زن از آن‌دست خانمهای همه فن حریف بود، سه فرزند داشت، همه‌شان از آب و گل در آمده بودند. زن در خیریه کار می‌کرد، دست به هنرهای خانگی‌اش عالی بود. از آن فعال‌های استخربیا بود. همیشه با هیجان از همه چیز تعریف می‌کرد و دست به خندان جمعش حرف نداشت. یک روز فهمیده بود که باردار است و این ماجرا همهٔ برنامه‌های تازه‌اش را بهم ریخته بود.
کد خبر: ۶۰۶۴۱۶

بعد از مدتی اشک ریختن و جنگیدن با خودش خواسته بود که این مهمان ناخوانده را پذیرا باشد٫ این تصمیم او بود اما انگار او در این راه تنها نبود٫ نه اینکه کسی خواسته باشد کمکش باشد. او انگار وجدان عموم مردم را آزرده باشد از اینکه از خانه بیرون بیاید و چشم در چشم دیگران شود وحشت داشت.

زن می‌گفت مدتی از دست حرف‌ها٫ پچ‌پچ‌ها و نگاه‌های آدم‌ها نمی‌توانستم جایی بروم. تعریف می‌کرد اوایل بارداری و نامیزانی‌ام در یک جمع گفتم که باردارم، خانم کناری‌ام محکم کوبید توی صورتش و انگار سیلی زده باشد به قلب من٫ میهمانی را ترک کردم و تا مدتی جایی نرفتم. امروز همهٔ پستی بلندی‌ها برایش خاطره شده است اما می‌گوید جای آن همه انرژی که دیگران ازش در آن مدت گرفته‌اند، هنوز خوب نشده است.
حالا فرض کنید ما در جمعی باشیم و یکی از خانم‌ها به ما خبر بدهد که برای چهارمین‌بار باردار است. عکس‌العمل ما چه خواهد بود؟ بدون تامل با او ابراز همدردی می‌کنیم؟ به او راهکارهای سقط و دکتر حاذق در این زمینه معرفی می‌کنیم؟ صبر می‌کنیم تا از چند و چون ماجرا خبر دار شویم؟ از مسایل و مشکلات آینده برایش روشنگری می‌کنیم؟ با چاشنی شماتت از راههایی که می‌توانسته پیش بگیرد حرف می‌زنیم؟ به او لقب شجاع روزگار و خجسته و این‌ها می‌دهیم؟ برای خودش و خانواده‌ش ابراز خوشحالی می‌کنیم؟ دعا می‌کنیم بچه‌ش دختر یا پسر باشد تا سوپر خانواده جنسش (حالا بر حسب سلیقه ما) جور باشد؟ کلا توی دلمان یا با زبانمان دل می‌سوزانیم؟ یا تبریک می‌گوییم و صبر می‌کنیم ببینیم نیاز به کمک و همفکری ما دارد یا نه؟

در اینکه این روز‌ها فرزندآوری پروژه عظیمی شده است که تصمیم بر آن آنقدر برای خانواده مهم و از هر لحاظ پرهزینه محسوب می‌شود که فکر‌ها به بیش از یکی دوتا بیشتر قد نمی‌دهد شکی نیست اما با این حال هیچ چیز باعث نمی‌شود که ما خود را مجاز بدانیم به لم دادن بر مسند قضاوت یا اظهار نظر و حتی دلسوزی‌کردن از نگاه خودمان. مثال فرضی من بارداری دوم و سوم که ممکن بود طرفدار داشته باشد نبود تا محک مناسبی باشد. اگرچه این اتفاق این روز‌ها برای‌‌ همان بارداری دوم هم زیاد می‌افتد.
من علتش را نمی‌دانم اما آنچه می‌بینم اینست که تقریبا همهٔ خانم‌ها خود را در مقابل بارداری دیگری، ملزم به اظهار نظر می‌دانند و در بهترین حالت می‌گویند که آدم خجسته‌ای‌ست که در این روزگار به بیش از یک یا دو بچه فکر می‌کند. باور کنیم خیلی وقت‌ها آدم‌ها اگر دیگران بگذارند با تصمیمات خودشان هرچقدر هم که سخت و مشقت‌بار به نظر برسد، خوشند یا اگر خوشحال نباشند حداقل با خودشان کنار می‌آیند اما این همه علامت خطر و اظهار فضل و نظر و دلسوزاندن جز وحشت از راهی که دارند می‌روند نتیجهٔ دیگری ندارند.
همهٔ عقلانیات مساله یک طرف٫ برایم قابل هضم نیست که چطور ما زنان خودمان به خودمان رحم نمی‌کنیم؟ ما که بارداری را از سر گذارنده‌ایم، ما که نازک‌دلی‌ها و زودرنجی‌های این دوران را٫ مرارت‌های بارداری را کشیده‌ایم چطور می‌توانیم یک زن باردار را بگذاریم جلوی رویمان و تمام نظرات یا حتی دغدغه‌های شخصی که خودمان هم توی سرمان با آن در جدلیم را رنگ و بوی درست‌ترین نظر دنیا ببخشیم و بار شانه‌های روح نحیفش کنیم؟
می‌دانم که تک‌فرزند‌ها هم بی‌نصیب از این دست اظهار فضل‌ها -از نوع آن‌ور بامش- نیستند اما لااقل آن‌ها باردار و شکننده نیستند.
>> چارقد

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها