌ترین شهرهای دنیاست ولی الزاماً میزان مرگ و میر آنقدر بالا نیست و آسیب‌دیدگی که مثلاً‌ در تهران دیده می‌شود، در آنجا وجود ندارد. اگر بخواهیم جمع‌بندی داشته باشیم می‌توانیم بگوییم در کشورهایی مثل ایران آن چیزی که غلبه دارد سرنوشت و مرگ است و نه الزاماً انتخاب افراد اگر ما منوی انتخاب افراد را بالا ببریم امید زندگی هم بالا می‌رود اما اگر آدم‌ها گزینه‌‌هایشان محدود باشد قطعاً امید زندگی و خیلی از شاخص‌های دیگر کاهش پیدا می‌کند. این‌که می‌گوییم شروع و پایان دست ما نیست. شروع زندگی دست آدم‌ها نیست و آن‌ها انتخاب نمی‌کنند که متولد شوند و می‌گویند که پدر و مادر آن‌ها چه کسی باشد. در کدام کشور به دنیا بیایند یا اساساً انتخاب نمی‌کنند تحت چه شرایطی مثل شرایط تحریم، رفاه و جنگ به دنیا بیایند، اما پدر و مادری که می‌خواهند فرزندی را متولد کنند برای خود تقویمی دارند. همه شاخصه‌های امید زندگی می‌گویند افزایش جمعیت الزاماً امید زندگی را بالا نمی‌برد. اگر افزایش جمعیت را به عنوان سیاست در نظر می‌گیریم باید قبل از آن رفاه اجتماعی را تعریف کرده باشیم. کاهش فاصله بین فقیر و غنی را تعریف کرده باشیم. اگر این‌ها تعریف نشده باشد‌‌ همان اتفاقی می‌افتد که فقط آدم‌ها تعداد را بالا می‌برند و این امر باعث کاهش سطح درآمد، کاهش بهداشت، کاهش درمان و آموزش و خیلی از مشکلات دیگر می‌شود. آن است که نباید فراموش کنیم کشوری در حال توسعه هستیم.
در ادبیات جهانی تفاوت کشور در حال توسعه با کشور توسعه یافته در سطح آموزش، بهداشت و درمان است. چند روز قبل معاون وزیر بهداشت در گفت‌وگو با رسانه‌ها گفته بود وزارت بهداشت ۲۵ درصد مسئولیت بهداشت جامعه را برعهده دارد. ۷۵ درصد دیگر این مسئولیت تعریف نشده که به عهده چه کسی یا ارگانی است. این تفاوت یک کشور در حال توسعه با کشور توسعه یافته است.

مرکز پاسخگو کجاست؟

اگر می‌خواهیم امید زندگی را بالا ببریم باید این را در نظر بگیریم که کجا زندگی می‌کنیم و آدم‌هایی که آنجا زندگی می‌کنند و مسئولیتی به عهده می‌گیرند متناسب با بافت بومیشان ممکن است که ما شعار کلی داشته باشیم که معمولاً در زبان اهالی بهداشت و درمان است که می‌گوید اگر ما یک ریال را برای پیشگیری هزینه کنیم ۴۰ ریال ارزش افزوده داریم و چقدر این دستورالعمل را پیاده می‌کنیم. چون نگاه ما این است که اول آنهایی را پوشش دهیم که آسیب دیده‌اند نه آدم‌هایی که سالم هستند و اساساً غم کسی را بخوریم که مشکل دارد و نه کسی که می‌خواهد رفاه داشته باشد. ماهیانه مبلغی به عنوان حق بیمه از افراد جامعه کم می‌شود، حالا اگر این فرد چند سال بیمار نشد آیا از آن محل برای رفاه خود می‌تواند استفاده کند. خیر.

کجا می‌توان پس‌انداز داشت؟

مشکل این است که برخی افراد جامعه ما فکر می‌کنند اندوخته کردن ریال، دلار و یا طلا مساوی با سلامت و رفاه است. این اتفاق در ایران بار‌ها اتفاق افتاده است. رئیس بانک مرکزی اعلام کرده است که ۱۸ میلیارد دلار دستمزد در خانه‌ها نگهداری می‌شود. این یعنی که اتفاق جدی و وحشتناک در جامعه در حال وقوع است. امسال یک مسئول اعلام کرد که امید به زندگی در جامعه نسبت به چند سال قبل ۱۰ سال بالا‌تر رفته است. این منطق ندارد چون چنین کشوری نمی‌تواند تابع سیاست‌هایش بالا برود. تابع این است که جنگ قطع شده است. معیار ما شده است که سالی که جنگ بوده را با سالی که جنگ نبوده مقایسه می‌کنیم. طبیعی است که یک فاصله را می‌بینیم. بیاییم زمان‌هایی که جنگ نبوده را با هم مقایسه کنیم و می‌بینیم که امید به زندگی فرقی نکرده است. در بررسی نموداری در این زمینه می‌بینیم از زمانی که جنگ تمام شده است تا زمان کنونی خیلی تغییر را نمی‌بینیم. ما فاصله زمان جنگ را با زمانی که جنگ نیست مقایسه می‌کنیم و این مقایسه درست نیست. سیاستگذاران کشور اگر می‌خواهند امید به زندگی بالا برود نباید سیاست جا بینداز راه بینداز داشته باشند. تفکر برنامه‌ای باید وجود داشته باشد و تفکر قشری و طبقه‌ای و گروهی و جناحی مناسب و مفید نخواهد بود باید تفکر مشارکت اجتماعی وجود داشته باشد.

امید در فراز و فرود تاریخی زندگی ایرانیان تا چه اندازه پررنگ است؟

دکتر فدایی: در ادبیات یک آینه فرهنگ یک مملکت است. تظاهرات امید و ناامیدی را می‌بینیم. با توجه به ویژگی مردم ایران باید گفت امید در زندگی ایرانیان همیشه نقش داشته است. گرچه با مصائب و مشکلات زیادی روبه‌رو بوده‌اند. دور گردن‌گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور یا می‌شنویم که: چنان نمانده چنین نیز هم نخواهد ماند این روحیه باعث شده کشور ما نزدیک به سه هزار سال از زمانی که نخستین اقوام ایرانی توسط ماد‌ها متحد شدند تا امروز پابرجا بماند. روحیه امیدواری ایرانی مبتنی بر هویت گروهی بود که با آمدن اسلام منسجم‌تر شد. اینکه ایران یک رسالت تاریخی در کل تاریخ جهان دارد موجب شد مردم مشکلات را به عنوان بخشی از این رسالت بپذیرند و‌گاه سختی‌ها باعث همبستگی گروهی شده است.

یعنی جنگ موجب ناامیدی نشد؟

دکتر فدایی: جنگ به طور کلی موجب احساس ناامیدی می‌شود ولی کسانی که جنگ را تلاش برای حفظ میهن و دفاع مقدس را در برابر خود می‌بینند امیدوار‌تر از گذشته می‌شوند چون خود را در حال کوشش برای هدفی ارزنده می‌بینند. در جنگ تحمیلی احساس امید به آینده برای مردم ایران قابل توجه است.

چرا امید به زندگی در زنان بیشتر از مردان است؟

دکتر شیخی: به لحاظ ساخت بدنی مقاومت جسمی و شاید آرامش و سکونی باشد که زنان دارند. مشروط بر اینکه درگیر تعداد زیادی فرزند نشوند طول عمرشان بیشتر از مردان است. با توجه به این حقیقت مسئولان برنامه‌ریزی جامعه باید تدابیر بیشتری برای زنان بیندیشند چون به هر حال در سال‌های آخر زندگی شاید چند سالی را به تنهایی سپری کنند این در شرایطی است که در اغلب جوامع زنان از موقعیت اقتصادی خوبی بهره‌مند نیستند. اگر این برنامه‌ریزی نباشد امید زندگی در زنان حفظ نخواهد شد.
از زاویه دیگری نیز علت امید به زندگی بیشتر را در زندگی زنان می‌توان مربوط به بعد روحانی دانست. مادران پناهگاه روحی فرزندان به شمار می‌روند. پدر آن بازدهی عاطفی، حمایت روحی و امیدبخشی مادر را ندارد. برای افزایش امیدواری باید در نسل‌های جوان‌تر روی زنان سرمایه‌گذاری بیشتر داشته باشیم. باید امیدسازی کنیم. ایجاد کار، حمایت اجتماعی، اقتصادی و روحی سطح امید را بالا می‌برد. امروزه خانواده‌ها کم و بیش کوچک و شکسته و هسته‌ای شده‌اند و ارتباطات بین اعضا وجود ندارد و ارتباط‌ها چهره به چهره نیست. همه این موارد روی الگوهای فردی تأثیر می‌گذارد.

دکتر کردمیرزا: بخشی از تفاوت طول عمر زنان و مردان به نقشی برمی‌گردد که بقا بر عهده زن و مرد گذاشته است. وقتی انسان چاره‌ای جز زندگی در طبیعت وحشی نداشت، بقا حکم می‌کرد زن که حامل بقا است محفوظ باشد و طبیعت وحشی از مردان بیشتر قربانی می‌گرفت. پس‌لرزه‌های این مفهوم در قانونگذاری هم تأثیر می‌گذارد. قانون می‌گوید: مرد مسئول تأمین معیشت خانواده است و مدیریت مالی بر عهده آنان است. در عصر حاضر با طبیعت وحشی روبه‌رو نیستیم ولی فناوری لزوماً شعور خاصی ندارد مگر این‌که مهندسی فناوری داشته باشیم. در کشورهای در حال توسعه معیشت تابع یک شیفت کاری نیست و مشکلات و سوانح برای مردان بالا‌تر است. تفاوت طول عمر از سوی دیگر به نقش خانواده هم برمی‌گردد. خانواده به واسطه عدم اعتماد به محیط بیرونی باید و نبایدهای حفاظتی بیشتر برای دختر قائل است. دعوا و نزاع بین زنان بیشتر است. در برخی از تحقیقات به انعطاف‌پذیری مغز زنان اشاره شده است. گفته می‌شود در ساختار XY، Y‌‌ همان X شکسته است ولی زنان در ساختارشان با XX مواجه هستند که ساختاری است که دچار شکستگی نیست. از سوی دیگر به عزم جهانی که معطوف بر کنترل مرگ و میر زنان و کاهش آن برای زنان است باید اشاره کرد. بنابراین اگر تغییرات اجتماعی به طرف خشونت حرکت کند قطعاً زنان بیشتر قربانی خواهند شد ولی اگر شاخص رفاه بالا رفت طول عمر زنان افزایش خواهد یافت. اگر توسعه یافتگی به هنجار باشد اعتدال در هر سطحی ایجاد خواهد شد و هر کسی به نقطه‌ای که شایستگی‌اش را دارد، باید برسد.

ازدواج نقش نظم دهنده برای مردان دارد. اگر مردی همسرش را از دست بدهد مرگ و میر در او دو برابر مردان هم‌سن و متأهل است ولی در زنان شوهر از دست داده این میزان تغییر نمی‌کند. بنابراین مردان هستند که از نقش درمانی ازدواج برخوردار می‌شوند

دکتر فدایی: اگر به عالم جانوران دقت کنیم می‌بینیم ماده وظیفه حفظ نسل بعد را دارد و نر به محض باروری می‌میرد. جانوری به نام رتیل وجود دارد که به بیوه سیاه معروف است که به محض بارور شدن ماده، نر کشته می‌شود. در طبیعت باید ماده‌ها بیشتر مورد توجه باشند چون حمایت از نسل بعد به عهده آنهاست. در مردان هورمون تستسترون باعث رقابت و پرخاشگری می‌شود هر چه این میزان بیشتر باشد میزان پرخاشگری بالا‌تر می‌رود. در حالی که در زنان هورمون استروژن و پروژسترون سبب آرامش می‌شود. آمار‌ها نشان می‌دهد تا ۱۰ سال پیش تعداد مردان سالمند بیشتر از زنان سالمند بوده است، زیرا در آن زمان به نوزاد پسر توجه بیشتری می‌شد و غذای بهتر برای مرد خانه بود. مردان از تسهیلات و بهداشت بیشتر برخوردار بودند و زنان در کار کشاورزی و دامداری زحمات بیشتری می‌کشیدند در حالی که مردان حاشیه‌ای کار می‌کردند. در حال حاضر با توجه به ورود زنان به عرصه‌های اجتماعی و افزایش استرس و تلاش مضاعف برای دستیابی به حقوق خود آیا این امکان هست که این قاعده بر هم بخورد؟ دکتر فدایی: باید گفت زمانی که زنان وارد استرس‌های ناشی از کوشش برای کار و تحصیل شوند میزان مرگ و میر در آن‌ها بالا‌تر می‌رود. در ژاپن، کره و مالزی که زنان در عرصه رقابت هستند میزان خودکشی و آمار مرگ در آن‌ها بالا‌تر رفته است. هر چه سن بالا‌تر می‌رود باتوجه به افت و خیزهای جسمی و روحی طبعاً برای ارتقای کیفیت زندگی باید چاره‌اندیشی شود.

دکتر شیخی: باید دستگاه‌های مشاوره، رفاه، مددکاری، بهزیستی و... را با قدرت داشته باشیم که به صورت شبانه‌روزی خدمات‌ دهند و بایستی به صورت جدی در این بخش سرمایه‌گذاری شود که جای آن خالی است. سهم عظیمی از جمعیت کشور ما جوان است که نیاز به حمایت دارند این جمعیت ۳۲ درصد (۱۵ تا ۲۹ سال) نیاز به حمایت دارند در غیر این صورت ناامیدی و انفعال جای پویایی را خواهد گرفت. در دختران باید امیدواری ایجاد شود. سن ازدواج به تأخیر افتاده و تأمین مالی و اجتماعی دشوار شده، به خاطر این شرایط باید از دختران عذرخواهی و دلجویی کرد. در شرایط ایده‌آل خروجی مدرسه، ورودی کار است. به یاد داشته باشیم مادران امیدوار، فرزندان موفق تربیت خواهند کرد. به قول آنتونی رابینز چنانچه ندانیم چه می‌خواهیم هر بادی باد سازگار خواهد بود. باید مشخص شود چه کاره‌ایم و چه می‌خواهیم و ظرفیتمان چقدر است. در غیر این صورت با تزلزل در افراد و اقشار مختلف سنی روبه‌رو خواهیم بود.

دکتر فدایی: ازدواج نقش نظم دهنده برای مردان دارد. اگر مردی همسرش را از دست بدهد مرگ و میر در او دو برابر مردان هم‌سن و متأهل است ولی در زنان شوهر از دست داده این میزان تغییر نمی‌کند. بنابراین مردان هستند که از نقش درمانی ازدواج برخوردار می‌شوند. به این ترتیب باید توجه کرد که هردو جنس زن و مرد نیاز‌ها و مسائل ویژه‌ای دارند و باید هر دو از امکانات ویژه برخوردار شوند. به خصوص نقش آموزش در تعالی زندگی زن و مرد اهمیت دارد. از سوی دیگر اگر به کیفیت توجه نشود همه موافق این مسأله هستیم که سالمندی همراه با بیماری خیلی ارزشمند نیست. کمیت و کیفیت باید کنار هم باشند و این مستلزم توجه عام به سالمندی است تا دعای الهی پیرشوی به بهترین مصداق بروز کند.

حفظ اصالت‌ها و فرهنگ تا چه اندازه این بستر را مهیا‌تر می‌کند؟

دکترفدایی: در دوران سالمندی هم سالمندان باید نقش خود را به عنوان فرزانه خردمند یا ریش سفید حفظ کنند. در جامعه سنتی ایران این‌گونه بود یعنی سن بازنشستگی وجود نداشت. سالمند تجارب خود را به شاگردش می‌آموخت و تا زمانی که می‌توانست سر کار می‌رفت و از زندگی احساس رضایت می‌کرد. زنان سالمند نیز به عنوان مادربزرگ نقش خود را به عنوان بانوی فهمیده و خردمند ایفا می‌کردند، اما با توجه به تغییر شرایط اجتماعی و اقتصادی، افزایش مهاجرت و افزایش تحصیلات از تعداد خانواده‌های سنتی کاسته شده است و سالمندان کمتر کنار فرزندان زندگی می‌کنند. دیگر نقش مؤثری ندارند و کسی نظر آن‌ها را نمی‌خواهد. بنابراین هویت ملی در معرض خطر قرار می‌گیرد چون تجربیات دیگر منتقل نمی‌شود و از سوی دیگر گسست نسلی به وجود می‌آید. در این جوامع تغییرات ناگهانی پیش می‌آید و این تغییرات به وسیله خرد و متانت سالمند تعدیل نمی‌شود در نتیجه بازنشستگان احساس بیماری کرده و مشتریان دائمی مطب پزشکان می‌شوند. درواقع دردشان را با زبان بدن اعلام می‌کنند و بی‌صدا فریاد می‌زنند. سالمندی که کنار خانواده‌اش زندگی نمی‌کند و احساس می‌کند کسی او را نمی‌خواهد اراده‌اش را برای زندگی از دست می‌دهد و به زندگی بی‌علاقه می‌شود همین مسأله باعث تسریع در مرگ او می‌شود.

آرزوی پولدار شدن رایج شده است و سلامت مساوی با ذخیره ارزی و مال‌اندوزی شده است. افراد هر چند هنوز به سختی کرایه خانه‌شان را می‌پردازند ولی به دنبال ماشین مدل بالا هستند و آن را رفاه می‌دانند. سطح آرزو در ایران دچار التهاب شده است

دکتر کردمیزرا: زمانی فکر می‌کردند بعضی از عوارض اجتماعی مثل آلودگی هوا طول عمر را کم می‌کند و سؤالی که در ذهن پژوهشگران مؤسسه سلامت روان امریکا مطرح شد این بود که چرا در توکیو که شهری آلوده است، طول عمر بالا است و تابع شرایط جغرافیایی نشده است. حاصل این تحقیق این نکته شد که فرهنگ و ساختار خانواده و پیوستگی افراد خانواده در ژاپن حاکم است. بنابراین ساختار فرهنگ مهم است و اساس جهانی شدن تابع فرهنگ است. امید زندگی بخشی از جهانی شدن است. زمانی صحبت از دهکده کوچک جهانی بود. با توسعه شبکه‌های ارتباطی و اجتماعی خانه جهانی مطرح شد اما الان جهان همواره مطرح است. شاخص امید زندگی در دلش توسعه یافتگی‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را دارد. اگر ایرانی‌ها اصالت و امید را حفظ کرده‌اند به علت حفظ فرهنگ بوده است.

سطح و میزان آرزو‌ها با امید زندگی و امیدواری چگونه مرتبط می‌شود؟

دکتر کرد میرزا: در مورد آرزو تفاوت جدی است. باید سطح آرزو مورد توجه قرار گیرد. درواقع آرزوی پولدار شدن رایج شده است و سلامت مساوی با ذخیره ارزی و مال‌اندوزی شده است. افراد هر چند هنوز به سختی کرایه خانه‌شان را می‌پردازند ولی به دنبال ماشین مدل بالا هستند و آن را رفاه می‌دانند. سطح آرزو در ایران دچار التهاب شده است. آرزو کارخانه عاطفی انسان است و اگر کارخانه عاطفی ما تابع پول شود نتیجه‌اش این می‌شود که ثبت احوال اعلام می‌کند مردان با زنانی که ۲۰ سال با آن‌ها تفاوت سنی دارند، ازدواج کرده‌اند. سطح آرزو و فرهنگ اهمیت دارد. فرهنگی که می‌خواهد خود را حفظ کند باید در معرض نقد قرار گیرد برخی کشور‌ها که نقدپذیری دارند اگرچه تاریخچه‌ای طولانی ندارند، ولی امید زندگیشان بالا است.

دکتر شیخی: خانواده جایگاه مهمی در شکل دادن آرزو‌ها و اعتدال به فرزندان دارد و خانواده واحدی حساس است و باید نظارت بیشتری بر آن شود. میزان آموزش‌ها باید به خانواده ارتقا پیدا کند و بچه‌ها متعادل پرورش یابند. آرزو‌ها را باید با اعتدال تنظیم کرد که باعث فشار و نابسامانی و تخریب در فرد نشود. به این شکل می‌توان جامعه سالم بنیانگذاری کرد.
>> روزنامه ایران/ مریم سامانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها